تامر بدر

پرسش و پاسخ اسلامی

ما اینجا هستیم تا دریچه‌ای صادقانه، آرام و محترمانه به سوی اسلام بگشاییم.

در این بخش، ما خوشحالیم که شما را با دین اسلام آنگونه که هست، از منابع اصلی آن، به دور از تصورات غلط و کلیشه‌های رایج، آشنا کنیم. اسلام دینی مختص اعراب یا منطقه خاصی از جهان نیست، بلکه پیامی جهانی برای همه مردم است که به توحید، عدالت، صلح و رحمت دعوت می‌کند.

در اینجا مقالات واضح و ساده‌ای پیدا خواهید کرد که برای شما توضیح می‌دهند:
• اسلام چیست؟
• حضرت محمد صلی الله علیه و آله کیست؟
• مسلمانان به چه چیزی اعتقاد دارند؟
• موضع اسلام در مورد زنان، علم و زندگی چیست؟

ما فقط از شما می‌خواهیم که با ذهنی باز و قلبی خالص در جستجوی حقیقت مطالعه کنید.

پرسش و پاسخ درباره اسلام

ایمان به خالق

یک فرد باید ایمان داشته باشد، چه به خدای حقیقی و چه به خدای دروغین. او می‌تواند او را خدا بنامد یا چیز دیگری. این خدا می‌تواند یک درخت، یک ستاره در آسمان، یک زن، یک رئیس، یک نظریه علمی یا حتی یک خواسته شخصی باشد. اما او باید به چیزی اعتقاد داشته باشد که از آن پیروی می‌کند، آن را تقدیس می‌کند، در زندگی خود به آن بازمی‌گردد و حتی ممکن است برای آن بمیرد. این همان چیزی است که ما آن را عبادت می‌نامیم. پرستش خدای حقیقی، فرد را از "بردگی" دیگران و جامعه آزاد می‌کند.

خدای حقیقی خالق است و پرستش هر کسی غیر از خدای حقیقی مستلزم ادعای خدایی است و خدا باید خالق باشد و اثبات خالق بودن او یا با مشاهده آنچه در جهان آفریده است یا با وحی از خدایی که خالق بودنش ثابت شده است. اگر هیچ دلیلی برای این ادعا وجود نداشته باشد، نه از خلقت جهان مرئی و نه از سخنان خدای خالق، پس این خدایان لزوماً دروغین هستند.

توجه داریم که انسان در هنگام سختی و مشکلات، به حقیقتی واحد روی می‌آورد و به یک خدا امید می‌بندد و نه بیشتر. علم با شناسایی مظاهر و پدیده‌های جهان هستی، و با بررسی شباهت‌ها و همانندی‌های موجود در هستی، وحدت ماده و وحدت نظم در جهان هستی را اثبات کرده است.

حالا بیایید در سطح یک خانواده تصور کنیم که پدر و مادر در مورد گرفتن یک تصمیم سرنوشت‌ساز در مورد خانواده اختلاف نظر دارند و قربانی اختلاف آنها از دست دادن فرزندان و نابودی آینده آنهاست. پس در مورد دو یا چند خدا که بر جهان حکومت می‌کنند چه؟

خداوند متعال فرمود:

اگر در آسمان و زمین خدایانی جز خدا وجود داشت، هر دو فاسد می‌شدند. پس خداوند، پروردگار عرش، از آنچه توصیف می‌کنند، منزه است (انبیاء: ۲۲).

همچنین متوجه می‌شویم که:

وجود خالق باید مقدم بر وجود زمان، مکان و انرژی بوده باشد و بر اساس آن، طبیعت نمی‌تواند علت خلقت جهان باشد، زیرا طبیعت خود از زمان، مکان و انرژی تشکیل شده است و به این ترتیب آن علت باید قبل از وجود طبیعت وجود داشته باشد.

خالق باید قادر مطلق باشد، یعنی بر همه چیز قدرت داشته باشد.

او باید قدرت صدور فرمان آغاز خلقت را داشته باشد.

او باید دانای کل باشد، یعنی از همه چیز آگاهی کامل داشته باشد.

او باید واحد و فرد باشد، نباید برای وجود داشتن با خود به علت دیگری نیاز داشته باشد، نباید به شکل هیچ یک از مخلوقاتش تجسم یابد، و در هیچ موردی نباید به داشتن همسر یا فرزند نیاز داشته باشد، زیرا او باید ترکیبی از صفات کمال باشد.

او باید حکیم باشد و جز به حکمت خاص، کاری نکند.

او باید عادل باشد و پاداش و مجازات و ارتباط با بشریت بخشی از عدالت اوست، زیرا اگر آنها را خلق می‌کرد و سپس رها می‌کرد، خدا نبود. به همین دلیل است که پیامبرانی را به سوی آنها می‌فرستد تا راه را به آنها نشان دهند و بشریت را از روش خود آگاه کنند. کسانی که این مسیر را دنبال می‌کنند، سزاوار پاداش هستند و کسانی که از آن منحرف می‌شوند، سزاوار مجازات.

مسیحیان، یهودیان و مسلمانان در خاورمیانه از کلمه «الله» برای اشاره به خدا استفاده می‌کنند. این کلمه به خدای واحد حقیقی، خدای موسی و عیسی اشاره دارد. خالق هستی در قرآن کریم خود را با نام «الله» و نام‌ها و صفات دیگر معرفی کرده است. کلمه «الله» ۸۹ بار در عهد عتیق ذکر شده است.

یکی از صفات خداوند متعال که در قرآن کریم به آن اشاره شده است، «خالق» است.

او خداوند، خالق، پدیدآورنده و صورتگر است. نام‌های نیکو از آن اوست. آنچه در آسمان‌ها و زمین است، او را تسبیح می‌گویند. و او عزیز و حکیم است. [2] (حشر: 24).

اوّلی که پیش از او چیزی نیست و آخری که پس از او چیزی نیست: «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرِ وَالْبَیْنَ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» [3] (الحدید: 3).

تدبیرکننده، تدبیرکننده: او امر را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند...[4] (سجده: 5).

دانای قادر مطلق: ... إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیر [5] (فاطر: 44).

او به شکل هیچ یک از آفریده‌هایش در نمی‌آید: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ» [6] (شوری: 11).

او شریک و فرزندی ندارد: بگو: «او خدای یگانه است (1) خدای پناهگاه ابدی (2) نه زاده و نه زاده شده است (3) و هیچ کس مانند او نیست» [7] (اخلاص 1-4).

حکیم: ... و خداوند دانا و حکیم است[8] (نساء: 111).

عدالت: ... و پروردگار تو به هیچ کس ستم نمی‌کند [9] (کهف: 49).

این سوال ناشی از تصور غلط در مورد خالق و تشبیه او به مخلوق است. این تصور از نظر عقلی و منطقی مردود است. به عنوان مثال:

آیا یک انسان می‌تواند به یک سوال ساده پاسخ دهد: رنگ قرمز چه بویی دارد؟ البته هیچ پاسخی برای این سوال وجود ندارد زیرا رنگ قرمز به عنوان رنگی که بتوان آن را بو کرد، طبقه‌بندی نمی‌شود.

سازنده یک محصول یا کالا، مانند تلویزیون یا یخچال، قوانین و مقرراتی را برای استفاده از دستگاه تعیین می‌کند. این دستورالعمل‌ها در کتابی نوشته شده‌اند که نحوه استفاده از دستگاه را توضیح می‌دهد و همراه دستگاه ارائه می‌شود. مصرف‌کنندگان اگر می‌خواهند از دستگاه طبق برنامه بهره‌مند شوند، باید از این دستورالعمل‌ها پیروی کرده و به آنها پایبند باشند، در حالی که سازنده مشمول این مقررات نیست.

از مثال‌های قبلی می‌فهمیم که هر علتی، علتی دارد، اما خدا به سادگی معلول نیست و در میان چیزهایی که می‌توانند خلق شوند، طبقه‌بندی نمی‌شود. خدا قبل از هر چیز دیگری اول است؛ او علت اصلی است. اگرچه قانون علیت یکی از قوانین کیهانی خداست، اما خداوند متعال قادر به انجام هر کاری است که اراده کند و قدرت مطلق دارد.

اعتقاد به خالق بر این واقعیت استوار است که هیچ چیز بدون علت پدیدار نمی‌شود، و تازه این را هم نباید فراموش کرد که جهان مادی پهناور و موجودات آن دارای شعور ناملموس هستند و از قوانین ریاضیات غیرمادی پیروی می‌کنند. برای توضیح وجود یک جهان مادی محدود، به یک منبع مستقل، غیرمادی و ابدی نیاز داریم.

شانس نمی‌تواند منشأ جهان باشد، زیرا شانس علت اصلی نیست. بلکه یک پیامد ثانویه است که به حضور عوامل دیگر (وجود زمان، فضا، ماده و انرژی) بستگی دارد تا چیزی به طور تصادفی به وجود آید. کلمه "شانس" را نمی‌توان برای توضیح چیزی استفاده کرد، زیرا اصلاً چیزی نیست.

برای مثال، اگر کسی وارد اتاقش شود و ببیند پنجره‌اش شکسته است، از خانواده‌اش می‌پرسد چه کسی آن را شکسته است و آنها پاسخ می‌دهند: «اتفاقی شکسته است.» این پاسخ نادرست است، زیرا آنها نمی‌پرسند که پنجره چگونه شکسته است، بلکه می‌پرسند چه کسی آن را شکسته است. تصادف، عمل را توصیف می‌کند، نه فاعل را. پاسخ صحیح این است که بگوییم: «فلانی آن را شکست» و سپس توضیح دهیم که آیا شخصی که آن را شکست، تصادفی این کار را انجام داده است یا عمداً. این دقیقاً در مورد جهان و همه چیزهای خلق شده صدق می‌کند.

اگر بپرسیم چه کسی جهان و همه موجودات را آفریده است، و برخی پاسخ دهند که آنها به طور تصادفی به وجود آمده‌اند، پاسخ اشتباه است. ما نمی‌پرسیم که جهان چگونه به وجود آمده است، بلکه می‌پرسیم چه کسی آن را آفریده است. بنابراین، شانس نه عامل است و نه خالق جهان.

در اینجا این سوال مطرح می‌شود: آیا خالق جهان هستی آن را به طور اتفاقی یا عمدی خلق کرده است؟ البته، عمل و نتایج آن چیزی است که به ما پاسخ می‌دهد.

بنابراین، اگر به مثال پنجره برگردیم، فرض کنید شخصی وارد اتاقش می‌شود و شیشه پنجره را شکسته می‌بیند. او از خانواده‌اش می‌پرسد که چه کسی آن را شکسته است و آنها پاسخ می‌دهند: «فلانی آن را اتفاقی شکست.» این پاسخ قابل قبول و منطقی است، زیرا شکستن شیشه یک اتفاق تصادفی است که می‌تواند به طور تصادفی رخ دهد. با این حال، اگر همان شخص روز بعد وارد اتاقش شود و شیشه پنجره را تعمیر شده و به حالت اولیه خود ببیند و از خانواده‌اش بپرسد: «چه کسی آن را اتفاقی تعمیر کرده است؟»، آنها پاسخ می‌دهند: «فلانی آن را اتفاقی تعمیر کرده است.» این پاسخ غیرقابل قبول و حتی از نظر منطقی غیرممکن است، زیرا عمل تعمیر شیشه یک عمل تصادفی نیست؛ بلکه یک عمل سازمان‌یافته است که توسط قوانین اداره می‌شود. ابتدا باید شیشه آسیب‌دیده برداشته شود، قاب پنجره تمیز شود، سپس شیشه جدید به ابعاد دقیقی که با قاب مطابقت دارد بریده شود، سپس شیشه با لاستیک به قاب محکم شود و سپس قاب در جای خود ثابت شود. هیچ یک از این اعمال نمی‌توانستند به طور تصادفی اتفاق افتاده باشند، بلکه عمداً انجام شده‌اند. قانون عقلانی بیان می‌کند که اگر عملی تصادفی باشد و تابع یک سیستم نباشد، ممکن است به طور تصادفی اتفاق افتاده باشد. با این حال، یک عمل سازمان‌یافته و به هم پیوسته یا عملی که ناشی از یک سیستم باشد، نمی‌تواند تصادفی رخ دهد، بلکه به طور اتفاقی اتفاق افتاده است.

اگر به جهان و موجودات آن نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که آنها در یک نظام دقیق آفریده شده‌اند و تابع قوانین دقیق و مشخصی هستند. بنابراین، می‌گوییم: از نظر منطقی غیرممکن است که جهان و موجودات آن به طور تصادفی آفریده شده باشند. بلکه آنها عمداً آفریده شده‌اند. بنابراین، شانس کاملاً از مسئله آفرینش جهان حذف می‌شود. [10] کانال یقین برای نقد الحاد و بی‌دینی. https://www.youtube.com/watch?v=HHASgETgqxI

از جمله شواهد وجود خالق می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱- شواهد خلقت و وجود:

یعنی خلقت جهان از نیستی، وجود خدای خالق را نشان می‌دهد.

به راستی در آفرینش آسمان‌ها و زمین و آمد و شد شب و روز، نشانه‌هایی برای خردمندان است. [11] (آل عمران: 190).

۲- شواهد الزام:

اگر بگوییم هر چیزی منبعی دارد و این منبع نیز منبعی دارد و اگر این توالی تا ابد ادامه یابد، منطقی است که به یک آغاز یا یک پایان برسیم. ما باید به منبعی برسیم که هیچ منبعی ندارد و این همان چیزی است که ما آن را «علت اساسی» می‌نامیم که با رویداد اولیه متفاوت است. به عنوان مثال، اگر فرض کنیم که بیگ بنگ رویداد اولیه است، پس خالق علت اولیه‌ای است که باعث این رویداد شده است.

۳- راهنمای تسلط و نظم:

این بدان معناست که دقت ساختار و قوانین جهان، وجود خدای خالق را نشان می‌دهد.

همان کسی که هفت آسمان را به صورت طبقاتی آفرید. در آفرینش خداوند رحمان هیچ گونه تضاد و ناهماهنگی نمی بینی. پس چشمت را بازگردان؛ آیا هیچ نقصی می بینی؟ [12] (ملک: 3).

همانا ما هر چیزی را به اندازه آفریدیم [13] (القمر: 49).

۴-راهنمای مراقبت:

جهان هستی به گونه‌ای ساخته شده که کاملاً مناسب خلقت انسان باشد و این گواه، به دلیل صفات جمال و رحمت الهی است.

خداست که آسمان‌ها و زمین را آفرید و از آسمان آبی فرستاد و به وسیله آن میوه‌ها را برای روزی شما بیرون آورد. و کشتی‌ها را مسخر شما کرد تا به فرمان او در دریا حرکت کنند و نهرها را نیز مسخر شما ساخت. [14] (ابراهیم: 32).

۵- راهنمای مطیع‌سازی و مدیریت:

با صفات جلال و قدرت الهی مشخص می‌شود.

و چهارپایان چراکننده را برای شما آفریده است؛ در آنها برای شما گرما و [منافع] فراهم است و از آنها می‌خورید. (5) و هنگامی که آنها را [به زمین] می‌برید و هنگامی که به چراگاه می‌فرستید، برای شما زینت است. (6) و بارهای شما را به سرزمینی حمل می‌کنند که جز با مشقت زیاد به آن نمی‌رسیدید. بی‌شک پروردگار شما رئوف و مهربان است. (7) و اسب‌ها و قاطرها و الاغ‌ها را برای سوار شدن و زینت شما آفریده است. و چیزهایی می‌آفریند که شما نمی‌دانید. شما می‌دانید [15] (نحل: 5-8).

۶-راهنمای تخصصی:

یعنی آنچه در جهان هستی می‌بینیم می‌توانست به اشکال مختلفی باشد، اما خداوند متعال بهترین شکل را انتخاب کرد.

