تامر بدر

پیامبران در اسلام

ما اینجا هستیم تا دریچه‌ای صادقانه، آرام و محترمانه به سوی اسلام بگشاییم.

یکی از اصول اساسی اسلام این است که همه پیامبران فرستاده شده توسط خداوند در طول تاریخ، پیام‌آوران حقیقت و هدایت هستند و یک پیام را به ارمغان می‌آورند: پرستش تنها خداوند. مسلمانان به ابراهیم، موسی، عیسی، نوح، یوسف، داوود، سلیمان و دیگر پیامبران ایمان دارند و آنها را تکریم و احترام می‌کنند. آنها کفر به هر یک از پیامبران خدا را خروج از دین می‌دانند.

قرآن کریم تأیید می‌کند که محمد صلی الله علیه و آله و سلم، پیامبری جدید با دینی جدید نیست، بلکه آخرین پیامبر از سلسله پیامبرانی است که با پیام اساسی یکسانی آمده‌اند: توحید، عدالت و اخلاق. بنابراین، اسلام ادیان پیشین را طرد نمی‌کند، بلکه منشأ الهی آنها را به رسمیت می‌شناسد و خواستار ایمان به همه پیامبران خدا بدون تبعیض است.

این آموزه‌ی منحصر به فرد، جهان‌شمولی اسلام را برجسته می‌کند و پل‌هایی از احترام متقابل را میان پیروان ادیان آسمانی بنا می‌نهد.

سلسله پیامبران از آدم تا حضرت محمد

  1. آدم، علیه السلام

  2. شیث، فرزند آدم، علیه السلام

  3. ادریس علیه السلام

  4. نوح، علیه السلام

  5. هود علیه السلام

  6. صالح علیه السلام

  7. ابراهیم، علیه السلام

  8. لوط، علیه السلام

  9. شعیب علیه السلام

  10. اسماعیل و اسحاق، سلام الله علیهما

  11. یعقوب، علیه السلام

  12. یوسف، علیه السلام

  13. ایوب، درود خدا بر او باد

  14. ذوالکفل علیه السلام

  15. یونس، علیه السلام

  16. موسی و برادرش هارون علیهما السلام

  17. خضر علیه السلام، طبق نظر برخی از علما، پیامبر بود.

  18. یوشع بن نون علیه السلام

  19. الیاس، صلح بر او باد

  20. الیشع، صلح بر او باد

  21. سپس پس از آنها پیامبری آمد که قرآن در سوره بقره (۲۴۶-۲۴۸) از او یاد کرده است.

  22. او معاصر داوود علیه السلام بود.

  23. سلیمان، علیه السلام

  24. زکریا، علیه السلام

  25. یحیی علیه السلام

  26. عیسی بن مریم، علیه السلام

  27. خاتم پیامبران، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم

خلاصه داستان‌های انبیاء و مرسلین

 

خداوند متعال درباره همه پیامبران و فرستادگانش به ما خبر نداده است، بلکه فقط درباره برخی از آنها به ما خبر داده است.

خداوند متعال فرمود: «لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً مِنْهُمْ مَا بَشَرَتْنا عَلَیْکَ وَمِنْهُمْ مَا لَمْ بَشَرَتْنا عَلَیْکَ» (غافر/۷۸) ما پیش از تو پیامبرانی فرستادیم، از میان آنها کسانی هستند که داستانشان را برای تو بازگو کرده‌ایم و از میان آنها کسانی هستند که داستانشان را برای تو بازگو نکرده‌ایم

کسانی که قرآن نام برده است، بیست و پنج نفر از پیامبران و رسولان هستند.

خداوند متعال فرمود: «و این حجت ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم. هر که را بخواهیم به درجات بالا می‌بریم. پروردگار تو حکیم و داناست.» و اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و هر یک را هدایت کردیم، و نوح را پیش از او هدایت نمودیم. و از فرزندان او داوود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسی و هارون بودند. این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم. و زکریا، یحیی، عیسی و الیاس را. همه از صالحان بودند.» و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را، و همه آنها را بر جهانیان برتری دادیم. سوره انعام (۸۳-۸۶).

اینها هجده پیامبر هستند که در یک زمینه از آنها نام برده شده است.

در قرآن کریم از آدم، هود، صالح، شعیب، ادریس و ذوالکفل در جاهای مختلف یاد شده است، و سپس از آخرین آنها، پیامبر ما محمد، که درود و سلام خدا بر همه آنها باد، یاد شده است.

نام خضر در سنت ذکر شده است، با وجود اختلاف نظر شدید بین علما در مورد اینکه آیا او پیامبر بوده یا یک قدیس صالح.

و نیز از یوشع بن نون نام برد که موسی علیه السلام را بر قومش جانشین کرد و بیت المقدس را فتح نمود.

خداوند متعال در قرآن کریم داستان‌های برخی از پیامبران و رسولان علیهم السلام را ذکر کرده است تا مردم از آنها عبرت بگیرند و پند گیرند، زیرا این داستان‌ها حاوی درس و موعظه هستند. این داستان‌ها، داستان‌های ثابتی هستند که در طول دعوت پیامبران برای قومشان رخ داده‌اند و پر از درس‌های فراوانی هستند که رویکرد صحیح و راه درست در دعوت به سوی خدا و آنچه را که به صلاح، سعادت و رستگاری بندگان در دنیا و آخرت منجر می‌شود، روشن می‌کنند. خداوند متعال می‌فرماید: «به راستی در داستان‌های آنها عبرتی برای خردمندان است. این داستان ساختگی نیست، بلکه تصدیقی است بر آنچه پیش از آن بوده و توضیحی است برای هر چیزی و هدایت و رحمتی است برای گروهی که ایمان می‌آورند.»

در اینجا خلاصه‌ای از داستان‌های پیامبران و رسولان ذکر شده در قرآن کریم را ذکر خواهیم کرد.

آدم، علیه السلام

خداوند متعال در کتاب کریم خود داستان خلقت آدم، علیه السلام، اولین پیامبر را ذکر کرده است. او او را با دست خود به صورتی که خود سبحانه می‌خواست، آفرید. او مخلوقی ارجمند و متفاوت از سایر مخلوقات بود. خداوند متعال فرزندان آدم را به صورت و صورت خود آفرید. خداوند متعال فرمود: (و هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، نسل آنها را گرفت و آنها را بر خودشان گواه گرفت [و گفت]: "آیا من پروردگار شما نیستم؟" گفتند: "بله، ما گواهی می‌دهیم.") پس از آنکه خداوند آدم را آفرید، او را به همراه همسرش حوا که از دنده او آفریده شده بود، در بهشت ساکن کرد. آنها از نعمت‌های آن لذت می‌بردند، جز یک درخت که خداوند متعال آنها را از خوردن آن منع کرد، پس شیطان آنها را وسوسه کرد. پس آنها به وسوسه او پاسخ دادند و از درخت خوردند تا اینکه شرمگاهشان آشکار شد، پس خود را با برگ‌های بهشت پوشاندند. خداوند آدم را مورد خطاب قرار داد و او را به خاطر خوردن از آن درخت پس از ابراز دشمنی شیطان با او سرزنش کرد و او را از پیروی دوباره از وسوسه‌های او برحذر داشت. آدم از کرده خود پشیمانی عمیقی ابراز کرد و توبه خود را به خدا نشان داد و خدا آنها را به فرمان خود از بهشت بیرون راند و به زمین فرستاد.

همانطور که خداوند متعال در قرآن کریم داستان دو پسر آدم علیه السلام، یعنی قابیل و هابیل، را ذکر کرده است. رسم آدم این بود که ماده هر رحم با نر رحم دیگر ازدواج می‌کرد، بنابراین قابیل خواست خواهرش را که از همان رحم با او آمده بود، نگه دارد تا برادرش را از آنچه خداوند برایش مقدر کرده بود، محروم کند. وقتی آدم علیه السلام از قصد قابیل مطلع شد، از هر دو خواست که برای خدا قربانی کنند، پس خداوند آنچه هابیل تقدیم کرده بود را پذیرفت و این باعث خشم قابیل شد، بنابراین برادرش را تهدید به قتل کرد. خداوند متعال فرمود: (و خبر دو پسر آدم را به حق بر آنها بخوان، آنگاه که هر دو قربانی کردند و از یکی از آنها پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. گفت: «من قطعاً تو را خواهم کشت.» گفت: «خداوند فقط از پرهیزگاران می‌پذیرد. اگر دستت را به سوی من دراز کنی تا مرا بکشی، من دستم را دراز نمی‌کنم.» به سوی تو، تا تو را بکشم. من از خدا، پروردگار جهانیان، می‌ترسم. من می‌خواهم که تو گناه من و گناه خود را به دوش بکشی و از اصحاب آتش باشی. و این است سزای ستمکاران. پس نفسش او را به کشتن برادرش ترغیب کرد، پس او را کشت و از زیانکاران شد.)

ادریس علیه السلام

ادریس علیه السلام یکی از پیامبرانی است که خداوند متعال در کتاب شریف خود از او نام برده است. او پیش از پیامبر خدا، نوح علیه السلام، بوده و گفته شده است: بلکه پس از او بوده است. ادریس علیه السلام اولین کسی بود که با قلم نوشت و اولین کسی بود که دوخت و لباس پوشید. او همچنین از نجوم، ستارگان و حساب آگاه بود. ادریس علیه السلام به صفات و اخلاق والایی مانند صبر و پرهیزگاری متصف بود. از این رو، نزد خداوند متعال به مقام والایی دست یافت. خداوند متعال در مورد او فرموده است: (و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل، همه از صابران بودند. و آنها را در رحمت خود داخل کردیم. به راستی که آنها از صالحان بودند). حضرت محمد صلی الله علیه و آله در داستان معراج اشاره کرد که ادریس علیه السلام را در آسمان چهارم دیده است. که نشان دهنده مقام و منزلت والای او نزد پروردگارش است.