آیا آبی را که می‌نوشید دیده‌اید؟ آیا شما آن را از آسمان نازل می‌کنید یا ما نازل می‌کنیم؟ و آن را شور قرار می‌دهیم، پس چرا شکر نمی‌کنید؟ [16] (واقعه: 68-69-70).

آیا ندیدی که پروردگارت چگونه سایه را امتداد داد؟ اگر می‌خواست، آن را ساکن قرار می‌داد. سپس خورشید را دلیل آن قرار دادیم. [17] (فرقان: 45).

قرآن به احتمالاتی برای توضیح چگونگی خلقت و وجود جهان اشاره می‌کند[18]: واقعیت الهی: خدا، اسلام و سراب الحاد..حمزه آندریاس تزورتزی

یا از هیچ آفریده شده‌اند، یا خود خالقند؟ یا آسمان‌ها و زمین را آفریده‌اند؟ بلکه یقین ندارند. یا گنجینه‌های پروردگارت نزد آنهاست، یا خود بر آن مسلطند؟ [19] (طور: 35-37).

یا اینکه از هیچ آفریده شده‌اند؟

این با بسیاری از قوانین طبیعی که در اطراف خود می‌بینیم در تضاد است. یک مثال ساده، مانند اینکه بگوییم اهرام مصر از هیچ آفریده شده‌اند، برای رد این احتمال کافی است.

یا خودشان خالق هستند؟

خودآفرینی: آیا جهان می‌تواند خودش را خلق کند؟ اصطلاح «خلق شده» به چیزی اشاره دارد که وجود نداشته و به وجود آمده است. خودآفرینی یک امر محال منطقی و عملی است. این به این دلیل است که خودآفرینی به این معنی است که چیزی همزمان هم وجود داشته و هم وجود نداشته است، که غیرممکن است. گفتن اینکه انسان خودش را خلق کرده است به این معنی است که او قبل از به وجود آمدن وجود داشته است!

حتی وقتی برخی از شکاکان احتمال خلقت خودبه‌خودی در موجودات تک‌سلولی را مطرح می‌کنند، ابتدا باید فرض شود که اولین سلول برای طرح این استدلال وجود داشته است. اگر این را فرض کنیم، پس این خلقت خودبه‌خودی نیست، بلکه روشی برای تولید مثل (تولید مثل غیرجنسی) است که در آن فرزندان از یک موجود زنده واحد به وجود می‌آیند و فقط ماده ژنتیکی آن والد را به ارث می‌برند.

بسیاری از مردم، وقتی از آنها پرسیده می‌شود که چه کسی آنها را آفریده است، به سادگی می‌گویند: «پدر و مادرم دلیل وجود من در این زندگی هستند.» این پاسخی است که به وضوح برای کوتاه کردن و یافتن راهی برای خروج از این معضل در نظر گرفته شده است. انسان‌ها ذاتاً دوست ندارند عمیق فکر کنند و سخت تلاش کنند. آنها می‌دانند که والدینشان خواهند مرد و آنها باقی خواهند ماند و پس از آنها فرزندانی خواهند بود که همان پاسخ را خواهند داد. آنها می‌دانند که در آفرینش فرزندانشان هیچ نقشی نداشته‌اند. بنابراین سوال واقعی این است: چه کسی نژاد بشر را آفریده است؟

یا آسمان‌ها و زمین را آفریده‌اند؟

هیچ کس هرگز ادعا نکرده است که آسمان‌ها و زمین را آفریده است، مگر آن که تنها او فرمان داده و آفریده است. او کسی است که این حقیقت را هنگام فرستادن پیامبرانش به سوی بشر آشکار کرد. حقیقت این است که او خالق، آغازگر و مالک آسمان‌ها و زمین و هر آنچه در میان آنهاست، می‌باشد. او شریک یا فرزندی ندارد.

خداوند متعال فرمود:

بگو: «کسانی را که غیر از خدا معبود می‌پندارید، بخوانید. آنها به اندازه‌ی ذره‌ای در آسمان‌ها و زمین مالک نیستند و در هیچ یک از آنها شریکی ندارند و او (خدا) از میان آنها هیچ یاوری ندارد.» [20] (سبأ: 22)

مثلاً کیفی در مکانی عمومی پیدا می‌شود و هیچ‌کس جز یک نفر که مشخصات کیف و محتویات آن را ارائه داده و ثابت می‌کند که کیف از آنِ اوست، ادعای مالکیت آن را نمی‌کند. در این صورت، کیف حق او می‌شود تا زمانی که شخص دیگری ظاهر شود و آن را متعلق به خود بداند. این طبق قانون بشر است.

وجود خالق:

همه اینها ما را به پاسخ اجتناب‌ناپذیر می‌رساند: وجود یک خالق. به طرز عجیبی، انسان‌ها همیشه سعی می‌کنند احتمالات زیادی را دور از این احتمال فرض کنند، گویی این احتمال چیزی خیالی و بعید است که وجودش را نمی‌توان باور کرد یا تأیید کرد. اگر موضعی صادقانه و منصفانه و دیدگاهی علمی و نافذ اتخاذ کنیم، به این حقیقت خواهیم رسید که خدای خالق غیرقابل درک است. او کسی است که کل جهان را آفریده است، بنابراین ذات او باید فراتر از درک انسان باشد. منطقی است که فرض کنیم وجود این قدرت نامرئی به راحتی قابل تأیید نیست. این قدرت باید خود را به شیوه‌ای که برای ادراک انسان مناسب می‌داند، ابراز کند. انسان باید به این باور برسد که این قدرت نامرئی واقعیتی است که وجود دارد و هیچ راه فراری از قطعیت این آخرین و آخرین احتمال باقی‌مانده برای توضیح راز این وجود وجود ندارد.

خداوند متعال فرمود:

پس به سوی خدا بگریزید، که من از جانب او برای شما هشداردهنده‌ای آشکارم. [21] (ذاریات: 50).

اگر می‌خواهیم به دنبال خیر، سعادت و جاودانگی ابدی باشیم، باید به وجود این خدای خالق ایمان داشته باشیم و تسلیم آن شویم.

ما رنگین‌کمان و سراب را می‌بینیم، اما آنها وجود ندارند! و ما به جاذبه زمین بدون دیدن آن اعتقاد داریم، صرفاً به این دلیل که علم فیزیک آن را اثبات کرده است.

خداوند متعال فرمود:

هیچ دیده‌ای او را درنمی‌یابد، ولی او همه دیده‌ها را درمی‌یابد. او لطیف و آگاه است. [22] (انعام: 103).

برای مثال، و فقط برای مثال، یک انسان نمی‌تواند چیزی غیرمادی مانند یک «ایده»، وزن آن به گرم، طول آن به سانتی‌متر، ترکیب شیمیایی آن، رنگ آن، فشار آن، شکل آن و تصویر آن را توصیف کند.

ادراک به چهار نوع تقسیم می‌شود:

ادراک حسی: مانند دیدن چیزی با حس بینایی، مثلاً.

ادراک تخیلی: مقایسه یک تصویر حسی با حافظه و تجربیات قبلی خود.

ادراک خیالی: احساس احساسات دیگران، مثلاً احساس اینکه فرزندتان غمگین است.

در این سه مورد، انسان و حیوان مشترک هستند.

ادراک ذهنی: ادراکی است که مختص انسان است.

ملحدان به دنبال لغو این نوع ادراک هستند تا انسان‌ها را با حیوانات برابر بدانند. ادراک عقلانی قوی‌ترین نوع ادراک است، زیرا ذهن است که حواس را تصحیح می‌کند. به عنوان مثال، هنگامی که شخصی سراب می‌بیند، همانطور که در مثال قبلی اشاره کردیم، نقش ذهن این است که به صاحبش اطلاع دهد که این صرفاً یک سراب است، نه آب، و ظاهر آن فقط به دلیل انعکاس نور روی شن بوده و هیچ پایه و اساسی در وجود ندارد. در این حالت، حواس او را فریب داده و ذهن او را هدایت کرده است. ملحدان شواهد عقلانی را رد می‌کنند و خواستار شواهد مادی هستند و این اصطلاح را با اصطلاح "شواهد علمی" زیبا می‌کنند. آیا شواهد عقلانی و منطقی نیز علمی نیستند؟ در واقع، شواهد علمی هستند، اما مادی نیستند. می‌توانید تصور کنید که اگر به کسی که پانصد سال پیش در سیاره زمین زندگی می‌کرد، ایده وجود میکروب‌های ریزی که با چشم غیرمسلح دیده نمی‌شوند، ارائه می‌شد، او چه واکنشی نشان می‌داد. [23] https://www.youtube.com/watch?v=P3InWgcv18A فاضل سلیمان.

اگرچه ذهن می‌تواند وجود خالق و برخی از صفات او را درک کند، اما محدودیت‌هایی دارد و ممکن است حکمت برخی چیزها را درک کند و برخی دیگر را نه. برای مثال، هیچ‌کس نمی‌تواند حکمت موجود در ذهن یک فیزیکدان مانند انیشتین را درک کند.

«و بالاترین مثال از آنِ خداست. صرفاً فرض اینکه شما قادر به درک کامل خدا هستید، دقیقاً همان تعریف جهل نسبت به اوست. یک ماشین ممکن است شما را به ساحل ببرد، اما به شما اجازه نمی‌دهد که در آن شنا کنید. به عنوان مثال، اگر از شما بپرسم که چند لیتر آب دریا ارزش دارد و شما با هر عددی پاسخ دهید، پس شما نادان هستید. اگر با «نمی‌دانم» پاسخ دهید، پس شما دانا هستید. تنها راه شناخت خدا از طریق نشانه‌های او در جهان و آیات قرآنی اوست.» [24] از سخنان شیخ محمد راتب النابلسی.

منابع معرفت در اسلام عبارتند از: قرآن، سنت و اجماع. عقل تابع قرآن و سنت و آنچه عقل سلیم به آن اشاره می‌کند و با وحی تعارض ندارد، است. خداوند عقل را به آیات کیهانی و امور حسی که بر حقایق وحی گواهی می‌دهند و با آن تعارض ندارند، هدایت کرده است.

خداوند متعال فرمود:

آیا ندیده‌اند که چگونه خدا آفرینش را آغاز می‌کند و سپس آن را بازمی‌گرداند؟ بی‌گمان این برای خدا آسان است. (19) بگو: «در زمین بگردید و بنگرید که چگونه آفرینش را آغاز کرده است. سپس خدا آفرینش نهایی را پدید می‌آورد. بی‌گمان خدا بر هر چیزی تواناست.» [25] (عنکبوت: 19-20).

سپس به بنده‌اش آنچه را که وحی کرد، وحی نمود [26] (نجم: 10).

زیباترین چیز در مورد علم این است که هیچ محدودیتی ندارد. هر چه بیشتر در علم کاوش کنیم، علوم جدید بیشتری کشف می‌کنیم. ما هرگز قادر به درک همه آن نخواهیم بود. باهوش‌ترین فرد کسی است که سعی می‌کند همه چیز را بفهمد و احمق‌ترین فرد کسی است که فکر می‌کند همه چیز را خواهد فهمید.

خداوند متعال فرمود:

بگو: «اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب شود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد، دریا پایان می‌یابد، هرچند مانند آن را به عنوان مدد [برای نوشتن] بیاوریم.» [27] (کهف: 109).

برای مثال، و خدا بهترین مثال است، و فقط برای ایده دادن، وقتی شخصی از یک دستگاه الکترونیکی استفاده می‌کند و آن را از بیرون کنترل می‌کند، به هیچ وجه وارد دستگاه نمی‌شود.

حتی اگر بگوییم که خدا می‌تواند این کار را انجام دهد زیرا او بر هر چیزی قادر است، باید این را نیز بپذیریم که خالق، خدای یگانه، سبحانه و تعالی، کاری را که شایسته‌ی جلالش نیست، انجام نمی‌دهد. خدا بسیار برتر از این است.

برای مثال، و خداوند بهترین مثال را دارد: هیچ کشیش یا شخصی با جایگاه مذهبی بالا، برهنه به خیابان نمی‌رود، حتی اگر بتواند این کار را انجام دهد، اما به این شکل در ملاء عام ظاهر نمی‌شود، زیرا این رفتار شایسته جایگاه مذهبی او نیست.

در قوانین بشری، همانطور که به خوبی شناخته شده است، نقض حق یک پادشاه یا حاکم با سایر جرایم برابر نیست. پس حق پادشاه پادشاهان چه می‌شود؟ حق خداوند متعال بر بندگانش این است که تنها او پرستش شود، همانطور که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «حق خدا بر بندگانش این است که او را بپرستند و چیزی را با او شریک نکنند... آیا می‌دانی حق بندگان خدا چیست اگر این کار را انجام دهند؟» گفتم: «خدا و رسولش بهتر می‌دانند.» او گفت: «حق بندگان خدا بر خدا این است که آنها را عذاب نکند.»

کافی است تصور کنیم که به کسی هدیه‌ای می‌دهیم و او از دیگری تشکر و ستایش می‌کند. خداوند بهترین مثال است. این حالت بندگان او با خالقشان است. خداوند به آنها نعمت‌های بی‌شماری داده است و آنها نیز به نوبه خود از دیگران تشکر می‌کنند. در همه احوال، خالق از آنها بی‌نیاز است.

استفاده از کلمه «ما» توسط پروردگار جهانیان برای توصیف خود در بسیاری از آیات قرآن کریم، بیانگر این است که تنها او واجد صفات جمال و جلال است. همچنین در زبان عربی بیانگر قدرت و عظمت است و در انگلیسی به آن «ما سلطنتی» می‌گویند که در آن ضمیر جمع برای اشاره به شخصی با مقام بالا (مانند پادشاه، فرمانروا یا سلطان) استفاده می‌شود. با این حال، قرآن همواره بر یگانگی خداوند در رابطه با عبادت تأکید کرده است.

خداوند متعال فرمود:

و بگو: «حق از جانب پروردگار شماست. هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کافر شود.» [28] (کهف: 29)

خالق می‌توانست ما را به اطاعت و پرستش مجبور کند، اما اجبار، هدفی را که با آفرینش انسان دنبال می‌شود، محقق نمی‌کند.

حکمت الهی در آفرینش آدم و تمایز او با علم نمایان شد.

و همه نام‌ها را به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و فرمود: «اگر راست می‌گویید، نام‌های اینها را به من خبر دهید.» [بقره: 31]

و به او قدرت انتخاب داد.

و گفتیم: ای آدم، تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و از آن به فراوانی هر چه می‌خواهید بخورید، اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید شد.» [30] (بقره: 35)

و درِ توبه و بازگشت به سوی او به روی او گشوده شد، زیرا انتخاب ناگزیر به خطا و لغزش و نافرمانی می‌انجامد.

سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت کرد و خداوند او را بخشید، زیرا او توبه‌پذیر مهربان است. [31] (بقره: 37)

خداوند متعال اراده کرده بود که حضرت آدم خلیفه روی زمین باشد.

و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در زمین جانشینی خواهم گماشت.» گفتند: «آیا کسی را در آن قرار می‌دهی که در آن فساد کند و خون‌ها بریزد، در حالی که ما تو را با ستایش تسبیح می‌گوییم و تقدیس می‌کنیم؟» فرمود: «من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.» [بقره: 30]

اراده و توانایی انتخاب، اگر به درستی و به طور صحیح مورد استفاده و هدایت قرار گیرند، به خودی خود یک نعمت هستند و اگر برای اهداف و مقاصد فاسد مورد سوء استفاده قرار گیرند، یک نفرین و نقمت.

اراده و انتخاب باید با خطر، وسوسه‌ها، مبارزه و مجاهده با نفس همراه باشد و بدون شک برای انسان درجه و افتخاری بزرگتر از تسلیم شدن است که منجر به شادی کاذب می‌شود.