نوح، علیه السلام

نوح علیه السلام اولین پیامبری بود که به سوی بشر فرستاده شد و از پیامبران بسیار بااراده بود. او به مدت هزار سال منهای پنجاه سال، قوم خود را به سوی توحید دعوت کرد. او آنها را به ترک پرستش بت‌هایی که نه به آنها زیان می‌رساند و نه سودی، دعوت کرد و آنها را به پرستش خدای یگانه هدایت نمود. نوح در دعوت خود بسیار کوشید و از همه روش‌ها و طرق برای یادآوری قوم خود استفاده کرد. او شب و روز، پنهان و آشکار آنها را دعوت می‌کرد، اما این دعوت هیچ سودی برایشان نداشت، زیرا با تکبر و ناسپاسی با آن روبرو شدند و گوش‌های خود را بستند. برای اینکه آنها ندای او را نشنوند، علاوه بر اینکه او را به دروغگویی و دیوانگی متهم می‌کردند، خداوند به نوح وحی کرد که کشتی بسازد، پس او آن را با وجود تمسخر مشرکان قومش ساخت و منتظر فرمان خدا بود تا با کسانی که به دعوت او ایمان آورده بودند، به علاوه دو جفت از هر نوع موجود زنده، سوار کشتی شود، و این به فرمان خدا اتفاق افتاد که آسمان با آب فراوان شکافته شد و زمین با چشمه‌ها و چشم‌ها فوران کرد، پس آب به شکل عظیمی به هم رسید و طوفان وحشتناکی مردمی را که شرک ورزیده بودند غرق کرد و نوح علیه السلام و کسانی که به او ایمان آورده بودند نجات یافتند.

هود علیه السلام

خداوند متعال، هود علیه السلام را به سوی قوم عاد که در منطقه‌ای به نام احقاف (جمع حقف، به معنای کوه شنی) زندگی می‌کردند، فرستاد. هدف از فرستادن هود، دعوت قوم عاد به پرستش خداوند، ایمان به یگانگی او و ترک شرک و پرستش بت‌ها بود. او همچنین نعمت‌هایی را که خداوند به آنها عطا کرده بود، مانند دام‌ها، فرزندان و باغ‌های پربار، و خلافتی را که پس از قوم نوح به آنها در زمین عطا کرده بود، به آنها یادآوری کرد. او پاداش ایمان به خدا و عواقب رویگردانی از او را برای آنها توضیح داد. با این حال، آنها با انکار و تکبر به دعوت او پاسخ ندادند و با وجود هشدار پیامبرشان به آنها، پاسخی ندادند. بنابراین خداوند آنها را به عنوان مجازات شرکشان مجازات کرد. با فرستادن بادی سهمگین که آنها را نابود کرد. خداوند متعال فرمود: (اما قوم عاد، به ناحق در زمین تکبر ورزیدند و گفتند: «چه کسی از ما نیرومندتر است؟» آیا ندیدند که خدایی که آنها را آفریده، از آنها نیرومندتر است؟ و آیات ما را تکذیب می‌کردند. پس ما در روزهای نحس، تندبادی سرد و سخت بر آنها فرستادیم تا عذاب خواری را در زندگی دنیا به آنها بچشانیم. و عذاب آخرت خوارکننده‌تر است و یاری نخواهند شد.) آنها پیروز خواهند شد.

صالح علیه السلام

خداوند پیامبرش صالح، علیه السلام، را پس از آنکه پرستش بت‌ها و مجسمه‌ها در میان قوم ثمود رواج یافته بود، به سوی آنها فرستاد. او شروع به دعوت آنها به پرستش خداوند یگانه، ترک شرک به او و یادآوری نعمت‌های فراوانی که خداوند به آنها عطا کرده بود، نمود. زمین‌های آنها حاصلخیز بود و خداوند به آنها قدرت و مهارت در ساخت و ساز داده بود. با وجود این نعمت‌ها، آنها به دعوت پیامبرشان پاسخ ندادند و از او خواستند که نشانه ای برای آنها بیاورد که حقانیت او را ثابت کند. پس خداوند ماده شتر را از صخره به عنوان معجزه‌ای که دعوت پیامبرش صالح را تأیید می‌کرد، برای آنها فرستاد. صالح، علیه السلام، با قوم خود توافق کرد که آنها یک روز برای نوشیدن و ماده شتر نیز یک روز برای نوشیدن خواهند داشت. با این حال، سران قومش که متکبر بودند، موافقت کردند که ماده شتر را بکشند، بنابراین خداوند متعال با فرستادن صیحه بر آنها، آنها را مجازات کرد. خداوند متعال می‌فرماید: (پس چون فرمان ما فرا رسید، صالح و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمتی از جانب خود و از رسوایی آن روز نجات دادیم. همانا پروردگار تو قدرتمند و شکست‌ناپذیر است. و کسانی را که ستم کردند، فرو گرفت. فریادی سهمگین آنها را فرا می‌گیرد و در خانه‌هایشان چنان به خاک می‌افتند که گویی هرگز در آنجا نبوده‌اند. آگاه باشید که ثمود به پروردگارشان کافر شدند. دور باد ثمود!)

لوط، علیه السلام

خداوند لوط علیه السلام را به سوی قومش فرستاد و آنها را به توحید و یگانگی خداوند و پایبندی به اعمال نیک و اخلاق پسندیده دعوت کرد. آنها مرتکب لواط می‌شدند، به این معنی که به مردان شهوت می‌ورزیدند، نه زنان. آنها همچنین راه مردم را می‌بستند، به مال و ناموس آنها حمله می‌کردند، علاوه بر این، در محل‌های تجمع آنها اعمال زشت و غیراخلاقی انجام می‌دادند. لوط علیه السلام از آنچه که از اعمال قوم خود و انحرافات آنها از فطرت سالم می‌دید و مشاهده می‌کرد، ناراحت شد. او همچنان آنها را به پرستش خداوند یگانه و ترک اعمال و انحرافاتشان دعوت می‌کرد. با این حال، آنها از ایمان آوردن به پیام پیامبرشان امتناع ورزیدند و او را تهدید به اخراج از روستای خود کردند. او با پایبندی به دعوت خود به تهدید آنها پاسخ داد و آنها را از عذاب و مجازات خداوند برحذر داشت. هنگامی که خداوند متعال دستور داد عذاب خود را بر مردم نازل کند، فرشتگانی را به شکل انسان نزد پیامبرش لوط علیه السلام فرستاد. تا او را به هلاکت قومش و کسانی که راه آنها را دنبال کردند، بشارت دهند، به علاوه همسرش که همراه قومش مشمول عذاب شد.همچنین به نجات او از عذاب به همراه کسانی که با او ایمان آورده بودند، بشارت دادند.

خداوند بر کسانی از قوم لوط که ایمان نیاورده بودند، عذاب فرستاد و اولین قدم کور کردن چشمان آنها بود. خداوند متعال فرمود: {و به راستی که آنها پیش از این او را وسوسه کرده بودند که از مهمانش کناره‌گیری کند، اما ما چشمان آنها را کور کردیم. پس عذاب و انذار مرا بچشید.} سپس صیحه آنها را فرا گرفت و شهرشان بر آنها زیر و رو شد و سنگ‌هایی از گل، غیر از سنگ‌های معمولی، بر آنها فرو ریخت. خداوند متعال فرمود: {پس صیحه آنها را در حالی که می‌درخشیدند، فرا گرفت. *و قسمت بالای آن را پایین آوردیم و سنگ‌هایی از گل سخت بر آنها باراندیم.} اما لوط و کسانی که با او ایمان آورده بودند، به راه خود به جایی که خداوند به آنها فرمان داده بود، ادامه دادند، بدون اینکه مقصد خود را مشخص کنند. خداوند متعال در خلاصه‌ای از داستان پیامبرش لوط فرمود: {به جز خانواده لوط.} در واقع، ما همه آنها را نجات خواهیم داد، مگر همسرش. ما مقدر کرده‌ایم که او از جمله کسانی باشد که در میان بازماندگان خواهد ماند. اما هنگامی که فرستادگان نزد خانواده لوط آمدند، لوط گفت: «شما مردمی شکاک هستید.» گفتند: «بلکه ما چیزی را که در آن شک داشتند برای تو آورده‌ایم، و حق را برای تو آورده‌ایم، و ما راستگوییم.» پس خانواده‌ات را در پاسی از شب حرکت بده و از عقب آنها پیروی کن، و هیچ یک از شما نباید به عقب نگاه کند، و هر جا که مأمور هستید بروید. و ما این کار را برای او مقرر داشتیم که عقب اینها صبح زود بریده خواهد شد.