خداوند متعال فرمود:

مؤمنانی که خانه‌نشین شده‌اند، غیر از کسانی که ناتوانند، با کسانی که با مال و جان خود در راه خدا جهاد می‌کنند، یکسان نیستند. خداوند کسانی را که با مال و جان خود جهاد می‌کنند، بر خانه‌نشینان به درجه‌ای برتری داده است. و به همه وعده نیکو داده است. و خداوند مجاهدان را بر خانه‌نشینان با پاداشی بزرگ برتری داده است. [33] (نساء: 95)

اگر انتخابی وجود نداشته باشد که ما را مستحق پاداش کند، پاداش و مجازات چه فایده‌ای دارد؟

همه اینها در حالی است که فضای انتخابی که به انسان اعطا شده است، در واقع در این دنیا محدود است و خداوند متعال تنها ما را به خاطر آزادی انتخابی که به ما داده است، مورد بازخواست قرار خواهد داد. ما در شرایط و محیطی که در آن بزرگ شده‌ایم، هیچ انتخابی نداشتیم و والدین خود را انتخاب نکرده‌ایم و همچنین کنترلی بر ظاهر و رنگ پوست خود نداریم.

وقتی کسی خود را بسیار ثروتمند و بسیار سخاوتمند می‌یابد، دوستان و عزیزان خود را برای خوردن و آشامیدن دعوت می‌کند.

این ویژگی‌های ما تنها بخش کوچکی از داشته‌های خداوند است. خداوند، خالق، دارای ویژگی‌های جلال و زیبایی است. او بخشنده‌ترین، مهربان‌ترین و سخاوتمندترین بخشنده است. او ما را آفریده است تا او را بپرستیم، به ما رحم کند، ما را خوشحال کند و به ما عطا کند، اگر او را صادقانه بپرستیم، از او اطاعت کنیم و از دستوراتش پیروی کنیم. تمام ویژگی‌های زیبای انسانی از ویژگی‌های او سرچشمه می‌گیرند.

او ما را آفریده و به ما توانایی انتخاب داده است. ما می‌توانیم یا راه اطاعت و پرستش را برگزینیم، یا وجود او را انکار کنیم و راه عصیان و نافرمانی را برگزینیم.

خداوند متعال فرمود:

و جن و انس را جز برای پرستش خود نیافریدم. (56) من از آنها هیچ روزی نمی‌خواهم و نمی‌خواهم که مرا اطعام کنند. (57) همانا خداست که روزی‌دهنده و صاحب قوت و استواری است. [34] (ذاریات: 56-58).

مسئله استقلال خداوند از مخلوقاتش، از جمله مسائلی است که به وسیله نص و عقل ثابت شده است.

خداوند متعال فرمود:

... همانا خداوند از جهانیان بی‌نیاز است. [35] (عنکبوت: 6)

اما از نظر عقل، ثابت است که خالق کمال، به صفات کمال مطلق متصف است و یکی از صفات کمال مطلق این است که به غیر خود نیازی ندارد، زیرا نیاز او به غیر خود، صفت نقص است که او سبحانه و تعالی از آن منزه است.

او جن و انس را با آزادی انتخابشان از سایر موجودات متمایز کرد. تمایز انسان در بندگی مستقیم او در برابر پروردگار جهانیان و بندگی خالصانه او با اراده آزاد خود است. با این کار، او حکمت خالق را در قرار دادن انسان در صدر تمام آفرینش به انجام رساند.

شناخت پروردگار جهانیان از طریق شناخت اسماء حسنی و صفات علیای او حاصل می‌شود که به دو دسته اساسی تقسیم می‌شوند:

اسماء حسنی: هر صفتی که مربوط به رحمت، بخشش و مهربانی باشد، از جمله رحمان، رحیم، روزی‌دهنده، عطاکننده، صالح، رحیم و غیره.

اسماء جلال: هر صفتی که مربوط به قدرت، نیرو، بزرگی و جلال باشد، از جمله عزیز، جبار، قهار، قویب، خافض و غیره.

شناخت صفات خداوند متعال ایجاب می‌کند که او را به شیوه‌ای شایسته‌ی جلال، جلال و منزه از هر ناپسند او پرستش کنیم، رحمت او را بطلبیم و از خشم و عذاب او دوری کنیم. پرستش او مستلزم اطاعت از اوامر او، اجتناب از نواهی او و انجام اصلاح و عمران در زمین است. بر این اساس، مفهوم زندگی دنیوی به آزمون و امتحانی برای بشریت تبدیل می‌شود تا آنها متمایز شوند و خداوند درجات صالحان را بالا ببرد و بدین ترتیب شایسته‌ی جانشینی در زمین و وراثت بهشت در آخرت شوند. در همین حال، فاسدان در این دنیا رسوا و در آتش جهنم مجازات خواهند شد.

خداوند متعال فرمود:

همانا ما آنچه را که بر روی زمین است زینت آن قرار دادیم تا آنها را بیازماییم که کدام یک از آنها عملشان نیکوتر است.[36] (کهف: 7).

مسئله خلقت انسان توسط خداوند از دو جنبه قابل بررسی است:

جنبه‌ای مربوط به انسانیت: این موضوع به روشنی در قرآن توضیح داده شده است و آن تحقق پرستش خدا برای رسیدن به بهشت است.

جنبه‌ای که مربوط به خالق سبحان است: حکمت پشت خلقت. ما باید درک کنیم که حکمت تنها از آن اوست و به هیچ یک از مخلوقات او مربوط نیست. علم ما محدود و ناقص است، در حالی که علم او کامل و مطلق است. خلقت انسان، مرگ، رستاخیز و حیات پس از مرگ، همگی بخش‌های بسیار کوچکی از خلقت هستند. این به او سبحان مربوط است و به هیچ فرشته، انسان یا غیر آن مربوط نیست.

فرشتگان هنگام آفرینش آدم از پروردگارشان این سؤال را پرسیدند و خداوند پاسخ قطعی و روشنی به آنها داد، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید:

و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در زمین جانشینی خواهم گماشت.» گفتند: «آیا کسی را در آن قرار می‌دهی که در آن فساد کند و خون‌ها بریزد، در حالی که ما تو را با ستایش تسبیح می‌گوییم و تقدیس می‌کنیم؟» فرمود: «من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.» [بقره: 30]

پاسخ خداوند به پرسش فرشتگان مبنی بر اینکه او می‌داند آنچه را که آنها نمی‌دانند، چند نکته را روشن می‌کند: اینکه حکمت آفرینش انسان تنها از آن اوست، اینکه این امر کاملاً به خداوند مربوط است و مخلوقات هیچ ارتباطی با آن ندارند، زیرا او انجام‌دهنده‌ی هر کاری است که بخواهد[38] و از او در مورد آنچه انجام می‌دهد سؤال نمی‌شود، بلکه آنها مورد سؤال قرار می‌گیرند[39] و اینکه دلیل آفرینش انسان، دانشی از علم خداوند است که فرشتگان آن را نمی‌دانند و تا زمانی که امر به علم مطلق خداوند مربوط باشد، او حکمت آن را بهتر از آنها می‌داند و هیچ کس از مخلوقات او آن را نمی‌داند مگر به اذن او. (بروج: 16) (انبیاء: 23)

اگر خدا می‌خواست به مخلوقاتش فرصت انتخاب بدهد که در این دنیا باشند یا نه، پس ابتدا باید وجود آنها محقق می‌شد. انسان‌ها چگونه می‌توانند نظری داشته باشند وقتی که در نیستی وجود دارند؟ مسئله اینجا مسئله‌ی هستی و نیستی است. دلبستگی انسان به زندگی و ترس او از آن، بزرگترین گواه رضایت او از این نعمت است.

نعمت حیات، آزمونی برای بشریت است تا نیکوکاری که از پروردگارش راضی است، از بدکار و ناراضی از او متمایز شود. حکمت پروردگار جهانیان در آفرینش، اقتضا می‌کرد که این افراد برای خشنودی او برگزیده شوند تا در آخرت به سرای عزت او دست یابند.

این سوال نشان می‌دهد که وقتی شک و تردید در ذهن ریشه می‌دواند، تفکر منطقی را مختل می‌کند و این یکی از نشانه‌های اعجاز قرآن است.

همانطور که خداوند فرمود:

کسانی را که در زمین به ناحق تکبر می‌ورزند، از آیات خود رویگردان خواهم کرد. و اگر هر نشانه و آیتی را ببینند، به آن ایمان نمی‌آورند. و اگر راه هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمی‌کنند. و اگر راه گمراهی را ببینند، آن را راه خود انتخاب می‌کنند. این به آن دلیل است که آیات ما را تکذیب کردند و از آنها غافل بودند. [40] (اعراف: 146).

درست نیست که دانستن حکمت خدا در آفرینش را یکی از حقوق خود بدانیم که مطالبه می‌کنیم، و بنابراین دریغ کردن آن از ما ظلم به ما نیست.

وقتی خداوند به ما فرصت زندگی ابدی در سعادت بی‌پایان در بهشتی را می‌دهد که در آن چیزهایی وجود دارد که هیچ گوشی نشنیده، هیچ چشمی ندیده و به ذهن هیچ بشری خطور نکرده است، چه بی‌عدالتی در این امر وجود دارد؟

به ما اراده آزاد می‌دهد تا خودمان تصمیم بگیریم که آیا آن را انتخاب می‌کنیم یا عذاب را.

خداوند به ما می‌گوید چه چیزی در انتظار ماست و نقشه راه بسیار روشنی برای رسیدن به این سعادت و دوری از عذاب در اختیارمان قرار می‌دهد.

خداوند ما را به طرق و ابزارهای مختلف تشویق می‌کند که راه بهشت را در پیش بگیریم و بارها ما را از پیمودن راه جهنم برحذر می‌دارد.

خداوند داستان‌های اهل بهشت و چگونگی فتح آن و داستان‌های اهل جهنم و چگونگی عذاب آن را برای ما بیان می‌کند تا ما عبرت بگیریم.

گفتگوهای اهل بهشت و اهل جهنم را که بین آنها رخ خواهد داد، برای ما بیان می کند تا درس را خوب بفهمیم.

خداوند در برابر یک کار نیک، ده کار نیک به ما می‌دهد و در برابر یک کار بد، یک کار بد و این را به ما می‌گوید تا در انجام کارهای نیک شتاب کنیم.

خداوند به ما می‌گوید که اگر بعد از هر بدی، نیکی انجام دهیم، آن را محو می‌کند. ما ده نیکی به دست می‌آوریم و آن بدی از ما محو می‌شود.

او به ما می‌گوید که توبه، گناهان گذشته را پاک می‌کند، بنابراین کسی که از گناه توبه می‌کند مانند کسی است که گناهی ندارد.

خداوند کسی را که به سوی خیر هدایت می‌کند، مانند کسی قرار می‌دهد که آن را انجام می‌دهد.

خداوند به دست آوردن اعمال نیک را بسیار آسان می‌کند. با طلب بخشش، ستایش خداوند و یاد او، می‌توانیم به کارهای نیک بزرگی دست یابیم و بدون هیچ مشکلی از گناهان خود خلاص شویم.

خداوند به ازای هر حرف قرآن، ده حسنه به ما عطا فرماید.

خداوند ما را به خاطر نیت خیر پاداش می‌دهد، حتی اگر قادر به انجام آن نباشیم. او ما را به خاطر نیت شر، اگر آن را انجام ندهیم، مؤاخذه نمی‌کند.

خداوند به ما وعده داده است که اگر در کار خیر پیشقدم شویم، هدایت ما را افزون می‌کند، توفیق می‌دهد و راه‌های خیر را برای ما آسان می‌سازد.

چه بی‌عدالتی در این مورد وجود دارد؟

در واقع، خداوند نه تنها با ما عادلانه رفتار کرده است، بلکه با رحمت، سخاوت و مهربانی نیز با ما رفتار کرده است.

دینی که آفریدگار برای بندگانش برگزیده است

دین، شیوه‌ای از زندگی است که رابطه‌ی انسان را با خالق و اطرافیانش تنظیم می‌کند و راه رسیدن به زندگی پس از مرگ است.

نیاز به دین از نیاز به غذا و نوشیدنی حادتر است. انسان ذاتاً دیندار است؛ اگر دین حقیقی را نیابد، دین جدیدی اختراع خواهد کرد، همانطور که در مورد ادیان بت‌پرستی که توسط انسان‌ها اختراع شده‌اند، اتفاق افتاد. انسان در این دنیا به امنیت نیاز دارد، همانطور که در مقصد نهایی و پس از مرگ به امنیت نیاز دارد.

دین حقیقی آن است که به پیروانش در هر دو جهان امنیت کامل عطا کند. برای مثال:

اگر در جاده‌ای راه می‌رفتیم و انتهای آن را نمی‌دانستیم و دو انتخاب داشتیم: یا از تابلوهای راهنما پیروی کنیم، یا سعی کنیم حدس بزنیم، که این می‌تواند باعث گم شدن و مرگ ما شود.

اگر ما یک تلویزیون بخریم و بخواهیم بدون مراجعه به دفترچه راهنما از آن استفاده کنیم، به آن آسیب می‌رسانیم. برای مثال، یک تلویزیون از یک سازنده، با همان دفترچه راهنمایی به اینجا می‌رسد که یک تلویزیون از کشور دیگر، بنابراین ما باید از آن به همان روش استفاده کنیم.

اگر شخصی بخواهد مثلاً با شخص دیگری ارتباط برقرار کند، طرف مقابل باید او را از راه‌های ممکن مطلع کند، مثلاً به او بگوید که از طریق تلفن با او صحبت کند و نه از طریق ایمیل، و باید از شماره تلفنی که شخصاً در اختیارش قرار می‌دهد استفاده کند و نمی‌تواند از هیچ شماره دیگری استفاده کند.

مثال‌های بالا نشان می‌دهد که انسان‌ها نمی‌توانند با پیروی از هوی و هوس خود، خدا را پرستش کنند، زیرا قبل از آسیب رساندن به دیگران، ابتدا به خودشان آسیب می‌رسانند. ما برخی از ملت‌ها را می‌بینیم که برای ارتباط با پروردگار جهانیان، در عبادتگاه‌ها می‌رقصند و آواز می‌خوانند، در حالی که برخی دیگر طبق اعتقادات خود برای بیدار کردن خدا دست می‌زنند. برخی خدا را از طریق واسطه‌ها پرستش می‌کنند و تصور می‌کنند که خدا به شکل انسان یا سنگ ظاهر می‌شود. خدا می‌خواهد ما را از خودمان محافظت کند وقتی چیزی را می‌پرستیم که نه به ما سودی می‌رساند و نه ضرری، و حتی باعث نابودی ما در زندگی پس از مرگ می‌شود. پرستش هر چیزی غیر از خدا همراه با او، بزرگترین گناهان کبیره محسوب می‌شود و مجازات آن لعنت ابدی در جهنم است. بخشی از عظمت خدا این است که او نظامی را برای همه ما ایجاد کرده است تا از آن پیروی کنیم، تا رابطه خود را با او و رابطه خود را با اطرافیانمان تنظیم کنیم. این نظام، دین نامیده می‌شود.

دین حقیقی باید با فطرت انسان که مستلزم ارتباط مستقیم با خالق خود بدون دخالت واسطه است، سازگار باشد و فضایل و صفات نیک را در انسان نشان دهد.

باید یک دین واحد، آسان و ساده، قابل فهم و بدون پیچیدگی، و برای همه زمان‌ها و مکان‌ها معتبر باشد.

باید دینی ثابت برای همه نسل‌ها، برای همه کشورها و برای همه نوع مردم باشد، با قوانین متنوع مطابق با نیازهای بشر در هر زمان. نباید بر اساس هوس‌ها، مانند آداب و رسوم و سنت‌های ناشی از انسان‌ها، چیزی به آن اضافه یا کم شود.

باید حاوی باورهای روشن باشد و نیازی به واسطه نداشته باشد. دین نباید بر اساس احساسات، بلکه باید بر اساس شواهد صحیح و اثبات شده پذیرفته شود.

باید همه مسائل زندگی، در همه زمان ها و همه مکان ها را در بر بگیرد و هم برای دنیا و هم برای آخرت مناسب باشد، روح را بسازد و جسم را فراموش نکند.

او باید از جان مردم محافظت کند، آبروی آنها، پول آنها را حفظ کند و به حقوق و ذهن آنها احترام بگذارد.

بنابراین، هر که از این رویکرد که با فطرت او سازگار است، پیروی نکند، علاوه بر عذاب اخروی، دچار حالتی از آشفتگی و ناپایداری خواهد شد و در سینه و روح خود تنگی احساس خواهد کرد.

دین حقیقی باید با فطرت انسان که مستلزم ارتباط مستقیم با خالق خود بدون دخالت واسطه است، سازگار باشد و فضایل و صفات نیک را در انسان نشان دهد.

باید یک دین واحد، آسان و ساده، قابل فهم و بدون پیچیدگی، و برای همه زمان‌ها و مکان‌ها معتبر باشد.

باید دینی ثابت برای همه نسل‌ها، برای همه کشورها و برای همه نوع مردم باشد، با قوانین متنوع مطابق با نیازهای بشر در هر زمان. نباید بر اساس هوس‌ها، مانند آداب و رسوم و سنت‌های ناشی از انسان‌ها، چیزی به آن اضافه یا کم شود.

باید حاوی باورهای روشن باشد و نیازی به واسطه نداشته باشد. دین نباید بر اساس احساسات، بلکه باید بر اساس شواهد صحیح و اثبات شده پذیرفته شود.

باید همه مسائل زندگی، در همه زمان ها و همه مکان ها را در بر بگیرد و هم برای دنیا و هم برای آخرت مناسب باشد، روح را بسازد و جسم را فراموش نکند.

او باید از جان مردم محافظت کند، آبروی آنها، پول آنها را حفظ کند و به حقوق و ذهن آنها احترام بگذارد.

بنابراین، هر که از این رویکرد که با فطرت او سازگار است، پیروی نکند، علاوه بر عذاب اخروی، دچار حالتی از آشفتگی و ناپایداری خواهد شد و در سینه و روح خود تنگی احساس خواهد کرد.

وقتی بشریت از بین برود، فقط زنده‌ها باقی می‌مانند، جاودانه‌ها. هر کسی که بگوید پایبندی به اخلاق زیر چتر دین بی‌اهمیت است، مانند کسی است که دوازده سال در مدرسه درس بخواند و سپس در پایان بگوید: «من مدرک نمی‌خواهم.»

خداوند متعال فرمود:

«و ما به سراغ هر عملی که انجام داده‌اند می‌رویم و همه را همچون غباری پراکنده در هوا قرار می‌دهیم.»[41] (فرقان: 23)

آباد کردن زمین و داشتن اخلاق نیکو هدف دین نیست، بلکه وسیله است! هدف دین، آگاه کردن انسان از پروردگارش، سپس از منشأ وجود این انسان، راه و سرنوشت اوست. پایان و سرنوشت نیک تنها با شناخت پروردگار جهانیان از طریق عبادت او و کسب رضایت او حاصل می‌شود. راه رسیدن به این هدف، آباد کردن زمین و داشتن اخلاق نیکو است، به شرطی که اعمال بنده در جهت رضایت او باشد.

فرض کنید شخصی برای دریافت مستمری در یک موسسه تامین اجتماعی ثبت نام کرده بود و آن شرکت اعلام می کرد که قادر به پرداخت مستمری نیست و به زودی تعطیل خواهد شد و او این را می دانست، آیا همچنان با آن معامله می کرد؟

وقتی انسان متوجه می‌شود که بشریت ناگزیر نابود خواهد شد، در نهایت قادر به پاداش دادن به او نخواهد بود و اعمال او برای بشریت بیهوده خواهد بود، عمیقاً ناامید می‌شود. مؤمن کسی است که سخت کار می‌کند، با مردم خوب رفتار می‌کند و به بشریت کمک می‌کند، اما فقط برای خدا. در نتیجه، او در دنیا و آخرت به سعادت خواهد رسید.

هیچ فایده ای ندارد که یک کارمند روابط خود را با همکارانش حفظ و محترم بشمارد، در حالی که رابطه خود را با کارفرمایش نادیده بگیرد.بنابراین، برای اینکه در زندگی خود به نیکی دست یابیم و دیگران به ما احترام بگذارند، باید رابطه ما با خالقمان بهترین و قوی ترین باشد.

علاوه بر این، ما می‌پرسیم چه چیزی فرد را به رعایت اخلاق و ارزش‌ها، احترام به قوانین یا احترام به دیگران ترغیب می‌کند؟ یا چه تنظیم‌کننده‌ای است که فرد را کنترل می‌کند و او را به انجام کار خوب و نه بد وادار می‌کند؟ اگر ادعا کنند که این کار به زور قانون است، ما با این جمله پاسخ می‌دهیم که قانون در همه زمان‌ها و مکان‌ها در دسترس نیست و به تنهایی برای حل همه اختلافات در سطوح محلی و بین‌المللی کافی نیست. بیشتر اقدامات انسانی در انزوا از قانون و در انظار عمومی انجام می‌شود.

گواه کافی بر نیاز به دین، وجود این تعداد عظیم ادیان است که اکثریت ملت‌های جهان برای سامان دادن به زندگی و تنظیم رفتار مردم خود بر اساس قوانین دینی به آنها متوسل می‌شوند. همانطور که می‌دانیم، تنها کنترل بر یک فرد، در غیاب قانون، اعتقاد مذهبی اوست و قانون نمی‌تواند در همه زمان‌ها و در همه مکان‌ها در کنار مردم باشد.

تنها عامل بازدارنده و بازدارنده برای یک انسان، باور درونی اوست که کسی او را زیر نظر دارد و مسئول اعمالش است. این باور عمیقاً ریشه دوانده و در وجدان او ریشه دوانده است و وقتی در شرف ارتکاب عمل خلافی است، آشکار می‌شود. تمایلات خیر و شر در آنها در تضاد است و آنها سعی می‌کنند هر عمل رسواکننده‌ای را از انظار عمومی یا هر عملی را که طبیعت سلیم آن را محکوم می‌کند، پنهان کنند. همه اینها گواه وجود واقعی مفهوم دین و ایمان در اعماق روان انسان است.

دین آمد تا خلائی را پر کند که قوانین ساخته‌ی دست بشر، صرف نظر از زمان و مکان، نمی‌توانستند آن را پر کنند یا ذهن‌ها و قلب‌ها را به آن مقید سازند.

انگیزه یا محرک برای انجام کار خوب از فردی به فرد دیگر متفاوت است. هر فرد انگیزه‌ها و علایق خاص خود را برای انجام یا پایبندی به اخلاق یا ارزش‌های خاص دارد. به عنوان مثال:

مجازات: ممکن است بازدارنده ای باشد برای اینکه انسان از شر خود نسبت به مردم دست بردارد.

پاداش: ممکن است انگیزه‌ای برای انجام کار نیک توسط فرد باشد.

ارضای نفس: ممکن است توانایی فرد در کنترل امیال و شهواتش باشد. افراد خلق و خو و شور و شوق دارند و آنچه امروز دوست دارند ممکن است فردا همان نباشد.

عامل بازدارنده مذهبی: که همان شناخت خدا، ترس از او و احساس حضور او در هر کجا که می‌رود، است. این یک انگیزه قوی و مؤثر است [42]. آتئیسم، جهشی عظیم در ایمان، دکتر رایدا جرار.

دین تأثیر عمیقی بر برانگیختن احساسات و عواطف مردم، چه مثبت و چه منفی، دارد. این نشان می‌دهد که غرایز طبیعی مردم مبتنی بر شناخت خداست و این شناخت اغلب می‌تواند، عمداً یا سهواً، به عنوان انگیزه‌ای برای برانگیختن آنها مورد سوءاستفاده قرار گیرد. این ما را به جدیت دین در آگاهی انسان، از آنجا که به خالق مربوط می‌شود، می‌رساند.

نقش عقل، قضاوت و باور کردن مسائل است. برای مثال، ناتوانی عقل در رسیدن به هدف وجود انسان، نقش آن را نفی نمی‌کند، بلکه به دین این فرصت را می‌دهد که او را از آنچه در درک آن شکست خورده است، آگاه کند. دین او را از خالقش، منبع وجودش و هدف وجودش آگاه می‌کند. آنگاه است که این اطلاعات را می‌فهمد، قضاوت می‌کند و به آنها ایمان می‌آورد. بنابراین، اذعان به وجود خالق، عقل یا منطق را فلج نمی‌کند.

امروزه بسیاری معتقدند که نور خارج از زمان است و آنها قبول ندارند که خالق تابع قوانین زمان و مکان نیست. این به این معنی است که خداوند متعال قبل از همه چیز و بعد از همه چیز است و هیچ چیز در خلقت او را احاطه نمی کند.

بسیاری معتقد بودند که وقتی ذرات از یکدیگر جدا می‌شوند، همچنان همزمان با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند. آنها این ایده را که خالق، با علم خود، هر جا که بندگانش می‌روند با آنها است، رد می‌کردند. آنها معتقد بودند که او ذهنی دارد بدون اینکه آن را ببیند، و همچنین اعتقاد به خدا را بدون دیدن آن رد می‌کردند.

بسیاری از آنها از باور به بهشت و جهنم سر باز زدند و وجود جهان‌های دیگری را که هرگز ندیده بودند، پذیرفتند. علم مادی به آنها می‌گفت که به چیزهای ناموجود، مانند سراب، ایمان بیاورند و آنها را بپذیرند. آنها این را باور کردند و پذیرفتند، و وقتی انسان‌ها بمیرند، فیزیک و شیمی هیچ فایده‌ای نخواهند داشت، زیرا به آنها وعده نیستی داده بودند.

نمی‌توان صرفاً با دانستن کتاب، وجود نویسنده را رد کرد؛ آنها جایگزین یکدیگر نیستند. علم قوانین جهان را کشف کرد، اما آنها را وضع نکرد؛ خالق این کار را کرد.

برخی از مؤمنان دارای مدارک عالی در فیزیک و شیمی هستند، با این حال آنها تشخیص می‌دهند که این قوانین جهانی مبتنی بر یک خالق متعال هستند. علم مادی که ماتریالیست‌ها به آن اعتقاد دارند، قوانینی را که توسط خدا خلق شده است کشف کرده است، اما علم این قوانین را ایجاد نکرده است. دانشمندان بدون این قوانینی که توسط خدا خلق شده است، چیزی برای مطالعه نخواهند داشت. با این حال، ایمان، از طریق دانش و یادگیری قوانین جهانی که ایمان آنها را به خالقشان افزایش می‌دهد، در این دنیا و آخرت به مؤمنان سود می‌رساند.

وقتی کسی به آنفولانزای شدید یا تب بالا مبتلا می‌شود، ممکن است نتواند به لیوان آبی برای نوشیدن برسد. پس چگونه می‌تواند از رابطه‌اش با خالقش صرف نظر کند؟

علم دائماً در حال تغییر است و ایمان کامل به علم به تنهایی، خود یک مشکل است، زیرا اکتشافات جدید، نظریه‌های قبلی را باطل می‌کنند. برخی از آنچه ما علم می‌دانیم، همچنان در تئوری باقی مانده است. حتی اگر فرض کنیم که همه اکتشافات علمی اثبات شده و دقیق هستند، باز هم یک مشکل داریم: علم در حال حاضر تمام افتخار را به کاشف می‌دهد و خالق را نادیده می‌گیرد. به عنوان مثال، فرض کنید کسی وارد اتاقی می‌شود و یک نقاشی زیبا و نفیس را کشف می‌کند، سپس بیرون می‌رود تا این کشف را به مردم بگوید. همه از مردی که نقاشی را کشف کرده شگفت‌زده می‌شوند و فراموش می‌کنند که سوال مهم‌تر را بپرسند: "چه کسی آن را نقاشی کرده است؟" این کاری است که انسان‌ها انجام می‌دهند؛ آنها چنان تحت تأثیر اکتشافات علمی در مورد قوانین طبیعت و فضا قرار می‌گیرند که خلاقیت کسی را که این قوانین را خلق کرده است فراموش می‌کنند.

با علم مادی، یک فرد می‌تواند یک موشک بسازد، اما با این علم، او نمی‌تواند مثلاً در مورد زیبایی یک نقاشی قضاوت کند، یا ارزش چیزها را تخمین بزند، و همچنین نمی‌تواند خوب و بد را بشناسد. با علم مادی، ما می‌دانیم که یک گلوله می‌کشد، اما نمی‌دانیم که استفاده از آن برای کشتن دیگران اشتباه است.

فیزیکدان مشهور آلبرت انیشتین گفت: «علم نمی‌تواند منبع اخلاق باشد. شکی نیست که مبانی اخلاقی برای علم وجود دارد، اما نمی‌توانیم از مبانی علمی برای اخلاق صحبت کنیم. تمام تلاش‌ها برای تابع کردن اخلاق تحت قوانین و معادلات علمی شکست خورده و شکست خواهد خورد.»

فیلسوف مشهور آلمانی، ایمانوئل کانت، گفته است: «اثبات اخلاقی وجود خدا بر اساس آنچه عدالت ایجاب می‌کند، بنا شده است، زیرا شخص خوب باید پاداش داده شود و شخص بد باید مجازات شود. این امر تنها در حضور یک منبع بالاتر که هر فرد را در قبال آنچه انجام داده است مسئول می‌داند، محقق می‌شود. این اثبات همچنین بر اساس آنچه که امکان ترکیب فضیلت و سعادت ایجاب می‌کند، بنا شده است، زیرا آنها نمی‌توانند با هم ترکیب شوند مگر در حضور چیزی که فراتر از طبیعت است، که دانای کل و قادر مطلق است. این منبع بالاتر و موجود ماوراء طبیعی نمایانگر خداست.»

واقعیت این است که دین یک تعهد و مسئولیت است. وجدان را بیدار می‌کند و مؤمن را ترغیب می‌کند که خود را در برابر هر چیز کوچک و بزرگی مسئول بداند. مؤمن مسئول خود، خانواده‌اش، همسایه‌اش و حتی رهگذر است. او احتیاط می‌کند و به خدا توکل می‌کند. من فکر نمی‌کنم که اینها ویژگی‌های معتادان به تریاک باشد [43]. تریاک ماده‌ای مخدر است که از گیاه خشخاش استخراج می‌شود و برای تولید هروئین استفاده می‌شود.

افیون واقعی توده‌ها، الحاد است، نه ایمان. الحاد پیروان خود را به مادی‌گرایی فرا می‌خواند و با رد دین و ترک مسئولیت‌ها و وظایف، رابطه آنها را با خالقشان به حاشیه می‌راند. آنها را ترغیب می‌کند که بدون توجه به عواقب، از لحظه لذت ببرند. آنها هر کاری که دوست دارند انجام می‌دهند، از مجازات دنیوی در امان هستند و معتقدند که هیچ نظارت یا حسابرسی الهی، هیچ رستاخیزی و هیچ پاسخگویی وجود ندارد. آیا این واقعاً توصیف معتادان نیست؟

دین حقیقی را می‌توان از طریق سه نکته اساسی از سایر ادیان متمایز کرد[44]: نقل از کتاب افسانه الحاد، نوشته دکتر عمرو شریف، چاپ 2014.

صفات خالق یا خدا در این دین.

ویژگی‌های رسول یا نبی

محتوای پیام.

پیام یا دین الهی باید حاوی توصیف و توضیح صفات جمال و جلال خالق و تعریفی از خود و ذات او و شواهد وجود او باشد.