شعیب علیه السلام

خداوند شعیب علیه السلام را به سوی مردم مدین فرستاد، پس از آنکه بت‌پرستی در میان آنها رواج یافته بود و برای خدا شریک قائل می‌شدند. آن شهر به دلیل کم‌فروشی در پیمانه و وزن معروف بود. مردم آن هنگام خرید، پیمانه را زیاد و هنگام فروش، آن را کم می‌کردند. شعیب علیه السلام آنها را به پرستش خدای یگانه و ترک رقیبانی که برای او شریک می‌ساختند، دعوت کرد. او آنها را از کم‌فروشی در پیمانه و وزن منع کرد و از عذاب و عقاب خداوند برحذر داشت. مردم شهر به دو گروه تقسیم شدند. برخی از آنها از پذیرش دعوت خدا بسیار متکبر بودند و علیه پیامبر خود توطئه کردند و او را به جادوگری و دروغگویی متهم کردند و او را به قتل تهدید کردند. برخی از آنها به دعوت شعیب ایمان آوردند. سپس شعیب از مدین خارج شد و به سمت ایکه رفت. مردم آنجا مشرکانی بودند که مانند مردم مدین در پیمانه و وزن کم می‌کردند. شعیب آنها را به پرستش خدا و ترک شرک دعوت کرد و از عذاب و عذاب الهی برحذر داشت، اما مردم اجابت نکردند، بنابراین شعیب آنها را ترک کرد و دوباره به مدین بازگشت. هنگامی که فرمان خدا فرا رسید، مشرکان مردم مدین عذاب شدند و زلزله و تکان شدیدی آنها را فرا گرفت و شهرشان را ویران کرد و ایکه نیز عذاب شد. خداوند متعال فرمود: (و به سوی مدین برادرشان شعیب را فرستادیم. او گفت: ای قوم من، خدا را بپرستید و به روز قیامت امیدوار باشید و در زمین فساد نکنید. اما او را تکذیب کردند و زلزله آنها را فرا گرفت و در خانه‌هایشان به خاک افتادند. همانطور که خداوند متعال فرمود: اصحاب ایکه پیامبران را تکذیب کردند، هنگامی که شعیب به آنها گفت: آیا از خدا نمی‌ترسید؟ من برای شما فرستاده‌ای امین هستم. پس از خدا بترسید و از من اطاعت کنید.)

ابراهیم، علیه السلام

ابراهیم علیه السلام در میان قومی زندگی می‌کرد که به جای خدا، بت می‌پرستیدند. پدرش آنها را می‌ساخت و به مردم می‌فروخت. با این حال، ابراهیم علیه السلام از آنچه قومش انجام می‌دادند، پیروی نمی‌کرد. او می‌خواست باطل بودن شرک آنها را به آنها نشان دهد، بنابراین برای آنها شواهدی ارائه داد تا ثابت کند که بت‌هایشان نه می‌توانند به آنها ضرری برسانند و نه سودی. در روز هجرت، ابراهیم علیه السلام همه بت‌های آنها را به جز یک بت بزرگشان نابود کرد تا مردم به سوی او بازگردند و بدانند که آنها نه می‌توانند به آنها ضرری برسانند و نه سودی. با این حال، وقتی فهمیدند که ابراهیم علیه السلام با بت‌هایشان چه کرده است، آتشی برای سوزاندن او روشن کردند. خداوند او را از آن نجات داد. او همچنین علیه آنها حجت اقامه کرد و ادعای آنها مبنی بر اینکه ماه، خورشید و سیارات برای پرستش مناسب نیستند را باطل کرد، زیرا آنها به بت‌ها این نام‌ها را می‌دادند. او به تدریج برای آنها توضیح داد که پرستش فقط باید برای خالق ماه، خورشید، سیارات، آسمان‌ها و زمین باشد.

خداوند متعال در بیان داستان پیامبرش ابراهیم فرمود: (و ما پیش از این به ابراهیم رشد عقلی داده بودیم و ما به [حال] او دانا بودیم. هنگامی که به پدرش و قومش گفت: «این مجسمه‌ها چیستند که شما به آنها می‌پرستید؟» گفتند: «ما پدران خود را در حال پرستش آنها یافتیم.» گفت: «شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بودید.» گفتند: «آیا حق را برای ما آورده‌اید، یا از بازیچه‌گران هستید؟» گفت: «بلکه پروردگار شما پروردگار آسمان‌ها و زمین است که آنها را آفریده است، و من بر این امر از گواهانم.» و به خدا سوگند، بت‌های شما را نابود خواهم کرد.) پس از آنکه پشت کردند، آنها را جز بزرگترینشان، خرد و خاکشیر کرد، تا شاید به سوی او بازگردند. گفتند: «چه کسی این کار را با خدایان ما کرده است؟ او از ستمکاران است.» گفتند: «ما از نوجوانی شنیدیم که آنها را یاد می‌کرد، نامش ابراهیم است.» گفتند: «پس او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، شاید گواهی دهند.» گفتند: «ای ابراهیم، آیا تو با خدایان ما چنین کردی؟» گفت: «بلکه بزرگترشان این کار را کرده است، اگر سخن می‌گویند از آنها بپرس.» پس به خود بازگشتند و گفتند: «در واقع، شما کسانی هستید که به ما ستم کرده‌اید.» ستمگران. سپس بر سرشان واژگون شدند. شما قطعاً می‌دانستید که اینها سخن نمی‌گویند. گفت: «پس آیا غیر از خدا چیزی را می‌پرستید که نه سودی به شما می‌رساند و نه زیانی؟ اف بر شما و بر آنچه غیر از خدا می‌پرستید. آیا نمی‌اندیشید؟» گفتند: «اگر چنین می‌کنید، او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید.» گفتیم: «ای آتش، بر ابراهیم سرد و سلامت باش.» و قصد نقشه‌ای علیه او کردند، اما ما آنها را زیانکارترین مردم قرار دادیم.

تنها همسرش ساره و برادرزاده‌اش لوط علیهم السلام به رسالت ابراهیم علیهم السلام ایمان آوردند. او با آنها به حران، سپس به فلسطین و سپس به مصر سفر کرد. در آنجا با هاجر مصری ازدواج کرد و اسماعیل علیهم السلام را نیز با او داشت. سپس اسحاق علیهم السلام از همسرش ساره به او عطا شد، پس از آنکه خداوند متعال فرشتگانی را به سوی او فرستاد تا پس از رسیدن آنها به سن خاصی، به قدرت خداوند متعال، او را از این موضوع بشارت دهند.

اسماعیل علیه السلام

ابراهیم از همسر دومش، هاجر مصری، صاحب فرزندی به نام اسماعیل شد که درود خدا بر او باد. این موضوع حسادت همسر اولش، ساره، را برانگیخت. ساره از ابراهیم خواست که هاجر و پسرش را از خود دور نگه دارد و ساره نیز چنین کرد تا اینکه به سرزمین حجاز رسیدند، سرزمینی خشک و خالی. سپس به فرمان خدا آنها را ترک کرد و به سوی توحید خدا رفت و از پروردگارش خواست که از همسرش هاجر و پسرش اسماعیل مراقبت کند. هاجر از پسرش اسماعیل مراقبت کرد و به او شیر داد و تا زمانی که غذا و نوشیدنی‌اش تمام شد، از او مراقبت کرد. او شروع به دویدن بین دو کوه، یعنی صفا و مروه، کرد، زیرا فکر می‌کرد در یکی از آنها آب وجود دارد، تا اینکه به فرمان خداوند متعال، چشمه آبی ظاهر شد. خداوند به خاطر رحمتی که بر هاجر و پسرش داشت، خواست که این چشمه آب به چاهی تبدیل شود که کاروان‌ها از آن عبور کنند (چاه زمزم). بدین ترتیب، آن منطقه به لطف خداوند متعال حاصلخیز و آباد شد و ابراهیم علیه السلام پس از انجام مأموریتی که پروردگارش به او محول کرده بود، نزد همسر و پسرش بازگشت.

ابراهیم علیه السلام در خواب دید که پسرش اسماعیل را ذبح می‌کند و آنها از فرمان پروردگارشان اطاعت کردند، زیرا رؤیاهای پیامبران حق است. با این حال، خداوند متعال قصد نداشت که آن فرمان واقعاً اجرا شود. بلکه این یک آزمایش، امتحان و آزمایش برای ابراهیم و اسماعیل علیهم السلام بود. اسماعیل با قربانی بزرگی از جانب خداوند متعال آزاد شد. سپس خداوند به آنها دستور داد که کعبه مقدس را بسازند و آنها از او و فرمانش اطاعت کردند. سپس خداوند به پیامبرش ابراهیم دستور داد تا مردم را به حج خانه مقدسش دعوت کند.

اسحاق و یعقوب، سلام الله علیهما

فرشتگان به ابراهیم علیه السلام و همسرش ساره مژده اسحاق علیه السلام را دادند. سپس، یعقوب علیه السلام برای اسحاق به دنیا آمد که در کتاب خدا به اسرائیل معروف است، به معنای بنده خدا. او ازدواج کرد و صاحب دوازده فرزند شد، از جمله پیامبر خدا، یوسف علیه السلام. شایان ذکر است که قرآن هیچ اشاره‌ای به موعظه یا زندگی اسحاق علیه السلام نکرده است.

یوسف، علیه السلام

داستان یوسف علیه السلام شامل وقایع و حوادث زیادی است که خلاصه آنها در زیر آمده است:

رؤیا و نقشه برادران:

یوسف علیه السلام از زیبایی و جمال بسیار و جایگاه والایی در قلب پدرش یعقوب علیه السلام برخوردار بود. خداوند متعال او را برگزید و در خواب به او وحی کرد. او خورشید، ماه و یازده ستاره را دید که به او سجده می‌کنند. او خوابش را برای پدرش تعریف کرد و پدرش به او دستور داد که ساکت شود و به برادرانش چیزی نگوید. برادرانش به خاطر ترجیحی که پدرشان برای یوسف قائل بود، آرزوی انتقام از او را در دل داشتند، بنابراین تصمیم گرفتند یوسف را به چاه بیندازند. از پدرشان اجازه خواستند که او را با خود ببرند و او را به چاه انداختند و به پدرشان گفتند که گرگ او را خورده است و پیراهنش را که خون روی آن بود آوردند که نشان می‌داد گرگ او را خورده است.