بگو: «او خدای یگانه است. (1) خدا، پناهگاه ابدی. (2) نه زاده است و نه زاده شده است. (3) و هیچ کس مانند او نیست.» [45] (اخلاص 1-4).

اوست خدایی که جز او معبودی نیست، دانای نهان و آشکار است. اوست بخشنده و مهربان. اوست خدایی که جز او معبودی نیست، فرمانروا، پاک، سلامت‌بخش، ایمن‌کننده، نگهبان، والا، جبار، والا. منزه است خدا از آنچه با او شریک می‌کنند. اوست خدایی که خالق، پدیدآورنده و صورتگر است. نام‌های نیک از آن اوست. نیکوترین. هر چه در آسمان‌ها و زمین است، او را تسبیح می‌گویند. و اوست والا، حکیم. [46] (حشر 22-24).

اما در مورد مفهوم رسول و صفات او، یعنی دین یا پیام آسمانی:

۱- نحوه ارتباط خالق با رسول را توضیح دهید.

و من تو را برگزیده‌ام، پس به آنچه وحی می‌شود گوش فرا ده.[47] (طه: 13).

۲- واضح است که انبیاء و رسولان، وظیفه ابلاغ پیام الهی را بر عهده دارند.

ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است را ابلاغ کن...[48] (مائده: 67).

۳- روشن شد که فرستادگان نیامده بودند تا مردم را به پرستش خود فرا بخوانند، بلکه آمده بودند تا تنها خدا را پرستش کنند.

هیچ بشری را نسزد که خدا به او کتاب و حکمت و نبوت بدهد، آنگاه او به مردم بگوید: «به جای خدا، بندگان من باشید»، بلکه بگوید: «به سبب آنکه کتاب آموخته‌اید و آن را می‌خوانید، دانشمندان ربانی باشید.» [49] (آل عمران: 79)

۴- تأیید می‌کند که انبیاء و اوصیاء اوج کمال محدود انسانی هستند.

و تو به راستی دارای اخلاق عظیم و برجسته‌ای هستی. [50] (القلم: 4).

۵- تأیید می‌کند که پیامبران، الگوهای انسانی برای بشریت هستند.

«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمِ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً» [احزاب: 21]؛ قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای کسی که به خدا و

نه می‌توان دینی را پذیرفت که متونش به ما می‌گوید پیامبرانش زناکار، قاتل، اراذل و اوباش و خائن بوده‌اند، و نه دینی را که متونش پر از خیانت به بدترین معنای آن است.

در مورد محتوای پیام، باید موارد زیر را مشخص کرد:

۱- تعریف خدای خالق.

دین حقیقی، خدا را با صفاتی که شایسته‌ی جلال او نیست یا از ارزش او نمی‌کاهد، توصیف نمی‌کند؛ مانند اینکه او به شکل سنگ یا حیوان ظاهر می‌شود، یا اینکه او می‌زاید یا زاده می‌شود، یا اینکه در میان آفریده‌هایش همتا دارد.

...هیچ چیز مانند او نیست، و او شنوا و بیناست. [52] (شوری: 11).

خداوند - معبودی جز او نیست، زنده و پایدار است. نه خواب سبک او را فرا می‌گیرد و نه خواب سنگین. آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آن اوست. کیست که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ آنچه را که پیش روی آنان و آنچه را که پشت سرشان است می‌داند و به چیزی از علم او جز به آنچه او بخواهد احاطه ندارند. کرسی او آسمان‌ها و زمین را فرا گرفته است و نگهداری آنها بر او دشوار نیست. و او والا و بزرگ است. [53] (بقره: 255)

۲- روشن شدن هدف و غایت هستی.

و جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه مرا بپرستند.[54] (ذاریات: 56).

بگو: «من فقط بشری مانند شما هستم. به من وحی می‌شود که خدای شما خدای یگانه است. پس هر که به دیدار پروردگارش امید دارد، باید عمل صالح انجام دهد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند.» [55] (کهف: 110)

۳- مفاهیم دینی در حد توان انسان باشد.

...خداوند برای شما آسانی می‌خواهد و برای شما سختی نمی‌خواهد...[56]. (بقره: 185)

خداوند هیچ کس را جز [به اندازه] توانش تکلیف نمی‌کند. هر کس هر چه به دست آورده، از آن اوست و هر چه کرده، به او می‌رسد...[57] (بقره: 286).

خداوند می‌خواهد بار شما را سبک کند، و انسان ضعیف آفریده شده است.[58] (نساء: 28)

۴- ارائه شواهد عقلی برای اعتبار مفاهیم و مفروضاتی که ارائه می‌دهد.

پیام باید شواهد منطقی روشن و کافی برای قضاوت در مورد اعتبار محتوای آن در اختیار ما قرار دهد.

قرآن کریم به ارائه دلایل و براهین عقلی اکتفا نکرده، بلکه مشرکان و ملحدان را به ارائه دلیل بر صدق گفتارشان دعوت کرده است.

و گفتند: «جز کسی که یهودی یا مسیحی باشد، هرگز وارد بهشت نخواهد شد.» این آرزوهای آنهاست. بگو: «اگر راست می‌گویید، دلیل خود را بیاورید.» [59] (بقره: 111)

و هر که با خدا معبود دیگری را بخواند که هیچ دلیلی برای آن ندارد، حساب او جز با پروردگارش نیست. بی‌گمان کافران رستگار نخواهند شد. [60] (مؤمنون: 117).

بگو: «به آنچه در آسمان‌ها و زمین است، بنگرید.» اما نه نشانه‌ها و نه هشدارها، قومی را که ایمان نمی‌آورند، سودی نمی‌رساند. [61] (یونس: 101).

۵- هیچ تناقضی بین محتوای دینی ارائه شده توسط پیام وجود ندارد.

«آیا در قرآن تدبر نمی‌کنند؟ اگر از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن اختلاف زیادی می‌یافتند.» [62] (نساء: 82)

«اوست که این کتاب را بر تو [ای محمد] نازل کرد؛ در آن آیاتی محکم وجود دارد که اساس کتاب هستند و آیاتی دیگر متشابه. اما کسانی که در دل‌هایشان انحراف است، برای فتنه‌جویی و طلب تأویل، از متشابهات آن پیروی می‌کنند. در حالی که تأویل آن را جز خدا نمی‌داند. و راسخان در علم می‌گویند: «ما به آن ایمان آوردیم. همه از جانب پروردگار ماست.» و جز خردمندان، کسی متذکر نمی‌شود.» (آل عمران: 7)

۶- متن دینی با قانون طبیعت اخلاقی انسان منافات ندارد.

«پس روی خود را به سوی دین حق بگردان، [به سوی] فطرت الهی که مردم را بر آن آفریده است. دگرگونی در آفرینش خدا نیست. این است دین استوار، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند.» [64] (روم: 30)

«وَ یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیکُمْ سُنَّتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ یَقْبَلَ التَّوْبَةَ لَکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» (26) و خدا می‌خواهد توبه شما را بپذیرد، اما کسانی که از شهوات خود پیروی می‌کنند، می‌خواهند شما به انحراف بزرگی دچار شوید. [65] (نساء: 26-27).

۷- آیا مفاهیم دینی با مفاهیم علم مادی در تضاد نیستند؟

«آیا کافران ندیدند که آسمان‌ها و زمین به هم پیوسته بودند، و ما آنها را از هم جدا کردیم و هر چیز زنده‌ای را از آب آفریدیم؟ آیا ایمان نمی‌آورند؟» [66] (انبیاء: 30).

۸- از واقعیت زندگی بشر منزوی نباشد، و با پیشرفت تمدن همگام باشد.

«بگو چه کسی زینت‌های الهی را که برای بندگانش آفریده و روزی‌های پاکیزه را حرام کرده است؟» بگو: «آنها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده‌اند و در روز قیامت مخصوص آنهاست.» این گونه آیات را برای گروهی که می‌دانند، شرح می‌دهیم.» [67] (اعراف: 32)

۹- مناسب برای همه زمان ها و مکان ها.

«...امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین برای شما پذیرفتم...»[68]. (مائده: 3)

۱۰- جهان شمولی پیام.

«بگو ای مردم، من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم، خدایی که فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست. هیچ خدایی جز او نیست؛ زنده می‌کند و می‌میراند. پس به خدا و فرستاده‌اش، پیامبر درس‌نخوانده‌ای که به خدا و کلمات او ایمان دارد، ایمان بیاورید و از او پیروی کنید تا هدایت شوید.»[69] (اعراف: 158).

چیزی به نام عقل سلیم یا عقل سلیم وجود دارد. هر آنچه منطقی و مطابق با عقل سلیم و خرد سلیم است از جانب خداست و هر آنچه پیچیده است از جانب انسان است.

برای مثال:

اگر یک مسلمان، مسیحی، هندو یا هر عالم دینی دیگری به ما بگوید که جهان یک خالق دارد که شریک یا فرزندی ندارد، به شکل انسان، حیوان، سنگ یا بت به زمین نیامده است و ما باید تنها او را بپرستیم و در مواقع سختی تنها به او پناه ببریم، پس این واقعاً دین خداست. اما اگر یک مسلمان، مسیحی، هندو یا هر عالم دینی دیگری به ما بگوید که خدا به هر شکلی که برای انسان‌ها شناخته شده است، تجسم یافته است و ما باید خدا را بپرستیم و از طریق هر شخص، پیامبر، کاهن یا قدیسی به او پناه ببریم، پس این از جانب انسان‌هاست.

دین خدا واضح و منطقی و عاری از رمز و راز است. اگر هر عالم دینی می‌خواست کسی را متقاعد کند که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خداست و باید او را پرستش کنند، باید تلاش زیادی برای متقاعد کردن آنها می‌کرد، اما آنها هرگز متقاعد نمی‌شدند. آنها ممکن است بپرسند: "چگونه حضرت محمد می‌تواند خدا باشد در حالی که مانند ما می‌خورد و می‌نوشید؟" عالم دینی ممکن است در نهایت بگوید: "شما متقاعد نشده‌اید زیرا این یک معما و یک مفهوم مبهم است. وقتی خدا را ملاقات کنید، آن را خواهید فهمید." این دقیقاً همانطور است که بسیاری از مردم امروزه برای توجیه پرستش عیسی، بودا و دیگران انجام می‌دهند. این مثال نشان می‌دهد که دین واقعی خدا باید عاری از رمز و راز باشد و رمز و راز فقط از انسان‌ها سرچشمه می‌گیرد.

دین خدا هم آزاد است. همه آزادی دارند که در خانه های خدا نماز بخوانند و عبادت کنند، بدون اینکه مجبور باشند حق عضویت بپردازند. با این حال، اگر مجبور باشند در هر عبادتگاهی ثبت نام کنند و پول بدهند، این رفتار انسانی است. با این حال، اگر یک روحانی به آنها بگوید که مستقیماً برای کمک به دیگران صدقه بدهند، این بخشی از دین خداست.

مردم در دین خدا مانند دندانه‌های شانه برابرند. هیچ فرقی بین عرب و عجم، سفید و سیاه نیست، مگر در تقوا. اگر کسی معتقد باشد که مسجد، کلیسا یا معبد خاصی برای سفیدپوستان و سیاه‌پوستان جایگاه جداگانه‌ای دارد، این انسان است.

برای مثال، تکریم و بزرگداشت زنان دستوری از جانب خداست، اما ستم به زنان امری انسانی است. اگر به عنوان مثال، زنان مسلمان در یک کشور مورد ستم قرار می‌گیرند، پس هندوئیسم، بودیسم و مسیحیت نیز در همان کشور مورد ستم قرار می‌گیرند. این فرهنگ هر ملت است و هیچ ارتباطی با دین واقعی خدا ندارد.

دین حقیقی خداوند همیشه با فطرت انسان هماهنگ و سازگار است. به عنوان مثال، هر فرد سیگاری یا الکلی همیشه از فرزندان خود می‌خواهد که از نوشیدن الکل و سیگار کشیدن خودداری کنند، زیرا عمیقاً معتقد است که این کار برای سلامتی و جامعه خطرناک است. به عنوان مثال، وقتی دینی الکل را ممنوع می‌کند، این در واقع دستوری از جانب خداوند است. با این حال، اگر قرار باشد مثلاً شیر ممنوع شود، همانطور که ما آن را درک می‌کنیم، غیرمنطقی خواهد بود. همه می‌دانند که شیر برای سلامتی مفید است؛ بنابراین، دین آن را ممنوع نکرده است. از رحمت و مهربانی خداوند نسبت به خلقتش است که به ما اجازه داده است چیزهای خوب بخوریم و از خوردن چیزهای بد منع کرده است.

برای مثال، پوشش سر برای زنان و حیا برای مردان و زنان، فرمانی از جانب خداست، اما جزئیات رنگ‌ها و طرح‌ها، امری انسانی است. زن روستایی چینیِ بی‌خدا و زن روستاییِ سوئیسیِ مسیحی، بر این اساس که حیا امری ذاتی است، به پوشش سر پایبندند.

برای مثال، تروریسم به اشکال مختلف در سراسر جهان، در میان همه فرقه‌های مذهبی، رواج دارد. فرقه‌های مسیحی در آفریقا و سراسر جهان وجود دارند که به نام دین و به نام خدا، فجیع‌ترین اشکال ظلم و خشونت را می‌کشند و اعمال می‌کنند. آنها ۴۱٪ از مسیحیان جهان را تشکیل می‌دهند. در همین حال، کسانی که به نام اسلام تروریسم را اعمال می‌کنند، ۱٪ از مسلمانان جهان را تشکیل می‌دهند. نه تنها این، بلکه تروریسم در میان بودایی‌ها، هندوها و سایر فرقه‌های مذهبی نیز رواج دارد.

به این ترتیب می‌توانیم قبل از خواندن هر کتاب مذهبی، حق را از باطل تشخیص دهیم.

آموزه‌های اسلام انعطاف‌پذیر و جامع است و همه جنبه‌های زندگی را در بر می‌گیرد. این دین ریشه در فطرت انسانی دارد که خداوند او را بر اساس آن آفریده است. این دین با اصول این فطرت سازگار است که عبارتند از:

ایمان به خدای یگانه، خالقی که شریک یا فرزندی ندارد، به شکل انسان، حیوان، بت یا سنگ تجسم نمی‌یابد و تثلیث نیست. تنها این خالق باید بدون واسطه پرستش شود. او خالق جهان و هر آنچه در آن است، می‌باشد و هیچ چیز مانند او نیست. انسان‌ها باید تنها خالق را بپرستند، با ارتباط مستقیم با او هنگام توبه از گناه یا درخواست کمک، نه از طریق کاهن، قدیس یا هر واسطه دیگری. پروردگار جهانیان نسبت به آفرینش خود مهربان‌تر از مادر نسبت به فرزندانش است، زیرا هر زمان که به سوی او بازگردند و توبه کنند، آنها را می‌بخشد. تنها خالق حق پرستش دارد و انسان‌ها حق دارند ارتباط مستقیمی با پروردگار خود داشته باشند.

دین اسلام، دینی است که به روشنی، وضوح و سادگی، به دور از هرگونه باور کورکورانه، آشکار شده است. اسلام صرفاً قلب و وجدان را مخاطب قرار نمی‌دهد و آنها را مبنای ایمان قرار نمی‌دهد، بلکه اصول خود را با استدلال‌های قانع‌کننده و قاطع، دلایل روشن و استدلال‌های صحیح دنبال می‌کند که عقل را تسخیر کرده و به قلب هدایت می‌کند. این امر از طریق موارد زیر حاصل می‌شود:

او پیامبرانی را برای پاسخ به پرسش‌های فطری که در ذهن انسان‌ها درباره هدف هستی، منشأ هستی و سرنوشت پس از مرگ می‌چرخد، می‌فرستد. او در مسئله الوهیت، از جهان، از روح و از تاریخ، برای وجود، وحدت و کمال خداوند دلیل اقامه می‌کند. در مسئله رستاخیز، امکان آفرینش انسان، آسمان‌ها و زمین و احیای زمین پس از مرگ آن را نشان می‌دهد. او حکمت خود را از طریق عدالت در پاداش نیکوکار و مجازات بدکار نشان می‌دهد.