یوسف در کاخ عزیز:

یوسف علیه السلام در بازار مصر به بهای اندکی به عزیز مصر فروخته شد، پس از آنکه یکی از کاروانیان او را از چاه بیرون آورد، در حالی که می‌خواستند از آن بنوشند. همسر عزیز شیفته یوسف علیه السلام شد و همین امر باعث شد که یوسف را اغوا کند و او را به سوی خود دعوت کند، اما یوسف به آنچه او انجام داد توجه نکرد و با ایمان به خدای یگانه که امین صاحبش است، روی گرداند و از او گریخت. سپس، عزیز را دم در ملاقات کرد و همسرش به او گفت که یوسف او را اغوا کرده است. با این حال، حقیقت آشکار شد که او اغوا کننده یوسف بوده است، زیرا پیراهن یوسف از پشت پاره شده بود. زنان درباره همسر عزیز صحبت کردند، بنابراین او به آنها دستور داد تا در خانه او جمع شوند و به هر یک از آنها چاقویی داد. سپس به یوسف دستور داد که نزد آنها برود، پس دستان خود را بریدند. به دلیل آنچه از زیبایی و خوشرویی یوسف علیه السلام دیدند، دلیل خواستگاری او از یوسف برایشان روشن شد.

یوسف در زندان:

یوسف علیه السلام در زندان، صبور و امیدوار، ماند. دو خدمتکار که برای پادشاه کار می‌کردند، با او وارد زندان شدند؛ یکی از آنها غذای او را می‌فشرد و دیگری نوشیدنی‌های او را. کسی که نوشیدنی‌های پادشاه را می‌فشرد، در خواب دیده بود که برای پادشاه شراب می‌فشارد، در حالی که کسی که غذا را می‌فشرد، دیده بود که او غذایی را بر روی سرش حمل می‌کند که پرندگان از آن می‌خورند. آنها خواب‌های خود را برای یوسف تعریف کرده بودند تا او آنها را برایشان تعبیر کند. یوسف علیه السلام از فرصت استفاده کرد تا مردم را به دین خدا، به توحید او و شریک نگرفتن برای او دعوت کند و نعمت خدا را بر خود با توانایی‌اش در تعبیر خواب و دانستن غذا قبل از رسیدن آن توضیح دهد. سپس خواب فشردن شراب را به این معنی تعبیر کرد که از زندان آزاد می‌شود و به پادشاه نوشیدنی می‌دهد. در مورد خواب خوردن پرندگان، آن را به مصلوب شدن و خوردن سر توسط پرندگان تعبیر کرد. یوسف از هر کسی که قرار بود از زندان آزاد شود، خواسته بود که او را نزد پادشاه معرفی کند، اما او این را فراموش کرد، بنابراین به مدت سه سال در زندان ماند.

تعبیر خواب پادشاه توسط یوسف:

پادشاه در خواب دید که هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را می‌خورند. همچنین هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشک دید. پادشاه آنچه را که دیده بود برای درباریانش تعریف کرد، اما آنها نتوانستند خواب او را تعبیر کنند. سپس ساقی پادشاه که از زندان فرار کرده بود، یوسف علیه السلام را به یاد آورد و پادشاه را از دانش تعبیر خواب خود آگاه کرد. یوسف را از خواب پادشاه باخبر کردند و از او خواستند که آن را تعبیر کند، که تعبیر کرد. سپس پادشاه خواست که با او ملاقات کند، اما او تا زمانی که پاکدامنی و طهارتش ثابت نشود، امتناع ورزید. بنابراین پادشاه زنانی را که با همسر عزیز به آنچه انجام داده بودند اعتراف کرده بودند، فراخواند. سپس یوسف علیه السلام خواب پادشاه را به عنوان باروری که به مدت هفت سال بر مصر نازل می‌شود، سپس به همان تعداد سال‌های خشکسالی، و سپس رفاه که پس از خشکسالی غالب می‌شود، تعبیر کرد. او به آنها توضیح داد که باید مازاد آن را برای سال‌های خشکسالی و قحطی ذخیره کنند.

قدرت گرفتن یوسف در سرزمین و ملاقات او با برادران و پدرش:

پادشاه مصر، یوسف علیه السلام را به عنوان وزیر خزانه‌داری کشور منصوب کرد. مردم مصر برای سال‌های قحطی آماده شده بودند، بنابراین مردم کشور برای تهیه غذای کافی به مصر می‌آمدند. در میان کسانی که به مصر آمدند، برادران یوسف بودند که او آنها را می‌شناخت، اما آنها یوسف را نمی‌شناختند. او از آنها در ازای غذا برادری خواست و به آنها غذا رایگان داد به شرطی که برادرشان را بیاورند. آنها برگشتند و به پدرشان گفتند که وزیر دیگر به آنها غذا نمی‌دهد مگر اینکه برادرشان را برایش بیاورند و با خود عهد بستند که برادرشان را دوباره به او برگردانند. پدرشان به آنها دستور داد که از دروازه‌های مختلف وارد پادشاه شوند و آنها دوباره با برادرشان به نزد یوسف رفتند. سپس یوسف جام پادشاه را در کیسه‌های آنها گذاشت. برای اینکه بتواند برادرش را نزد خود نگه دارد، آنها به سرقت متهم شدند و آنها به نوبه خود بی‌گناهی خود را اعلام کردند، اما جام پادشاه در کیسه برادرشان بود، بنابراین یوسف آن را گرفت و برادرانش از او خواستند که جام دیگری بگیرد، اما او امتناع کرد. برادران نزد پدرشان بازگشتند و او را از آنچه برایشان اتفاق افتاده بود، آگاه کردند. آنها بار دیگر نزد یوسف بازگشتند، به این امید که با آزاد کردن برادرشان به آنها لطفی کند. یوسف آنچه را که در کودکی با او کرده بودند به آنها یادآوری کرد، بنابراین او را شناختند. یوسف از آنها خواست که برگردند و پدر و مادرش را بیاورند و پیراهنی از خود را به آنها داد تا بر پدرشان بیندازند تا بینایی خود را بازیابد. سپس پدر و مادر و برادرانش نزد او آمدند و در برابر او سجده کردند و بدین ترتیب رؤیایی که یوسف علیه السلام در کودکی دیده بود، به حقیقت پیوست.

ایوب، درود خدا بر او باد

خداوند متعال در کتاب کریم خود داستان حضرت ایوب علیه السلام را ذکر کرده است که نمونه‌ای از صبر در برابر مصیبت و پاداش در هنگام سختی‌ها بود. آیات کتاب خدا حاکی از آن است که ایوب علیه السلام در بدن، مال و فرزندانش به مصیبتی دچار شد، پس در برابر آن صبر کرد و از خداوند پاداش خواست و با تضرع و زاری به سوی او روی آورد، به این امید که آن مصیبت را از او برطرف کند، پس پروردگارش دعای او را اجابت کرد و گرفتاری‌اش را برطرف ساخت و با مال و فرزندان فراوان به او پاداش داد. خداوند متعال از روی رحمت و لطف خود فرمود: (و ایوب را یاد کن هنگامی که پروردگارش را خواند که به راستی گرفتاری به من رسیده است و تو مهربان‌ترین مهربانانی. پس ما دعای او را اجابت کردیم و گرفتاری او را برطرف ساختیم و خانواده‌اش را به او بازگرداندیم و مانند آنها را به او بخشیدیم تا رحمتی از جانب ما و تذکری برای عبادت‌کنندگان باشد.)

ذوالکفل علیه السلام

نام ذوالکفل، سلام الله علیه، در دو جای قرآن کریم آمده است: در سوره انبیاء و سوره ص. خداوند متعال در سوره انبیاء می‌فرماید: (و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را یاد کن، همه از صابران بودند) و در سوره صاد: (و اسماعیل و الیسع و ذوالکفل را یاد کن، همه از نیکان بودند) و گفته شده است که او پیامبر نبود، بلکه به این دلیل به این نام خوانده شد که انجام کاری را بر عهده گرفت که هیچ کس دیگری نمی‌توانست انجام دهد. همچنین گفته شده است که او متعهد شد برای قوم خود آنچه را که در امور دنیوی برایشان کافی بود، فراهم کند و به آنها وعده داد که در میان آنها با عدالت و انصاف حکومت خواهد کرد.

یونس، علیه السلام

خداوند پیامبرش یونس علیه السلام را به سوی قومی فرستاد تا آنها را به توحید خداوند متعال و ترک شرک به او دعوت کند و از عواقب ماندن در دینشان برحذر دارد. با این حال، آنها به دعوت او پاسخ ندادند و بر دین خود اصرار ورزیدند و نسبت به دعوت پیامبرشان تکبر ورزیدند. یونس علیه السلام بدون اجازه پروردگارش، دهکده قوم خود را ترک کرد. او سوار کشتی‌ای شد که پر از مسافر و بار بود. هنگام حرکت کشتی، بادها شدید شد و سرنشینان از غرق شدن ترسیدند و شروع به خلاص شدن از بار و بنه‌هایی که با خود داشتند کردند، اما اوضاع تغییر نکرد. آنها تصمیم گرفتند یکی از خود را بیرون بیندازند و بین خود قرعه‌کشی کردند. قرعه به نام یونس علیه السلام افتاد، بنابراین او به دریا انداخته شد. خداوند نهنگی را بر او مسخر کرد که او را بدون هیچ آسیبی بلعید. یونس در شکم نهنگ قرار گرفت و پروردگار خود را ستایش کرد، از او طلب بخشش کرد و به سوی او توبه کرد. او به بیرون پرتاب شد. او به فرمان خدا توسط نهنگ به خشکی آورده شد و بیمار بود. پس خداوند درخت کدویی برایش رویاند و سپس او را دوباره به سوی قومش فرستاد و خداوند آنها را هدایت کرد تا به دعوت او ایمان بیاورند.

موسی علیه السلام

بنی‌اسرائیل در مصر مورد آزمایش سختی قرار گرفتند، جایی که فرعون یک سال پسران آنها را می‌کشت و سال دیگر آنها را رها می‌کرد و زنانشان را زنده می‌گذاشت. خداوند اراده کرد که مادر موسی در سالی که پسران کشته شده بودند، وضع حمل کند، بنابراین از خشونت آنها برای موسی ترسید. شرح آنچه برای موسی علیه السلام اتفاق افتاد، در ادامه آمده است:

موسی در کشتی:

مادر موسی، به فرمان خداوند - سبحانه و تعالی - و به وعده‌ی خداوند که او را به او بازگرداند، فرزند تازه متولد شده‌اش را در تابوت گذاشت و به دریا انداخت. او به خواهر موسی دستور داد تا موضوع و اخبار او را پیگیری کند.

موسی وارد کاخ فرعون می‌شود:

خداوند متعال اراده کرد که امواج، صندوق عهد را به کاخ فرعون ببرند، پس خدمتکاران آن را برداشتند و با صندوق نزد آسیه، همسر فرعون، رفتند. آسیه آنچه را که در صندوق بود، آشکار کرد و موسی علیه السلام را یافت. خداوند محبت خود را در قلب او انداخت و اگرچه فرعون قصد کشتن موسی را داشت، اما به درخواست همسرش آسیه از تصمیم خود منصرف شد. خداوند دایه گرفتن را بر او حرام کرده بود. او شیر دادن کسی را در کاخ نمی‌پذیرفت. بنابراین آنها با او به بازار رفتند تا دایه‌ای پیدا کنند. خواهرش آنها را از کسی که برای این کار مناسب بود، مطلع کرد و آنها را نزد مادرش برد. بدین ترتیب، وعده خداوند متعال برای بازگرداندن موسی به او محقق شد.

خروج موسی از مصر:

موسی علیه السلام پس از آنکه مردی مصری را به اشتباه کشت، در حمایت از مردی از بنی اسرائیل که به سرزمین مدین رفته بود، از مصر خارج شد.

موسی در مدین:

وقتی موسی علیه السلام به مدین رسید، زیر درختی پناه گرفت و از پروردگارش هدایت به راه راست را خواست. سپس به چاه مدین رفت و دو دختر را دید که منتظر بودند برای گوسفندان خود آب بکشند. آنها را سیراب کرد و سپس پناه گرفت و از پروردگارش روزی خواست. آن دو دختر نزد پدرشان بازگشتند و آنچه را که برایشان اتفاق افتاده بود، برایش تعریف کردند. پدر از یکی از آنها خواست که موسی را نزد او بیاورد تا از لطفش سپاسگزاری کند. دختر، موسی را با حیا نزد او آورد. پدر با او موافقت کرد که هشت سال از گله‌هایش مراقبت کند و اگر دو سال دیگر به مدتش اضافه کند، از طرف او خواهد بود، به شرط اینکه او را به ازدواج یکی از دو دخترش درآورد. موسی نیز موافقت کرد.

بازگشت موسی به مصر:

موسی علیه السلام پس از انجام عهد خود با پدر همسرش به مصر بازگشت. با فرا رسیدن شب، او به جستجوی آتشی برای روشن کردن پرداخت، اما چیزی جز آتشی در دامنه کوه نیافت. بنابراین، او به تنهایی به سوی آتش رفت و خانواده‌اش را پشت سر گذاشت. سپس پروردگارش او را فراخواند، با او صحبت کرد و دو معجزه از طریق او انجام داد. اولین معجزه تبدیل شدن عصا به مار و دومین معجزه بیرون آمدن دستش از جیبش بود. اگر آن را برمی‌گرداند، به حالت اولیه خود برمی‌گشت. او به او دستور داد که به نزد فرعون مصر برود و او را به پرستش تنها خدا دعوت کند. موسی از پروردگارش خواست که او را با برادرش هارون یاری کند و او درخواست او را اجابت کرد.

دعوت موسی به فرعون:

حضرت موسی و برادرش هارون علیهما السلام به نزد فرعون رفتند. برای دعوت او به سوی توحید خدا، فرعون دعوت موسی را انکار کرد و او را با جادوگرانش به مبارزه طلبید و آنها برای ملاقات دو گروه زمانی را تعیین کردند، پس فرعون جادوگران را جمع کرد و آنها موسی علیه السلام را به مبارزه طلبیدند، پس حجت موسی ثابت شد، خداوند متعال فرمود: (سپس پس از آنها موسی و هارون را با آیات خود به سوی فرعون و اطرافیانش فرستادیم، اما آنها تکبر ورزیدند و قومی مجرم بودند. *پس هنگامی که حق از جانب ما به سوی آنها آمد، گفتند: «این سحر آشکاری است.» *موسی گفت: «آیا وقتی حق به سوی شما آمد، درباره آن می‌گویید: «این سحر است؟» و جادوگران رستگار نمی‌شوند؟» *گفتند: «آیا به سوی ما آمده‌ای تا ما را از آنچه پدرانمان را بر آن یافتیم، بازداری و مردمی بد باشیم.» شما در زمین سربلند خواهید بود و ما به شما ایمان نخواهیم آورد. و فرعون گفت: «هر جادوگر دانایی را برای من بیاورید.» پس هنگامی که جادوگران آمدند، موسی به آنها گفت: «آنچه را که می‌اندازید، بیندازید.» و هنگامی که انداختند، موسی گفت: «آنچه آورده‌اید، سحر است. بی‌گمان خداوند آن را باطل خواهد کرد. بی‌گمان خداوند کار مفسدان را اصلاح نمی‌کند. و خداوند حق را با سخنان خود ثابت می‌کند، هرچند مجرمان کراهت داشته باشند.»

نجات موسی و کسانی که با او ایمان آوردند:

خداوند متعال به پیامبرش موسی علیه السلام دستور داد تا شبانه با قوم خود، بنی اسرائیل، از فرعون فرار کند. فرعون سربازان و پیروان خود را جمع کرد تا به موسی برسند، اما فرعون و همراهانش غرق شدند.

هارون، علیه السلام

پیامبر خدا، هارون علیه السلام، برادر تنی پیامبر خدا، موسی علیه السلام بود. هارون نزد برادرش جایگاه والایی داشت؛ او دست راست، دستیار امین و وزیر خردمند و صادق او بود. آیات الهی به جایگاه هارون علیه السلام هنگام جانشینی برادرش موسی اشاره می‌کند. خداوند با پیامبرش موسی در کوه طور قرار ملاقات گذاشت، بنابراین برادرش هارون را در میان قوم خود نگه داشت. به او دستور داد تا امور بنی اسرائیل، وحدت و انسجام آنها را اصلاح و حفظ کند. با این حال، سامری در آن زمان گوساله‌ای ساخت و قوم خود را به پرستش آن فراخواند و ادعا کرد که موسی علیه السلام از قوم خود گمراه شده است. وقتی هارون علیه السلام حال آنها و گوساله پرستی آنها را دید، به عنوان واعظ در میان آنها ایستاد و آنها را از اعمال زشتشان برحذر داشت و آنها را به بازگشت از شرک و گمراهی دعوت کرد و برایشان توضیح داد که تنها خدای متعال پروردگار شایسته پرستش آنهاست و آنها را به اطاعت از او و ترک نافرمانی از فرمانش فراخواند. مردمی که گمراه شده بودند از پیروی از فرمان هارون خودداری کردند و اصرار داشتند که در وضعیت خود باقی بمانند. وقتی موسی علیه السلام با الواح تورات بازگشت، حال قوم خود و اصرار آنها بر پرستش گوساله را دید. از آنچه دید وحشت کرد، بنابراین الواح را از دست خود انداخت و شروع به سرزنش هارون کرد که چرا قوم خود را محکوم نکرده است. هارون از خود دفاع کرد و نصیحت خود را به آنها، دلسوزی خود را برای آنها و اینکه نمی‌خواهد بین آنها اختلاف ایجاد کند، توضیح داد. بنابراین زندگی هارون علیه السلام نمونه‌ای از صداقت در گفتار، تلاش در صبر و تلاش در نصیحت بود.

یوشع بن نون علیه السلام

یوشع بن نون علیه السلام یکی از پیامبران بنی اسرائیل است. در قرآن کریم بدون ذکر نامش در سوره کهف از او یاد شده است. او جوان موسی بود که در سفرش برای ملاقات با خضر همراه او بود. خداوند متعال فرمود: (و به یاد آور هنگامی را که موسی به جوان خود گفت: «من دست بردار نخواهم بود تا به محل تلاقی دو دریا برسم یا مدت زیادی به راه خود ادامه دهم.») خداوند پیامبر خود یوشع را با چندین فضیلت متمایز کرد، از جمله: متوقف کردن خورشید برای او و فتح اورشلیم به دست او.

الیاس، صلح بر او باد

حضرت الیاس (ع) یکی از پیامبران الهی است که برای هدایت بشر فرستاده شده است. قومش بت‌ها را می‌پرستیدند تا خدای یگانه را بپرستند، پس الیاس علیه السلام آنها را به توحید و پرستش یگانه او فراخواند و از عذاب خدا که بر کافران نازل می‌شد، برحذر داشت و دلایل نجات و موفقیت در دنیا و آخرت را برایشان توضیح داد، پس خداوند او را از شر آنها نجات داد و به خاطر اخلاصش نسبت به پروردگارش و نیکی‌اش، یاد نیکی در جهانیان برای او باقی گذاشت. خداوند متعال می‌فرماید: (و به راستی الیاس از پیامبران بود. *هنگامی که به قومش گفت: آیا از خدا نمی‌ترسید؟ *آیا بعل را می‌خوانید و بهترین آفریدگان - خدا، پروردگار شما و پروردگار پدران پیشین شما - را رها می‌کنید؟ *اما او را تکذیب کردند؛ پس در واقع آنها [کافر] هستند. ما به جز بندگان برگزیده خدا، به عدالت محاکمه خواهیم شد. و در میان نسل‌های بعدی برای او نامی باقی گذاشتیم: «سلام بر الیاس. ما نیکوکاران را اینگونه پاداش می‌دهیم. او از بندگان مؤمن ما بود.»