نام اسلام، رابطه بشریت با خدا را منعکس می‌کند. این نام، برخلاف سایر ادیان، نشان دهنده نام شخص یا مکان خاصی نیست. به عنوان مثال، یهودیت نام خود را از یهودا، پسر یعقوب (ع) گرفته است؛ مسیحیت نام خود را از مسیح گرفته است؛ و هندوئیسم نام خود را از منطقه‌ای که در آن سرچشمه گرفته است، گرفته است.

ارکان ایمان

ارکان ایمان عبارتند از:

ایمان به خدا: «اعتقاد راسخ به اینکه خداوند پروردگار و پادشاه همه چیز است، اینکه او تنها خالق است، اینکه او شایسته پرستش، فروتنی و تسلیم است، اینکه او به صفات کمال متصف است و از هر نقصی مبرا است، در عین حال که به آن پایبند است و بر اساس آن عمل می‌کند.»[70] حصار ایمان: ایمان به خدا، عبدالعزیز الراجحی (صفحه 9).

ایمان به فرشتگان: اعتقاد به وجود آنها و اینکه آنها موجوداتی از نور هستند که از خداوند متعال اطاعت می‌کنند و از او نافرمانی نمی‌کنند.

ایمان به کتب آسمانی: این شامل هر کتابی می‌شود که خداوند متعال بر هر پیامبری نازل کرده است، از جمله انجیلی که بر موسی نازل شد، تورات بر عیسی، زبور بر داوود، صحف ابراهیم و موسی[71] و قرآنی که بر محمد نازل شد، که درود خدا بر همه آنها باد. نسخه‌های اصلی این کتاب‌ها حاوی پیام توحید است که ایمان به خالق و پرستش او به تنهایی است، اما پس از نزول قرآن و شریعت اسلام تحریف و منسوخ شده‌اند.

ایمان به پیامبران و فرستادگان الهی.

ایمان به روز رستاخیز: ایمان به روز رستاخیز که در آن خداوند مردم را برای داوری و پاداش زنده می‌کند.

اعتقاد به قضا و قدر: اعتقاد به تقدیر الهی برای همه موجودات بر اساس علم و حکمت او.

درجه احسان پس از ایمان قرار دارد و بالاترین مقام در دین است. معنای احسان در سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روشن شده است: «احسان این است که خدا را چنان بپرستی که گویی او را می‌بینی، و اگر تو او را نمی‌بینی، او تو را می‌بیند.»[72] حدیث جبرئیل، که توسط بخاری (4777) و مسلم به شیوه‌ای مشابه (9) روایت شده است.

احسان، کمال تمام اعمال و کرداری است که به دنبال رضایت خداوند متعال بدون پاداش مادی یا انتظار ستایش یا تشکر از مردم انجام می‌شود و تمام تلاش برای رسیدن به آن به کار گرفته می‌شود. احسان، انجام اعمال به شیوه‌ای است که مطابق با سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد، خالصانه برای خداوند متعال و با نیت تقرب به خداوند. نیکوکاران در جوامع، الگوهای موفقی هستند که دیگران را به تقلید از آنها در انجام اعمال صالح دینی و دنیوی برای جلب رضایت خداوند ترغیب می‌کنند. خداوند از طریق آنها، توسعه و رشد جوامع، سعادت زندگی بشر و توسعه و پیشرفت ملت‌ها را محقق می‌سازد.

ایمان به همه پیامبرانی که خداوند برای بشریت فرستاده است، بدون تبعیض، یکی از ارکان دین اسلام است. انکار هر پیامبر یا نبی با اصول دین منافات دارد. همه پیامبران خدا آمدن خاتم الانبیاء، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، را پیشگویی کرده بودند. نام بسیاری از پیامبران و رسولانی که خداوند برای ملل مختلف فرستاده است در قرآن کریم ذکر شده است (مانند نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، موسی، داوود، سلیمان، عیسی و غیره)، در حالی که نام برخی دیگر ذکر نشده است. احتمال اینکه برخی از چهره‌های مذهبی در هندوئیسم و بودیسم (مانند راما، کریشنا و گوتاما بودا) پیامبران فرستاده شده توسط خدا باشند، بعید نیست، اما هیچ مدرکی برای این موضوع در قرآن کریم وجود ندارد، بنابراین مسلمانان به همین دلیل به آن اعتقاد ندارند. اختلافات بین اعتقادات زمانی پدیدار شد که مردم پیامبران خود را تقدیس کردند و آنها را به جای خدا پرستش کردند.

«و به راستی پیش از تو رسولانی فرستادیم، از میان آنها کسانی بودند که برای تو حکایت کردیم و از میان آنها کسانی بودند که برای تو حکایت نکردیم. و هیچ رسولی را نرسد که جز به اذن خدا، معجزه‌ای بیاورد. پس هنگامی که فرمان خدا فرا رسد، به حق داوری می‌شود و در آنجا باطل‌گرایان زیان خواهند کرد.»[73] (غافر: 78).

«پیامبر به آنچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده است، و مؤمنان [نیز چنین کرده‌اند]. همه به خدا و فرشتگان او و کتاب‌های او و فرستادگانش ایمان آورده‌اند. ما میان هیچ یک از فرستادگان او فرق نمی‌گذاریم و می‌گویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا، آمرزش تو، و بازگشت به سوی توست.» [74] (بقره: 285).

«بگویید: ما به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده و آنچه به موسی و عیسی و آنچه به پیامبران از جانب پروردگارشان داده شده، ایمان آورده‌ایم. ما بین هیچ یک از آنها فرقی نمی‌گذاریم و ما تسلیم او هستیم.»[75] (بقره: 136)

اما فرشتگان: آنها نیز یکی از آفریده‌های خداوند هستند، اما آفریده‌ای عظیم. آنها از نور آفریده شده‌اند، به نیکی آفریده شده‌اند، مطیع فرمان‌های خداوند متعال هستند، او را تسبیح و عبادت می‌کنند، هرگز خسته و سست نمی‌شوند.

«شب و روز تسبیح او می‌گویند و سستی نمی‌نمايند.»[76] (انبیاء: 20)

«... از آنچه خدا به آنها دستور داده است، نافرمانی نمی‌کنند، و آنچه را که مأمور شده‌اند، انجام می‌دهند.» [77] (تحریم: 6)

مسلمانان، یهودیان و مسیحیان به آنها اعتقاد دارند. از جمله آنها جبرئیل است که خداوند او را واسطه بین خود و فرستادگانش قرار داد تا وحی را بر آنها نازل کند؛ میکائیل که مأموریتش آوردن باران و گیاهان بود؛ اسرافیل که مأموریتش دمیدن در شیپور در روز قیامت بود؛ و دیگران.

در مورد جن، آنها قلمرو غیب هستند. آنها با ما در این زمین زندگی می‌کنند. آنها مانند انسان‌ها موظف به اطاعت از خدا و ممنوع از نافرمانی او هستند. با این حال، ما نمی‌توانیم آنها را ببینیم. آنها از آتش آفریده شده‌اند، در حالی که انسان‌ها از گل آفریده شده‌اند. خداوند داستان‌هایی را ذکر کرده است که قدرت و توانایی جن را نشان می‌دهد، از جمله توانایی آنها در تأثیرگذاری بر دیگران از طریق زمزمه یا تلقین بدون دخالت فیزیکی. با این حال، آنها غیب نمی‌دانند و قادر به آسیب رساندن به مؤمنی با ایمان قوی نیستند.

«... و به راستی شیاطین به دوستان خود الهام می‌کنند تا با شما به مجادله برخیزند...»[78] (انعام: 121).

شیطان: هر انسان متمرد و سرکش، چه از جنس انسان باشد و چه از جنس جن.

تمام شواهد هستی و پدیده‌ها به بازآفرینی و بازسازی مداوم زندگی اشاره دارند. نمونه‌های فراوانی از آن وجود دارد، مانند احیای زمین پس از مرگ آن از طریق باران و وسایل دیگر.

خداوند متعال فرمود:

«زنده را از مرده بیرون می‌آورد و مرده را از زنده، و زمین را پس از مردنش زنده می‌کند. و بدین گونه شما [از گورها] بیرون آورده می‌شوید.» [79] (روم: 19)

یکی دیگر از دلایل معاد، نظام کامل جهان است که هیچ نقصی در آن وجود ندارد. حتی یک الکترون بی‌نهایت کوچک نمی‌تواند از مداری به مدار دیگر در اتم حرکت کند، مگر اینکه به اندازه حرکتش انرژی بدهد یا بگیرد. پس چگونه می‌توان تصور کرد که در این نظام، یک قاتل یا ظالم بتواند بدون اینکه پروردگار جهانیان او را مجازات کند، فرار کند؟

خداوند متعال فرمود:

«آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریده‌ایم و به سوی ما بازگردانده نمی‌شوید؟ پس منزه است خداوند، پادشاه حق، هیچ معبودی جز او نیست، پروردگار عرش کریم.» [80] (مؤمنون: 115-116).

«آیا کسانی که مرتکب گناهان می‌شوند، پنداشته‌اند که ما آنها را مانند کسانی قرار می‌دهیم که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند، در زندگی و مرگشان یکسانند؟ چه بد است آنچه داوری می‌کنند. و خداوند آسمان‌ها و زمین را به حق آفریده است تا هر کس در برابر آنچه انجام داده است، پاداش داده شود و به آنها ستم نخواهد شد.» [81] (الجاثیه: 21-22).

آیا متوجه نیستیم که در این زندگی بسیاری از بستگان و دوستان خود را از دست می‌دهیم و می‌دانیم که روزی مانند آنها خواهیم مرد، با این حال در اعماق وجودمان احساس می‌کنیم که تا ابد زنده خواهیم ماند؟ اگر بدن انسان در چارچوب یک زندگی مادی، مادی و تابع قوانین مادی بود، بدون روحی که رستاخیز یابد و پاسخگو باشد، هیچ معنایی برای این حس ذاتی آزادی وجود نداشت. روح فراتر از زمان و مرگ است.

خداوند مردگان را زنده می‌کند، همانطور که بار اول آنها را آفرید.

خداوند متعال فرمود:

«ای مردم، اگر در رستاخیز شک دارید، پس ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، سپس از خون بسته، سپس از مضغه - چه شکل گرفته و چه شکل نگرفته - تا برای شما روشن کنیم. و هر که را بخواهیم تا مدت معینی در رحم‌ها قرار می‌دهیم. سپس شما را به صورت طفلی بیرون می‌آوریم، سپس [این] [سخن دیگری] است تا به کمال قدرت خود برسید. و از شما کسی است که [در حال مرگ] گرفته می‌شود و از شما کسی است که به پیری بسیار کهنسال بازگردانده می‌شود.» تا پس از دانش، چیزی نداند. و زمین را خشک و بی‌آب می‌بینی، اما هنگامی که باران بر آن نازل می‌کنیم، به جنبش در می‌آید و رشد می‌کند و از هر جفت زیبایی [به وفور] می‌رویاند.»[82] (حج: 5).

«آیا انسان ندیده است که ما او را از نطفه‌ای آفریدیم؟ سپس ناگهان به دشمنی آشکار برخاست. و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد. گفت: «چه کسی استخوان‌ها را در حالی که متلاشی شده‌اند، زنده می‌کند؟» بگو: «همان کسی که آنها را نخستین بار پدید آورد، زنده می‌کند. و او به هر آفرینشی داناست.» [83] (یس: 77-79).

«پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مردنش زنده می‌کند، بی‌گمان او زنده‌کننده مردگان است و او بر هر چیزی تواناست.»[84] (روم: 50)

خداوند از بندگانش حساب می کشد و در عین حال روزی آنها را می دهد.

خداوند متعال فرمود:

«خلقت و برانگیختن شما جز مانند یک تن نیست، بی‌گمان خداوند شنوا و بیناست.» [85] (لقمان: 28)

همه چیز در جهان هستی تحت کنترل خالق است. تنها اوست که دانش جامع، علم مطلق و توانایی و قدرت مطیع کردن همه چیز را در برابر اراده خود دارد. خورشید، سیارات و کهکشان‌ها از ابتدای خلقت با دقت بی‌نهایت عمل کرده‌اند و همین دقت و قدرت در مورد خلقت انسان‌ها نیز صدق می‌کند. هماهنگی بین بدن و روح انسان‌ها نشان می‌دهد که این روح‌ها نمی‌توانند در بدن حیوانات ساکن شوند، و همچنین نمی‌توانند در میان گیاهان و حشرات (تناسخ) یا حتی در درون سایر انسان‌ها پرسه بزنند. خداوند انسان را با عقل و دانش متمایز کرده، او را جانشین خود در زمین قرار داده و او را بر بسیاری از موجودات دیگر برتری، احترام و برتری بخشیده است. بخشی از حکمت و عدالت خالق، وجود روز قیامت است که در آن خداوند تمام مخلوقات را زنده می‌کند و آنها را به تنهایی پاسخگو خواهد کرد. مقصد نهایی آنها بهشت یا جهنم خواهد بود و تمام اعمال خوب و بد در آن روز سنجیده خواهد شد.

خداوند متعال فرمود:

«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» [86] (زلزال: 7-8).

برای مثال، وقتی شخصی می‌خواهد چیزی از فروشگاهی بخرد و تصمیم می‌گیرد پسر اولش را برای خرید آن جنس بفرستد، چون از قبل می‌داند که این پسر عاقل است و مستقیماً می‌رود تا دقیقاً همان چیزی را که پدر می‌خواهد بخرد، در حالی که پدر می‌داند پسر دیگرش مشغول بازی با همسالانش خواهد بود و پول را هدر خواهد داد، در واقع این فرضی است که پدر قضاوت خود را بر آن بنا کرده است.

دانستن سرنوشت با اراده آزاد ما منافاتی ندارد، زیرا خداوند بر اساس دانش کامل خود از نیات و انتخاب‌های ما، اعمال ما را می‌داند. او والاترین آرمان را دارد - او ذات انسان را می‌شناسد. او کسی است که ما را آفریده و میل به خیر یا شر را در دل ما می‌داند. او نیات ما را می‌داند و از اعمال ما آگاه است. ثبت این دانش نزد او با اراده آزاد ما منافاتی ندارد. باید توجه داشت که علم خداوند مطلق است و انتظارات انسان ممکن است درست یا نادرست باشد.

ممکن است شخصی رفتاری داشته باشد که مورد رضایت خدا نباشد، اما اعمال او خلاف اراده او نخواهد بود. خداوند به مخلوقات خود اراده انتخاب داده است. با این حال، حتی اگر اعمال آنها نافرمانی از او باشد، باز هم در محدوده اراده خداست و نمی‌توان با آن مخالفت کرد، زیرا خداوند به هیچ کس فرصت تخلف از اراده خود را نداده است.

ما نمی‌توانیم قلب‌هایمان را مجبور به پذیرش چیزی کنیم که نمی‌خواهیم. شاید بتوانیم کسی را با تهدید و ارعاب مجبور به ماندن با خود کنیم، اما نمی‌توانیم آن شخص را مجبور به دوست داشتن خود کنیم. خداوند قلب‌های ما را از هر نوع اجباری محافظت کرده است، به همین دلیل است که او بر اساس نیات و محتویات قلب‌هایمان ما را قضاوت و پاداش می‌دهد.

هدف زندگی

هدف اصلی زندگی، لذت بردن از یک حس زودگذر شادی نیست؛ بلکه رسیدن به آرامش عمیق درونی از طریق شناخت و پرستش خداست.

رسیدن به این هدف الهی به سعادت ابدی و خوشبختی حقیقی منجر خواهد شد. بنابراین، اگر این هدف اصلی ما باشد، هرگونه مشکل یا سختی که در پی این هدف با آن روبرو شویم، ناچیز خواهد بود.

شخصی را تصور کنید که هرگز رنج و دردی را تجربه نکرده است. این شخص، به دلیل زندگی مرفه خود، خدا را فراموش کرده و در نتیجه در انجام کاری که برای آن آفریده شده است، شکست خورده است. این شخص را با کسی مقایسه کنید که تجربیات سختی و درد او را به سوی خدا سوق داده و به هدف خود در زندگی رسیده است. از منظر آموزه‌های اسلامی، کسی که رنج او را به سوی خدا هدایت کرده است، بهتر از کسی است که هرگز دردی را تجربه نکرده و لذت‌هایش او را از او دور کرده است.

هر فردی در این زندگی برای رسیدن به هدف یا مقصودی تلاش می‌کند و این هدف اغلب بر اساس باوری است که دارد و چیزی که ما در دین می‌یابیم و نه در علم، دلیل یا توجیهی است که فرد برای آن تلاش می‌کند.

دین دلیل خلقت انسان و پیدایش حیات را توضیح می‌دهد و روشن می‌کند، در حالی که علم وسیله است و هدف و مقصد را مشخص نمی‌کند.

بزرگترین ترسی که مردم هنگام پذیرش دین دارند، محروم شدن از لذت‌های زندگی است. باور غالب در بین مردم این است که دین لزوماً مستلزم انزوا است و همه چیز ممنوع است مگر آنچه دین مجاز می‌داند.

این اشتباهی است که بسیاری از مردم مرتکب شده و باعث رویگردانی آنها از دین شده است. اسلام آمده است تا این تصور غلط را اصلاح کند، یعنی آنچه مباح است برای انسان مجاز است و محرمات و حدود، محدود و غیرقابل اختلاف است.

دین از فرد می‌خواهد که با همه اعضای جامعه درآمیزد و بین نیازهای روح و جسم و حقوق دیگران تعادل برقرار کند.

یکی از بزرگترین چالش‌های پیش روی جوامع غیرمذهبی، چگونگی برخورد با شر و رفتار بد انسانی است. تنها راه برای بازداشتن افراد منحرف، اعمال شدیدترین مجازات‌ها است.

«همان کسی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارترید...»[87] (ملک: 2).

این امتحان برای این برگزار می‌شود که دانش‌آموزان در آغاز زندگی عملی جدید خود، به رتبه‌ها و درجات مختلف تقسیم شوند. با وجود کوتاهی امتحان، سرنوشت دانش‌آموز را در مورد زندگی جدیدی که قرار است آغاز کند، تعیین می‌کند. به همین ترتیب، این زندگی دنیوی، با وجود کوتاهی‌اش، خانه آزمایش و امتحان برای مردم است تا در هنگام ورود به زندگی پس از مرگ، به رتبه‌ها و درجات مختلف تقسیم شوند. انسان از طریق اعمال خود از این دنیا می‌رود، نه با مادیات. انسان باید بفهمد و درک کند که باید در این دنیا برای آخرت و به دنبال پاداش در آخرت کار کند.

سعادت با تسلیم در برابر خدا، اطاعت از او و رضایت به قضا و قدر او حاصل می‌شود.

بسیاری ادعا می‌کنند که همه چیز اساساً بی‌معنی است و بنابراین ما آزادیم که برای داشتن یک زندگی پربار، برای خودمان معنایی پیدا کنیم. انکار هدف وجودمان در واقع خودفریبی است. انگار به خودمان می‌گوییم: «بیا فرض کنیم یا وانمود کنیم که در این زندگی هدفی داریم.» انگار مانند کودکانی هستیم که وانمود می‌کنند پزشک و پرستار یا مادر و پدر هستند. تا زمانی که هدف خود را در زندگی نشناسیم، به خوشبختی نخواهیم رسید.

اگر شخصی برخلاف میلش سوار یک قطار لوکس شود و خود را در قطار درجه یک، یک تجربه لوکس و راحت، و نهایت تجمل ببیند، آیا در این سفر بدون پاسخ به سوالاتی که پیرامون او می‌چرخند، مانند: چگونه سوار قطار شدم؟ هدف از سفر چیست؟ به کجا می‌روی؟ اگر این سوالات بی‌پاسخ بمانند، چگونه می‌تواند خوشحال باشد؟ حتی اگر شروع به لذت بردن از تمام تجملات موجود کند، هرگز به خوشبختی واقعی و معنادار نخواهد رسید. آیا غذای خوشمزه در این سفر کافی است تا او این سوالات را فراموش کند؟ این نوع خوشبختی موقتی و جعلی خواهد بود و تنها با نادیده گرفتن عمدی پاسخ به این سوالات مهم حاصل می‌شود. مانند حالت مستی کاذب ناشی از مستی است که صاحب خود را به نابودی می‌کشاند. بنابراین، خوشبختی واقعی برای یک فرد حاصل نمی‌شود مگر اینکه پاسخ این سوالات وجودی را پیدا کند.

تساهل دین حقیقی

بله، اسلام در دسترس همه است. هر کودکی با فطرت صحیح خود به دنیا می‌آید و بدون واسطه (مسلمان) خدا را می‌پرستد. آنها تا سن بلوغ، بدون دخالت والدین، مدارس یا هیچ مرجع دینی، خدا را مستقیماً می‌پرستند، زمانی که در برابر اعمال خود مسئول و پاسخگو می‌شوند. در آن زمان، یا مسیح را واسطه بین خود و خدا قرار می‌دهند و مسیحی می‌شوند، یا بودا را واسطه قرار می‌دهند و بودایی می‌شوند، یا کریشنا را واسطه قرار می‌دهند و هندو می‌شوند، یا محمد را واسطه قرار می‌دهند و کاملاً اسلام را رها می‌کنند، یا بر دین فطرت باقی می‌مانند و تنها خدا را می‌پرستند. پیروی از پیام محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) که از جانب پروردگارش آورده است، دین حقیقی و مطابق با فطرت سالم است. هر چیزی غیر از این، انحراف است، حتی اگر به معنای واسطه قرار دادن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بین انسان و خدا باشد.

«هر نوزادی بر فطرت پاک به دنیا می‌آید، اما والدینش او را یهودی، مسیحی یا زرتشتی بار می‌آورند.»[88] (صحیح مسلم)

دین حقیقی که از جانب خالق آمده، یک دین است و نه بیشتر، و آن ایمان به خالق یگانه و پرستش تنها اوست. هر چیز دیگری اختراع بشر است. کافی است که مثلاً به هند سفر کنیم و در میان توده مردم بگوییم: خدای خالق یکی است، و همه با یک صدا پاسخ خواهند داد: بله، بله، خالق یکی است. و این در واقع همان چیزی است که در کتاب‌هایشان نوشته شده است [89]، اما آنها بر سر یک نکته اساسی اختلاف نظر دارند و می‌جنگند، و حتی ممکن است یکدیگر را بکشند: تصویر و شکلی که خدا در آن به زمین می‌آید. به عنوان مثال، هندی مسیحی می‌گوید: خدا یکی است، اما او در سه شخص (پدر، پسر و روح القدس) تجسم یافته است، و در میان هندیان هندو کسانی هستند که می‌گویند: خدا به شکل حیوان، انسان یا بت می‌آید. در هندوئیسم: (چاندوگیا اوپانیشاد 6: 2-1) "او فقط یک خدا است و دومی ندارد." (وداها، Sveta Svatara Upanishad: 4:19، 4:20، 6:9) «خدا نه پدری دارد و نه استادی.» «او را نمی‌توان دید، هیچ‌کس او را با چشم نمی‌بیند.» «هیچ چیز مانند او نیست.» (یجور ودا 40:9) «کسانی که عناصر طبیعی (هوا، آب، آتش و غیره) را می‌پرستند، وارد تاریکی می‌شوند. کسانی که سمبوتی (اشیاء ساخته دست بشر مانند بت‌ها، سنگ‌ها و غیره) را می‌پرستند، در تاریکی غرق می‌شوند.» در مسیحیت (متی ۴:۱۰) «آنگاه عیسی به او گفت: برو ای شیطان، زیرا نوشته شده است: «خداوند، خدای خود را بپرست و تنها او را خدمت کن.»» (خروج ۲۰:۳-۵) «تو هیچ خدای دیگری جز من نخواهی داشت. هیچ مجسمه یا تمثالی از آنچه در آسمان بالا یا در زمین پایین یا در آب زیر زمین است، برای خود نساز. در برابر آنها سجده نکن و آنها را عبادت نکن، زیرا من، خداوند، خدای تو، خدای حسود هستم و فرزندان را به خاطر گناه پدران تا نسل سوم و چهارم از کسانی که از من متنفرند، مجازات می‌کنم.»

اگر مردم عمیقاً فکر کنند، متوجه می‌شوند که تمام مشکلات و اختلافات بین فرقه‌های مذهبی و خود ادیان به دلیل واسطه‌هایی است که مردم بین خود و خالق خود استفاده می‌کنند. به عنوان مثال، فرقه‌های کاتولیک، فرقه‌های پروتستان و دیگران، و همچنین فرقه‌های هندو، در نحوه ارتباط با خالق اختلاف دارند، نه در مفهوم وجود خالق. اگر همه آنها مستقیماً خدا را می‌پرستیدند، متحد می‌شدند.

برای مثال، در زمان حضرت ابراهیم (علیه السلام)، هر کسی که تنها خالق را می‌پرستید، پیرو دین اسلام بود که دین حق است. با این حال، هر کسی که کاهن یا قدیسی را به جای خدا انتخاب می‌کرد، پیرو باطل بود. پیروان ابراهیم (علیه السلام) موظف بودند که تنها خدا را بپرستند و شهادت دهند که خدایی جز خدا نیست و ابراهیم پیامبر خداست. خداوند موسی (علیه السلام) را فرستاد تا پیام ابراهیم را تأیید کند. پیروان ابراهیم (علیه السلام) موظف بودند پیامبر جدید را بپذیرند و شهادت دهند که خدایی جز خدا نیست و موسی و ابراهیم پیامبران خدا هستند. به عنوان مثال، هر کسی که در آن زمان گوساله را می‌پرستید، پیرو باطل بود.

وقتی عیسی مسیح علیه السلام برای تصدیق رسالت موسی علیه السلام آمد، پیروان موسی موظف بودند به مسیح ایمان بیاورند و از او پیروی کنند، شهادت دهند که خدایی جز خدا نیست و مسیح، موسی و ابراهیم فرستادگان خدا هستند. هر که به تثلیث ایمان داشته باشد و مسیح و مادرش، مریم صدیقه را بپرستد، در گمراهی است.

وقتی محمد صلی الله علیه و آله و سلم برای تصدیق پیام پیامبران پیش از خود آمد، پیروان عیسی و موسی موظف بودند پیامبر جدید را بپذیرند و شهادت دهند که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد، عیسی، موسی و ابراهیم فرستادگان خدا هستند. هر کسی که محمد را بپرستد، از او شفاعت بخواهد یا از او کمک بخواهد، پیرو باطل است.

اسلام اصول ادیان الهی پیش از خود و زمان خود را که توسط پیامبران آورده شده و متناسب با زمان خود بوده است، تأیید می‌کند. با تغییر نیازها، مرحله جدیدی از دین پدیدار می‌شود، مرحله‌ای که در ریشه‌های خود موافق و در شریعت خود متفاوت است و به تدریج با نیازهای متغیر سازگار می‌شود. دین متأخر، اصل اساسی توحید دین متقدم را تأیید می‌کند. مؤمن با اتخاذ مسیر گفتگو، حقیقت منبع واحد پیام خالق را درک می‌کند.

گفتگوی بین ادیان باید از این مفهوم اساسی آغاز شود تا بر مفهوم یک دین حقیقی و بی‌اعتباری هر چیز دیگری تأکید شود.

گفتگو دارای مبانی و اصول وجودی و ایمانی است که ایجاب می‌کند مردم به آنها احترام بگذارند و برای برقراری ارتباط با دیگران بر اساس آنها عمل کنند. هدف این گفتگو از بین بردن تعصب و پیش‌داوری است که صرفاً فرافکنی‌های کورکورانه و وابستگی‌های قبیله‌ای هستند که بین مردم و توحید حقیقی و خالص قرار می‌گیرند و منجر به درگیری و ویرانی می‌شوند، همانطور که واقعیت فعلی ما چنین است.

اسلام بر پایه موعظه، مدارا و جدال احسن بنا شده است.

خداوند متعال فرمود:

«با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنها به نیکوترین شیوه استدلال و مناظره نما، که پروردگارت به کسانی که از راه او گمراه شده‌اند داناتر است و او به هدایت‌یافتگان داناتر است.»[90] (نحل: 125)

از آنجا که قرآن کریم آخرین کتاب الهی و حضرت محمد (ص) خاتم پیامبران است، شریعت نهایی اسلام، در را برای همه باز می‌کند تا در گفتگو شرکت کنند و درباره مبانی و اصول دین بحث کنند. اصل «هیچ اجباری در دین نیست» در اسلام تضمین شده است و هیچ کس مجبور به پذیرش دین صحیح اسلامی نیست، مشروط بر اینکه به مقدسات دیگران احترام بگذارد و تعهدات خود را در قبال دولت در ازای پایبندی به ایمان خود و تأمین امنیت و حمایت از آنها انجام دهد.

همانطور که ذکر شد، برای مثال، در پیمان عمر، سندی که توسط خلیفه عمر بن خطاب (رضی الله عنه) به مردم ایلیا (بیت المقدس) هنگامی که مسلمانان آن را در سال ۶۳۸ میلادی فتح کردند، نوشته شده و کلیساها و اموال آنها را تضمین کرده است. پیمان عمر یکی از مهمترین اسناد تاریخ بیت المقدس محسوب می شود.

«به نام خدا، از عمر بن خطاب به مردم شهر ایلیا. خون، فرزندان، اموال و کلیساهایشان در امان است. آنها ویران و آباد نخواهند شد.» [91] ابن البتریک: التاریخ المجموع علی التحقیق و التسدید، جلد 2، ص (147).

در حالی که خلیفه عمر، رضی الله عنه، مشغول دیکته کردن این عهد بود، وقت نماز فرا رسید، بنابراین پاتریارک سوفرونیوس از او دعوت کرد تا در کلیسای قیامت در آنجا نماز بخواند، اما خلیفه امتناع کرد و به او گفت: می‌ترسم که اگر در آنجا نماز بخوانم، مسلمانان بر تو غلبه کنند و بگویند که امیرالمؤمنین در اینجا نماز خوانده است. [92] تاریخ الطبری و مجیرالدین علیمی مقدسی.

اسلام به عهد و پیمان با غیرمسلمانان احترام می گذارد و به آن وفا می کند، اما با خیانتکاران و پیمان شکنان سختگیر است و مسلمانان را از دوستی با این افراد فریبکار منع می کند.

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، کسانی را که دین شما را به مسخره و بازیچه می‌گیرند، از کسانی که پیش از شما کتاب آسمانی به آنها داده شده و کافران، ولی خود نگیرید. و اگر مؤمن هستید، از خدا بترسید.» [93] (مائده: 57)

قرآن کریم در بیش از یک جا به صراحت و روشنی درباره عدم وفاداری به کسانی که با مسلمانان می‌جنگند و آنها را از خانه‌هایشان بیرون می‌کنند، سخن گفته است.

«خداوند شما را از کسانی که به خاطر دین با شما نمی‌جنگند و شما را از خانه‌هایتان بیرون نمی‌کنند، نهی نمی‌کند که با آنها نیکی کنید و با آنها به عدالت رفتار کنید. در واقع، خداوند کسانی را که به عدالت رفتار می‌کنند، دوست می‌دارد. خداوند شما را از دوستی با کسانی که به خاطر دین با شما می‌جنگند و شما را از خانه‌هایتان بیرون می‌کنند و در بیرون راندن شما کمک می‌کنند، نهی می‌کند. و هر کس آنها را به دوستی گیرد، آنها ستمکارند.» [94] (الممتحنه: 8-9).