الیشع، صلح بر او باد

الیسع علیه السلام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و از نسل یوسف علیه السلام است. نام او در دو جای کتاب خدا ذکر شده است. نخست، سخن خداوند متعال در سوره انعام است: (و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط و همه آنها را بر جهانیان برتری دادیم) و دوم، سخن او در سوره صاد است: (و اسماعیل و الیسع و ذوالکفل را یاد کن و همه از نیکان بودند) و او دعوت پروردگارش را به سوی توحید خداوند متعال، به پیروی از فرمان پروردگارش، به قومش ابلاغ کرد.

داوود، علیه السلام

پیامبر خدا، داوود علیه السلام، توانست جالوت را که دشمن خدا بود، بکشد و سپس خداوند داوود را در زمین قدرت بخشید. هنگامی که به او پادشاهی داد، به او حکمت عطا کرد و معجزات متعددی از جمله تسبیح خدا توسط پرندگان و کوه‌ها با او به او عطا کرد. داوود علیه السلام در شکل دادن آهن به شکل دلخواه خود مهارت داشت و در این کار بسیار مهارت داشت. او سپر می‌ساخت. خداوند متعال می‌فرماید: (و ما به داوود از جانب خود فضلی عطا کردیم: ای کوه‌ها، با او و پرندگان [همصدا شوید]. و آهن را برای او نرم کردیم و گفتیم: زره‌های زرهی بسازید و حلقه‌های [آنها] را اندازه بگیرید و کار نیک انجام دهید. من به آنچه انجام می‌دهید بینا هستم.) خداوند همچنین کتاب زبور را به داوود نازل کرد. خداوند متعال می‌فرماید: (و به داوود زبور دادیم.) و سلیمان علیه السلام را به او داد. گفت: منزه است خداوند والا (و به داوود، سلیمان را بخشیدیم. چه بنده خوبی! به راستی که او بسیار توبه کننده بود).

سلیمان، علیه السلام

سلیمان، پسر داوود، علیه السلام، پیامبری پادشاه بود. خداوند به او پادشاهی عطا کرد که پس از او کسی به آن دست نیافت. از جمله مظاهر پادشاهی او این بود که خداوند به او توانایی فهم زبان پرندگان و حیوانات و مهار باد را داد تا به فرمان او به هر کجا که می‌خواهد بوزد. خداوند جن را نیز برای او مهار کرد. پیامبر خدا، سلیمان، بیشتر توجه خود را بر دعوت به دین خدا متمرکز کرد. روزی هدهد را در جمع خود نیافت، بنابراین آن را به خاطر غیبت بدون اجازه او تهدید کرد. سپس هدهد به جمع سلیمان آمد و به او گفت که به مأموریتی می‌رود. او به سرزمینی رسید که شگفتی‌هایی دید. او قومی را دید که زنی به نام بلقیس بر آنها حکومت می‌کرد و آنها به جای خدا، خورشید را می‌پرستیدند. سلیمان با شنیدن خبر هدهد خشمگین شد، بنابراین پیامی برای آنها فرستاد و آنها را به اسلام و تسلیم شدن در برابر فرمان خدا فراخواند.

بلقیس با بزرگان قوم خود مشورت کرد، سپس تصمیم گرفت هیئتی را با هدایایی نزد سلیمان بفرستد. سلیمان از هدایا خشمگین شد، زیرا هدف دعوت به توحید بود، نه دریافت هدایا. بنابراین از هیئت خواست که برگردند و پیامی به بلقیس برسانند و او را با لشکرهای بزرگی تهدید کنند که او و قومش را با تحقیر از شهرشان بیرون خواهند کرد. بنابراین بلقیس تصمیم گرفت به تنهایی نزد سلیمان برود، اما قبل از رسیدن او، سلیمان خواست تخت او را بیاورد. برای اینکه قدرت خدا را که به او عطا کرده بود به او نشان دهد، جن مؤمنی او را آورد، سپس بلقیس آمد و بر سلیمان وارد شد، و او ابتدا تخت خود را نشناخت، سپس سلیمان به او اطلاع داد که این تخت اوست، بنابراین او به همراه سلیمان تسلیم خدا، پروردگار جهانیان، شد. قابل توجه است که سلیمان علیه السلام در حالی که ایستاده عبادت می‌کرد و بر عصای خود تکیه داده بود، درگذشت، بنابراین مدتی در آن حالت ماند تا اینکه خداوند حشره‌ای را فرستاد تا عصای او را بخورد تا اینکه به زمین افتاد، بنابراین جن‌ها فهمیدند که اگر غیب می‌دانستند، در تمام مدتی که سلیمان مرده بود، بدون اینکه متوجه شوند، به کار خود ادامه نمی‌دادند. خداوند متعال می‌فرماید: (و باد را (مسخر) سلیمان کردیم، که صبحگاهان [گامش] یک ماه و شامگاهان [گامش] یک ماه بود. و برای او چشمه مس مذاب جاری ساختیم. و از جنیان کسانی بودند که به اذن پروردگارشان پیش او کار می‌کردند. و هر کس از آنها از فرمان ما سرپیچی کند، او را از عذاب آتش سوزان می‌چشانیم. هر چه می‌خواست از بتخانه‌ها، مجسمه‌ها و حوض‌ها مانند حوض‌ها و دیگهای ثابت برای او کار می‌کردند. ای خاندان داوود، سپاسگزار باشید. اما تعداد کمی از بندگان من سپاسگزارند.) سپاسگزاران. و چون مرگ را بر او مقرر داشتیم، جز جنبنده‌ای خاکی که عصای او را می‌جوید، مرگش را به آنها نشان نداد. و چون بر زمین افتاد، جنیان دانستند که اگر غیب می‌دانستند، در آن عذاب خوارکننده نمی‌ماندند.

زکریا و یحیی علیهما السلام

زکریا علیه السلام یکی از پیامبران بنی اسرائیل به شمار می‌رود. او بدون فرزند ماند تا اینکه به پروردگارش روی آورد و از او خواست تا فرزندی به او عطا کند که از او نیکی به ارث ببرد. برای اینکه حال بنی اسرائیل خوب بماند، خداوند دعای او را اجابت کرد و یحیی را به او عطا فرمود. خداوند در کودکی به او حکمت و دانش عطا کرد. همچنین او را نسبت به خانواده‌اش مهربان، وظیفه‌شناس و پیامبری صالح و دعوتگر به سوی پروردگارش قرار داد. خداوند متعال فرمود: (پس زکریا پروردگارش را خواند و گفت: پروردگارا، از جانب خود فرزندی پاک به من عطا کن، که تو شنونده‌ی دعا هستی. *و فرشتگان او را در حالی که در محراب ایستاده نماز می‌خواند، ندا دادند: خداوند تو را به یحیی بشارت می‌دهد، که تصدیق‌کننده‌ی کلمه‌ای از جانب خداست و پیشوا و پاکدامن و پیامبری از مردم خواهد بود. (صالح) گفت: پروردگارا، چگونه ممکن است پسری داشته باشم در حالی که پیری به من رسیده و همسرم نازا است؟ گفت: خداوند هر چه بخواهد انجام می‌دهد. گفت: پروردگارا، برای من نشانه‌ای قرار ده. فرمود: نشانه‌ی تو این است که سه روز جز با اشاره با مردم سخن نخواهی گفت. و پروردگارت را بسیار یاد کن و او را شامگاهان و بامدادان تسبیح گوی.)

عیسی، درود خدا بر او باد

خداوند متعال، عیسی علیه السلام را از مادری بدون پدر آفرید تا نشانه و دلیلی بر عظمت و قدرتش باشد، سبحان الله. در این هنگام فرشته‌ای را به سوی مریم فرستاد که از روح خدا در او دمید. مریم به فرزندش باردار شد و سپس او را نزد قومش آورد. آنها این را انکار کردند، پس مریم به پسر نوزادش اشاره کرد و سرور ما عیسی علیه السلام در حالی که نوزاد بود با آنها صحبت کرد و برایشان توضیح داد که او بنده خداست که او را برای نبوت برگزیده است. هنگامی که عیسی علیه السلام به اوج قدرت خود رسید، شروع به انجام وظایف رسالت خود کرد. او قوم خود، بنی اسرائیل، را به اصلاح رفتار و بازگشت به شریعت پروردگارشان فراخواند. خداوند از طریق او معجزاتی نشان داد که نشانگر حقانیت او بود، از جمله: خلق پرندگان از گل، زنده کردن مردگان، شفا دادن نابینایان و جذامیان و آگاه کردن مردم از آنچه در خانه‌هایشان ذخیره کرده بودند. دوازده حواری به او ایمان آوردند. خداوند متعال فرمود: (هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم، خداوند تو را به کلمه‌ای از جانب خود بشارت می‌دهد که نامش مسیح، عیسی بن مریم است، که در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان است. و با مردم در گهواره و در بزرگسالی و از صالحان سخن می‌گوید. مریم گفت: پروردگارا، چگونه مرا پسری خواهد بود در حالی که هیچ بشری به من دست نزده است؟ گفت: خداوند چنین می‌آفریند هر چه را که بخواهد، هنگامی که کاری را اراده کند.) او فقط به آن می‌گوید: «موجود باش» و موجود می‌شود. و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل می‌آموزد، و فرستاده‌ای به سوی بنی‌اسرائیل است که [می‌گوید]: «من از جانب پروردگارتان نشانه ای برای شما آورده‌ام، من از گل برای شما چیزی به شکل پرنده می‌سازم، سپس در آن می‌دمم و به اذن خدا پرنده می‌شود. و نابینا و پیسی را شفا می‌دهم و مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم.» و من شما را از آنچه می‌خورید و آنچه در خانه‌هایتان ذخیره می‌کنید، آگاه می‌کنم. بی‌شک در این [مطلب] برای شما نشانه و آیتی است، اگر مؤمن باشید، و تصدیق‌کننده‌ی تورات پیش از من است، و تا برخی از آنچه بر شما حرام شده بود را برایتان حلال کنم. و من با نشانه و آیتی از جانب پروردگارتان نزد شما آمده‌ام، پس از خدا بترسید و از من اطاعت کنید. بی‌شک خدا پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را پرستش کنید. این راه راست است. عیسی از آنها کفر را احساس کرد. گفت: «چه کسانی یاران من به سوی خدا خواهند بود؟» حواریون گفتند: «ما یاران خدا هستیم. ما به خدا ایمان آورده‌ایم، و گواه باش که ما مسلمانیم.»

محمد، درود خدا بر او باد و سلام خدا بر او باد

خداوند محمد، خاتم پیامبران، را پس از رسیدن به چهل سالگی مبعوث کرد. او، صلی الله علیه و آله و سلم، دعوت خود را مخفیانه آغاز کرد و سه سال ادامه داد تا اینکه خداوند به او دستور داد آن را آشکارا اعلام کند. او، صلی الله علیه و آله و سلم، در راه دعوت خود متحمل سختی‌ها و رنج‌هایی شد که باعث شد اصحاب برای حفظ دین خود به حبشه مهاجرت کنند. اوضاع برای پیامبر، صلی الله علیه و آله و سلم، به ویژه پس از مرگ نزدیک‌ترین افراد به او، دشوار شد. او مکه را به مقصد طائف ترک کرد و از آنها کمک خواست، اما چیزی جز آزار و تمسخر نیافت. او، صلی الله علیه و آله و سلم، بازگشت تا دعوت خود را تکمیل کند. او در موسم حج، اسلام را بر قبایل عرضه می‌کرد. روزی با گروهی از انصار که به دعوت او ایمان آورده بودند، ملاقات کرد و برای فراخواندن خانواده‌هایشان به مدینه بازگشت. سپس، شرایط بعداً خود به خود آماده شد. بیعت اول و دوم در عقبه بین پیامبر، صلی الله علیه و آله و سلم، و انصار منعقد شد. بدین ترتیب، امر مهاجرت به مدینه هموار شد. پیامبر (ص) به همراه ابوبکر به سمت مدینه حرکت کرد و در مسیر خود از غار ثور گذشت. ایشان سه روز در آنجا ماندند و سپس به مدینه رسیدند. ایشان بلافاصله پس از ورودشان به مدینه، مسجد را ساختند و دولت اسلامی را در آنجا تأسیس کردند. ایشان تا زمان وفاتشان، که درود خداوند بر او باد، در سن شصت و سه سالگی، به دعوت مردم ادامه دادند.

معجزات پیامبران

 

خداوند متعال به دلایل زیادی پیامبران خود را با معجزات خیره‌کننده پشتیبانی می‌کرد و آنها را از سایر انسان‌ها متمایز می‌ساخت. این معجزات مختص پیامبران و رسولان است و بخشی از قوانین خداوند متعال برای پیامبرانش می‌باشد. این معجزات همچنین به عنوان گواهی بر حقانیت پیام آنها و به عنوان دلیلی علیه کسانی که در آن اختلاف نظر دارند، عمل می‌کنند. معمولاً معجزه از همان نوع مردمی است که خداوند متعال پیامبرانش را برای آنها فرستاده است.

خداوند متعال پیامبران خود را با معجزات فراوانی که در داستان‌های پیامبران و برخی از نصوص قرآن و سنت ذکر شده است، تأیید کرده است که عبارتند از:

معجزه نوح علیه السلام

خداوند متعال، پیامبر خود نوح علیه السلام را با معجزه کشتی یاری کرد. او کشتی را بر روی شن می‌ساخت و قومش او را مسخره می‌کردند و به دیوانگی متهم می‌کردند، زیرا کشتی را در خشکی می‌ساخت. سپس فرمان خداوند متعال آمد که از آسمان باران ببارد و چشمه‌ها از زمین بجوشند. خداوند متعال فرمود: (و آب‌ها به حکمی که از پیش مقدر شده بود، به هم رسیدند) پس زمین و هر که در آن بود غرق شد، مگر کسانی که بر معجزه پنهان، یعنی کشتی، سوار شدند.

معجزه حضرت ابراهیم علیه السلام

خداوند متعال پیامبر خود ابراهیم علیه السلام را با معجزات فراوانی تأیید کرد که عبارتند از:

- تبدیل آتشی که قومش او را در آن انداخته بودند به خنکی و آرامش، چنانکه خداوند متعال می فرماید: (گفتند: او را بسوزانید و اگر خدایان خود را یاری می کنید، یاری کنید. گفتیم: ای آتش، بر ابراهیم سرد و سلامت باش. آنها قصد نقشه ای علیه او داشتند، اما ما آنها را زیانکارترین مردم قرار دادیم.) این پس از آن بود که بت های آنها را در هم کوبید و آنها را متقاعد کرد که آنها نه می توانند زیانی برسانند و نه سودی، بنابراین او را به حمایت از بت های خود در آتش انداختند.

- فدیه او برای پسرش اسماعیل، علیه السلام، با یک قوچ بزرگ. این پس از آن بود که او در خواب دید که پسرش را ذبح می‌کند، که در سن هشتاد و شش سالگی به نزد او آمد و او جوان شده بود. پس خداوند متعال او را با ذبح کردنش آزمایش کرد، پس او به فرمان او پاسخ داد و خواست او را ذبح کند، پس خداوند متعال به او وحی کرد که در این آزمایش موفق خواهد شد، و خداوند متعال او را با قربانی بزرگی فدیه داد، همانطور که خداوند متعال می‌فرماید: (و ما او را ندا دادیم که ای ابراهیم، تو خواب را تحقق بخشیدی. ما نیکوکاران را اینگونه پاداش می‌دهیم. این آزمایش آشکار بود. و ما او را با قربانی بزرگی فدیه دادیم.)

معجزه حضرت صالح علیه السلام

قوم صالح علیه السلام به حکاکی روی سنگ معروف بودند. آنها خانه‌هایی با تزئینات و نقش و نگارهایی از سنگ می‌تراشیدند. بنابراین از پیامبر خود خواستند که برای آنها شتری زنده از سنگ بیرون آورد که بخورد و بیاشامد تا به او ایمان بیاورند، بنابراین او از پروردگارش خواست تا برای او شتری ماده با همان ویژگی‌هایی که ذکر کرده بودند، بیرون آورد، پس خداوند متعال به او پاسخ داد و از سنگ شتری ماده با روح و جان برای آنها بیرون آورد. خداوند متعال در مورد این معجزه فرمود: (و به سوی ثمود برادرشان صالح را فرستادیم. گفت: ای قوم من، خدا را بپرستید. شما معبودی جز او ندارید. دلیل روشنی از جانب پروردگارتان برای شما آمده است. این شتر خدا برای شماست، پس او را بگذارید تا در زمین خدا چرا کند و به او آسیبی نرسانید، مبادا عذاب دردناکی شما را فرا گیرد. (دردناک)، بنابراین معجزه او از همان نوع چیزی بود که قومش به آن معروف بودند، یعنی مجسمه‌سازی.)

معجزات حضرت موسی علیه السلام

خداوند متعال پیامبرش موسی علیه السلام را با نه معجزه آشکار پشتیبانی کرد، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: (و ما به موسی نه معجزه آشکار دادیم) و آنها از همان نوع جادویی بودند که قومش به آن مشهور بودند، مانند عصایی که پس از انداختن آن بر زمین به مار بزرگی تبدیل شد، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: (و آن چیست در دست راست تو، ای موسی؟ گفت: این عصای من است. بر آن تکیه می‌دهم و با آن برای گوسفندانم شاخه‌ها می‌ریزم و برای آن کارهای دیگری هم دارم. گفت: ای موسی، آن را بینداز. پس آن را انداخت و ناگهان ماری شد. (گفت: آن را بگیر و مترس. ما آن را به حالت اولش برمی‌گردانیم.) پس از آنکه مار، مارهای جادوگران را بلعید، همه آنها ایمان آوردند، زیرا به معجزه بودن آن و اینکه ساخته دست بشر نیست، پی بردند. از جمله معجزات او دست سفیدش بود که پس از قرار دادن آن در جیبش و سپس بیرون آوردن آن، مانند ماه می‌درخشید، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: (و دستت را در جیبت فرو کن) دامان؛ بدون بیماری، سفید بیرون خواهد آمد - نشانه دیگری است.) اما هفت آیه دیگر، در کلام خداوند متعال ذکر شده است: (و ما قوم فرعون را به قحطی و کمبود میوه‌ها دچار کردیم، شاید متذکر شوند. اما هنگامی که خیری به آنها می‌رسید، می‌گفتند: «این از ماست.» و اگر بدی به آنها می‌رسید، به موسی و کسانی که با او بودند، شگون بد می‌گرفتند. بدانید که شگون بد آنها نزد خداست، اما بیشتر آنها نمی‌دانند. و گفتند: «هر نشانه‌ای که برای ما بیاورید تا ما را با آن جادو کنید، این فریب است.») پس ما به تو ایمان نمی‌آوریم. پس طوفان، ملخ، شپش، قورباغه و خون را به عنوان نشانه‌هایی آشکار بر آنها فرستادیم، اما آنها تکبر ورزیدند و قومی گناهکار بودند. او آن را اینگونه ذکر کرد:

- سال‌ها: قطع باران از مردم مصر، کمبود آب، خشکسالی و بی‌حاصلی سرزمینشان. کم شدن میوه‌ها، در نتیجه‌ی جلوگیری خداوند متعال از روییدن میوه‌ها، و خوردن آنچه می‌روید توسط پرندگان.

سیل: آنچه باعث ویرانی مزارع و شهرهای آنها شد.

ملخ‌ها: که قبلاً همه چیز می‌خوردند.

شپش: حشره‌ای که به بدن آنها آسیب می‌رساند.

قورباغه ها: خداوند متعال آنها را به تعداد زیاد فرستاد که زندگی آنها را تلخ کرد.

خون: که در تمام خوردنی‌ها و آشامیدنی‌هایشان وجود دارد.

معجزه حضرت داوود علیه السلام

خداوند متعال کوه‌ها و پرندگان را مسخر پیامبرش داوود علیه السلام کرد و آنها با او تسبیح می‌گفتند، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: (و ما کوه‌ها را همراه داوود مسخر کردیم تا او را تسبیح گویند و پرندگان نیز تسبیح می‌گفتند. و ما انجام‌دهنده بودیم.)

معجزات سلیمان، علیه السلام

خداوند متعال، حضرت سلیمان علیه السلام را با معجزات فراوان پشتیبانی کرد، پس از آنکه از خداوند متعال درخواست کرد که به او پادشاهی عطا کند که پس از او به هیچ بشری داده نشود، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: (گفت: پروردگارا، مرا بیامرز و به من پادشاهی عطا کن که پس از من برای هیچ کس نباشد. همانا تو بخشنده‌ای.) پس خداوند متعال به او پاسخ داد و پادشاهی و تمدنی مبتنی بر معجزات به او عطا کرد. این معجزات برای هیچ ملتی قبل و بعد از آنها ظاهر نشده و نخواهد شد و با سلیمان علیه السلام در زمان حیاتش ادامه یافت. این معجزات به شرح زیر بود:

- باد را مسخر او ساختیم: چنانکه خداوند متعال فرمود: (و باد را مسخر سلیمان کردیم که به فرمان او به سوی سرزمینی که آن را برکت داده بودیم، می‌وزید. و ما به هر چیزی دانا هستیم.) و خداوند متعال این باد را به باد ملایم توصیف کرد؛ به این معنی که سودمند است و زیان نمی‌رساند. این باد در یک روز آنچه را که مردم در دو ماه می‌پوشانند، می‌پوشاند و به فرمان او حرکت می‌کرد و به هر کجا که می‌خواست می‌رفت و در سراسر قلمرو او می‌گشت و باران می‌آورد و کشتی‌ها را به خواست سلیمان علیه السلام هدایت می‌کرد. او همچنین از آن برای دفاع از دین و همه کسانی که با او می‌جنگیدند، استفاده می‌کرد. او بر آن سوار می‌شد و از طریق آن بر قلمرو خود عبور می‌کرد و اخبار مردم را نیز به او می‌رساند.

- مطیع ساختن جنیان برای او: زیرا خداوند متعال می‌فرماید: (و از جنیان کسانی بودند که پیش او به اذن پروردگارشان کار می‌کردند. و هر کس از آنها از فرمان ما سرپیچی کند - او را از عذاب آتش سوزان می‌چشانیم)، پس او آنها را مهار کرد و از آنها برای سود رساندن به پادشاهی خود استفاده کرد و برای او معابدی ساخت تا در عبادت و طاعت از آنها استفاده کند، و به آنها دستور داد تا در دریاها غواصی کنند و مروارید و مرجان از آنها استخراج کنند، و هر کس از فرمان او سرپیچی می‌کرد، او را زندانی و به زنجیر می‌کشید.

- مس را برایش ذوب کردن: این برای ساختن سلاح بود. پس خدای تعالی او را با چشمه ای که مس زرد مانند آب از آن جاری بود، تأیید کرد، چنانکه خدای تعالی فرمود: (و برای او چشمه ای از مس مذاب جاری ساختیم)، و او به جنیان امر می کرد تا او را به شکلی که می خواست درآورند.

- تکلم به چیزهایی که سخن نمی‌گویند: مانند پرندگان، و فهمیدن گفتار آنها، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: (و گفت ای بشر، ما زبان پرندگان را آموخته‌ایم.) او همچنین زبان حشرات، گیاهان و دیگران را می‌دانست و آنها از سربازان او بودند و از آنچه در مناطق دور از او بود، برایش خبر می‌آوردند.

معجزات حضرت عیسی علیه السلام

خداوند متعال به پیامبرش عیسی علیه السلام معجزات متعددی عطا کرد که برخی از آنها در کلام خداوند متعال ذکر شده است: (هنگامی که خداوند فرمود: ای عیسی بن مریم، نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور، آنگاه که تو را با روح القدس تأیید کردم، پس در گهواره و در بزرگسالی با مردم سخن گفتی، و آنگاه که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم، و آنگاه که به اذن من از گل، شکل پرنده‌ای آفریدی و در آن با آهی دمیدی، و آنگاه که به اذن من پرنده شدی، و کور مادرزاد و پیسی را به اذن من شفا دادی، و آنگاه که مردگان را به اذن من زنده کردی، و آنگاه که بنی اسرائیل را از تو بازداشتم، آنگاه که با دلایل روشن به سراغشان آمدی، اما کافران از میان آنها گفتند: «این جز جادوی آشکاری نیست.» و آن به شرح زیر است:

- تولد او بدون پدر، و خداوند متعال تصریح کرد که این امر برای او امری آسان و سهل بوده است، چنانکه خداوند متعال فرموده است: (گفت: پروردگارت چنین می‌گوید: این بر من آسان است، و ما او را نشانه ای برای مردم و رحمتی از جانب خود قرار خواهیم داد، و این امری [از پیش] قطعی است.) پس او روحی از جانب خداوند متعال و کلمه اوست که به مادرش مریم القا کرد، چنانکه خداوند متعال فرموده است: (هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم، خداوند تو را به کلمه‌ای از جانب خود بشارت می‌دهد که نامش مسیح، عیسی پسر مریم است، که در این دنیا ممتاز است.) و آخرت و از مقربان.

- در جوانی با او چنان سخن گفت که بزرگسالان می‌گویند، چنان که در کودکی می‌گفتند که او بنده خداست و به او کتاب داده و او را پیامبر قرار داده است.

آن را به شکل پرنده در گِل بدمید، و تبدیل به یک پرنده واقعی می‌شود.

- او نابینا و مبتلا به پیسی را شفا داد، مردگان را زنده کرد و یارانش را از خوردنی‌ها و آشامیدنی‌هایشان و آنچه ذخیره کرده بودند، آگاه ساخت.

خداوند متعال به درخواست قومش، مائده ای از آسمان برای او نازل کرد. انجیل را بر او نازل نمود و آن را در هر کجا که یافت شود، مایه برکت قرار داد.

معجزات سرورمان محمد، که درود خدا بر او باد

خداوند متعال پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله و سلم را با معجزات فراوانی که برخی از آنها مشابه معجزات پیامبران پیشین و برخی دیگر منحصر به خود ایشان بود، حمایت کرد. از جمله این معجزات می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

- دادن معجزات معنوی به او، که بزرگترین آنها قرآن کریم است، که با آن اعراب، اهل فصاحت و بلاغت را به مبارزه طلبید تا مانند آن یا ده سوره مانند آن یا حتی یک سوره بیاورند، اما آنها چیزی مانند آن نیاوردند. این تنها معجزه از تمام معجزات پیامبران است که تا روز قیامت باقی می‌ماند.

- تأیید او با معجزات حسی که بسیارند، مانند سفر شبانه و معراج، تا گواه حقانیت او باشند، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: (منزه است خدایی که بنده‌اش را شبانه از مسجدالحرام به مسجدالاقصی که پیرامونش را برکت داده‌ایم، برد) و از جمله معجزات حسی، بیرون آمدن آب و چشمه آن از میان انگشتانش در پیمان حدیبیه و همچنین برکت و افزایش غذا و اجابت دعای او از سوی خداوند متعال است، زیرا او دستش را بالا نمی‌برد مگر اینکه خداوند متعال به او پاسخ می‌داد، علاوه بر این، درختان نخل و درختانی که به سوی او می‌آمدند، او را از آفتاب و گرمای آن یا هنگام قضای حاجت محافظت می‌کردند.

- علم او به برخی از امور غیبی که خداوند متعال او را از آنها آگاه کرده است. این امر غیبی ممکن است در زمان او، اندکی پس از او یا در زمانی دور در آخرالزمان رخ داده باشد. به عنوان مثال، علم او به شکست پادشاه ایران، غلبه رومیان بر آنها و وعده فتح ایران و مدائن که در زمان عمر بن خطاب رضی الله عنه رخ داده است. به همین ترتیب، گسترش جهل، کمبود دانش، سال‌های گمراهی، علم او به نشانه‌های بزرگ قیامت و سایر امور غیبی. این معجزه یکی از مواردی است که خداوند متعال او را به آن اختصاص داده است.

معجزه شکافتن سینه ایشان در جوانی، چنانکه جبرئیل علیه السلام سینه ایشان را شکافت و قسمت شیطان را از آن بیرون آورد، سپس آن را با آب زمزم شست و به جای خود برگرداند. انس رضی الله عنه می‌گفت که جای بخیه‌ها را روی سینه ایشان می‌بیند.

سنگ به او تحویل داده شد، همانطور که فرمود: (من سنگی را در مکه می‌شناسم که قبل از بعثت به من سلام می‌کرد. اکنون آن را می‌شناسم.) علاوه بر اشتیاق تنه برای او، پس از آنکه اصحاب بزرگوار منبری جدید برای او ساختند. تنه ای که او به آن تکیه داده بود گریه کرد، بنابراین پیامبر آن را پاک کرد.

با ما تماس بگیرید

اگر سوال دیگری دارید برای ما ارسال کنید، به خواست خدا در اسرع وقت به شما پاسخ خواهیم داد.

    fa_IRFA