قرآن کریم، موحدان امت مسیح و موسی علیهما السلام را در زمان خودشان ستایش می‌کند.

«همه آنها یکسان نیستند. از اهل کتاب، گروهی هستند که در دل شب به نماز می‌ایستند و آیات خدا را تلاوت می‌کنند و سجده به جا می‌آورند. آنها به خدا و روز قیامت ایمان دارند و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و در کارهای نیک شتاب می‌کنند. و آنها از صالحان هستند.» [95] (آل عمران: 113-114).

«و از اهل کتاب کسانی هستند که به خدا و آنچه بر شما نازل شده و آنچه بر خودشان نازل شده ایمان می‌آورند، در حالی که در برابر خدا فروتن هستند و آیات خدا را به بهای ناچیزی نمی‌فروشند. پاداش آنها نزد پروردگارشان محفوظ است، زیرا خدا سریع الحساب است.» [96] (آل عمران: 199)

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا أَوْ نَصَارَى أَوْ صَابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَةَ فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (بقره/۶۲) «کسانی که ایمان آورده‌اند و کسانی که یهودی شده‌اند یا نصاری یا صابئان، هر که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و عمل صالح انجام داده باشد، پاداششان نزد پروردگارشان محفوظ است و نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می‌شوند.»

مفهوم اسلامی روشن‌بینی بر پایه محکمی از ایمان و دانش بنا شده است که روشن‌بینی ذهن را با روشن‌بینی قلب ترکیب می‌کند، با ایمان به خدا در درجه اول، و دانش از ایمان جدایی‌ناپذیر است.

مفهوم روشنگری اروپایی، مانند سایر مفاهیم غربی، به جوامع اسلامی منتقل شد. روشنگری، به معنای اسلامی، بر عقل انتزاعی که با نور ایمان هدایت نمی‌شود، تکیه ندارد. به همین ترتیب، ایمان یک فرد بی‌فایده است اگر از موهبت عقلی که خداوند به او داده است، در تفکر، تأمل، اندیشه و مدیریت امور به گونه‌ای استفاده نکند که به منافع عمومی که به نفع مردم است و در زمین پایدار می‌ماند، دست یابد.

مسلمانان در قرون وسطی تاریک، چراغ تمدن و شهرنشینی را که در تمام کشورهای غرب و شرق، حتی قسطنطنیه، خاموش شده بود، دوباره زنده کردند.

جنبش روشنگری در اروپا واکنشی طبیعی به استبدادی بود که توسط مقامات کلیسا علیه عقل و اراده انسان اعمال می‌شد، وضعیتی که تمدن اسلامی آن را نشناخته بود.

خداوند متعال فرمود:

«خداوند، ولیّ کسانی است که ایمان آورده‌اند. آنها را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون می‌برد. و کسانی که کافر شدند، ولیّ آنها طاغوت است. آنها را از نور به سوی تاریکی‌ها بیرون می‌برد. آنها اهل آتشند و در آن جاودان خواهند ماند.» [98] (بقره: 257).

با تأمل در این آیات قرآنی، درمی‌یابیم که اراده الهی، عامل خروج بشریت از تاریکی است. این همان هدایت الهی بشریت است که تنها با اذن خداوند محقق می‌شود. انسانی که خداوند متعال او را از تاریکی جهل، شرک و خرافات به نور ایمان، علم و فهم حقیقی بیرون می‌آورد، انسانی است که عقل، بینش و وجدانش روشن است.

همانطور که خداوند متعال از قرآن کریم به عنوان نور یاد کرده است.

«... از جانب خدا نوری و کتابی آشکار به سوی شما آمده است.»[99] (مائده: 15)

خداوند متعال قرآن را بر پیامبرش محمد نازل کرد و تورات و انجیل (بدون تحریف) را بر پیامبرانش موسی و مسیح نازل نمود تا مردم را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون آورند. بدین ترتیب، خداوند هدایت را به نور پیوند داد.

خداوند متعال فرمود:

«إِنَّا نَزَّلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهِ هُدًى وَ نُورٌ...» [100] (مائده: 44) «به راستی ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور بود.»

«... و انجیل را به او دادیم که در آن هدایت و نور بود و تورات را که پیش از آن بود، تصدیق می‌کرد و برای پرهیزگاران هدایت و موعظه‌ای بود.»[101] (مائده: 46)

هیچ هدایتی بدون نور الهی وجود ندارد و هیچ نوری قلب انسان را روشن نمی‌کند و زندگی او را روشن نمی‌کند، مگر با اذن خدا.

خداوند متعال فرمود:

«خداوند نور آسمان‌ها و زمین است...»[102]. (نور: 35).

در اینجا توجه داریم که نور در قرآن در همه موارد به صورت مفرد آمده است، در حالی که ظلمت به صورت جمع آمده است، و این نهایت دقت در توصیف این شرایط است [103].

از مقاله «روشنگری در اسلام» نوشته دکتر التویجری.

موضع اسلام در مورد نظریه‌های منشأ هستی

برخی از پیروان داروین که انتخاب طبیعی را یک فرآیند فیزیکی غیرمنطقی، یک نیروی خلاق منحصر به فرد که تمام مسائل دشوار تکاملی را بدون هیچ مبنای تجربی واقعی حل می‌کند، می‌دانستند، بعدها پیچیدگی طراحی را در ساختار و عملکرد سلول‌های باکتریایی کشف کردند و شروع به استفاده از عباراتی مانند باکتری‌های «باهوش»، «هوش میکروبی»، «تصمیم‌گیرنده» و «باکتری‌های حل مسئله» کردند. بنابراین، باکتری‌ها خدای جدید آنها شدند.[104]

خالق سبحان در کتاب خود و از زبان رسولش تصریح فرموده است که این افعال منسوب به هوش باکتریایی، به فعل، حکمت و اراده پروردگار جهانیان و مطابق با خواست اوست.

خداوند متعال فرمود:

«خداوند خالق همه چیز است و او بر همه چیز وکیل است.» [105] (زمر: 62)

«همان کسی که هفت آسمان را به صورت طبقاتی آفرید. در آفرینش خدای رحمان هیچ گونه تضاد و ناهماهنگی نمی‌بینی. پس چشمت را بازگردان. آیا هیچ خللی می‌بینی؟» [106] (ملک: 3).

او همچنین گفت:

«إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ» [107] (قمر: 49) ما هر چیزی را به اندازه آفریدیم.

طراحی، تنظیم دقیق، زبان کدگذاری‌شده، هوش، نیت، سیستم‌های پیچیده، قوانین به‌هم‌پیوسته و غیره، اصطلاحاتی هستند که ملحدان به تصادفی بودن و شانس نسبت داده‌اند، اگرچه هرگز به این موضوع اعتراف نکرده‌اند. دانشمندان در تلاشی بیهوده برای فرار از منطق دین و باور به وجود یک خالق، خالق را با نام‌های دیگری (مادر طبیعت، قوانین جهان، انتخاب طبیعی (نظریه داروین) و غیره) خطاب می‌کنند.

خداوند متعال فرمود:

«اینها فقط نامهایی هستند که شما و پدرانتان آنها را نامگذاری کرده‌اید، و خداوند هیچ دلیلی بر [حقانیت] آنها نازل نکرده است. آنها جز گمان و آنچه را که دلشان می‌خواهد پیروی نمی‌کنند، و مسلماً از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است.» [108] (نجم: 23)

استفاده از هر نامی غیر از «الله» او را از برخی صفات مطلقش محروم می‌کند و سوالات بیشتری را مطرح می‌کند. برای مثال:

برای اجتناب از ذکر نام خدا، خلقت قوانین جهانی و سیستم‌های پیچیده‌ی به هم پیوسته به طبیعت تصادفی نسبت داده می‌شود و بینایی و هوش انسان به منشأ کور و احمقانه نسبت داده می‌شود.

اسلام این ایده را کاملاً رد می‌کند و قرآن توضیح می‌دهد که خداوند آدم را با آفرینش مستقل او از سایر موجودات متمایز کرد تا به بشریت احترام بگذارد و حکمت پروردگار جهانیان را در انتصاب او به عنوان خلیفه در زمین محقق سازد.

پیروان داروین هر کسی را که به خالقی برای جهان هستی ایمان داشته باشد، عقب‌مانده می‌دانند، زیرا به چیزی ایمان دارند که ندیده‌اند. در حالی که فرد معتقد به چیزی که جایگاهش را ارتقا می‌دهد و مقامش را بالا می‌برد، به چیزی ایمان دارد که جایگاهش را تنزل می‌دهد و از آن می‌کاهد. در هر صورت، چرا بقیه میمون‌ها تکامل نیافته‌اند تا به بقیه بشریت تبدیل شوند؟

یک نظریه مجموعه‌ای از فرضیه‌ها است. این فرضیه‌ها از طریق مشاهده یا تعمق در مورد یک پدیده خاص شکل می‌گیرند. برای اثبات این فرضیه‌ها، آزمایش‌های موفق یا مشاهده مستقیم برای نشان دادن اعتبار فرضیه مورد نیاز است. اگر یکی از فرضیه‌های درون یک نظریه را نتوان از طریق آزمایش یا مشاهده مستقیم اثبات کرد، کل نظریه باید مورد بازنگری قرار گیرد.

اگر مثالی از تکاملی که بیش از ۶۰،۰۰۰ سال پیش رخ داده است را در نظر بگیریم، این نظریه بی‌معنی خواهد بود. اگر شاهد یا مشاهده‌کننده آن نباشیم، جایی برای پذیرش این استدلال وجود ندارد. اگر اخیراً مشاهده شده باشد که منقار پرندگان در برخی گونه‌ها تغییر شکل داده است، اما آنها همچنان پرنده باقی مانده‌اند، پس بر اساس این نظریه، پرندگان باید به گونه دیگری تکامل یافته باشند. «فصل ۷: اولر و اومدال». مورلند، جی. پی. فرضیه خلقت: علمی

واقعیت این است که این ایده که انسان از میمون‌ها سرچشمه گرفته یا از میمون‌ها تکامل یافته است، هرگز جزو ایده‌های داروین نبوده است، اما او می‌گوید که انسان و میمون به یک منشأ مشترک ناشناخته و واحد برمی‌گردند که او آن را (حلقه گمشده) می‌نامد، که تحت تکامل خاصی قرار گرفته و به انسان تبدیل شده است. (و مسلمانان کاملاً سخنان داروین را رد می‌کنند)، اما او، همانطور که برخی فکر می‌کنند، نگفت که میمون جد انسان است. ثابت شد که خود داروین، صاحب این نظریه، تردیدهای زیادی داشته است و نامه‌های زیادی به همکارانش نوشته و تردیدها و پشیمانی خود را ابراز کرده است [109]. زندگینامه داروین - نسخه لندن: کالینز 1958 - صفحات 92، 93.

ثابت شده است که داروین به وجود خدا اعتقاد داشته است[110]، اما این ایده که انسان منشأ حیوانی دارد، از پیروان داروین در آینده ناشی شد، زمانی که آن را به نظریه او اضافه کردند و آنها در ابتدا ملحد بودند. البته مسلمانان به طور قطع می‌دانند که خداوند آدم را گرامی داشت و او را خلیفه روی زمین قرار داد و شایسته نیست که مقام این خلیفه منشأ حیوانی یا چیزی شبیه به آن باشد.

علم شواهد قانع‌کننده‌ای برای مفهوم تکامل از یک منشأ مشترک ارائه می‌دهد که در قرآن کریم به آن اشاره شده است.

خداوند متعال فرمود:

«و هر چیز زنده‌ای را از آب آفریدیم. آیا ایمان نمی‌آورند؟» [111] (انبیاء: 30).

خداوند متعال موجودات زنده را هوشمند و به طور طبیعی با محیط اطراف خود سازگار آفریده است. آنها می‌توانند از نظر اندازه، شکل یا طول تکامل یابند. به عنوان مثال، گوسفندان در کشورهای سردسیر شکل و پوست خاصی دارند تا از آنها در برابر سرما محافظت کند. پشم آنها بسته به دما افزایش یا کاهش می‌یابد، در حالی که در کشورهای دیگر متفاوت است. شکل‌ها و انواع بسته به محیط متفاوت است. حتی انسان‌ها نیز از نظر رنگ، ویژگی‌ها، زبان و شکل متفاوت هستند. هیچ انسانی شبیه دیگری نیست، اما آنها انسان باقی می‌مانند و به نوع دیگری از حیوان تبدیل نمی‌شوند. خداوند متعال می‌فرماید:

«و از نشانه‌های او آفرینش آسمان‌ها و زمین و گوناگونی زبان‌ها و رنگ‌های شماست. بی‌گمان در این [امر] نشانه‌هایی برای دانشوران است.» [112] (روم: 22)

«و خداوند هر جنبنده‌ای را از آب آفرید. برخی از آنها بر شکم خود راه می‌روند، و برخی از آنها بر دو پا راه می‌روند، و برخی از آنها بر چهار پا راه می‌روند. خداوند هر چه بخواهد می‌آفریند، که خداوند بر هر چیزی تواناست.» [113] (نور: 45).

نظریه تکامل، که در پی انکار وجود خالق است، بیان می‌کند که همه موجودات زنده، چه حیوانات و چه گیاهان، منشأ مشترکی دارند. آنها از یک موجود زنده تک سلولی تکامل یافته‌اند. تشکیل اولین سلول ناشی از تجمع اسیدهای آمینه در آب بود که به نوبه خود اولین ساختار DNA را تشکیل داد که حامل ویژگی‌های ژنتیکی موجود زنده است. ترکیب این اسیدهای آمینه اولین ساختار سلول زنده را ایجاد کرد. عوامل مختلف محیطی و خارجی منجر به تکثیر این سلول‌ها شد که اولین اسپرم را تشکیل داد که سپس به زالو و در نهایت به یک تکه گوشت تبدیل شد.

همانطور که در اینجا می‌بینیم، این مراحل بسیار شبیه به مراحل خلقت انسان در رحم مادر است. با این حال، موجودات زنده در این مرحله رشد خود را متوقف می‌کنند و موجود زنده بر اساس ویژگی‌های ژنتیکی خود که توسط DNA حمل می‌شود، شکل می‌گیرد. به عنوان مثال، قورباغه‌ها رشد خود را کامل می‌کنند اما قورباغه باقی می‌مانند. به همین ترتیب، هر موجود زنده‌ای رشد خود را بر اساس ویژگی‌های ژنتیکی خود تکمیل می‌کند.

حتی اگر قرار باشد موضوع جهش‌های ژنتیکی و تأثیر آنها بر صفات ارثی را در ظهور موجودات زنده جدید بگنجانیم، این موضوع قدرت و اراده خالق را رد نمی‌کند. با این حال، ملحدان ادعا می‌کنند که این امر به طور تصادفی رخ می‌دهد. با این حال، ما معتقدیم که این نظریه ادعا می‌کند که این مراحل تکامل فقط می‌تواند با قصد و برنامه‌ریزی یک متخصص دانای کل رخ دهد و پیش برود. بنابراین، می‌توان مفهوم تکامل هدایت‌شده یا تکامل الهی را پذیرفت که از تکامل بیولوژیکی حمایت می‌کند و تصادفی بودن را رد می‌کند و معتقد است که باید یک خالق خردمند و توانا در پشت تکامل وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، می‌توانیم تکامل را بپذیریم اما داروینیسم را کاملاً رد کنیم. استیون جول، دیرینه‌شناس و زیست‌شناس برجسته، می‌گوید: «یا نیمی از همکاران من عمیقاً احمق هستند، یا داروینیسم پر از مفاهیمی است که با دین همسو هستند.»

قرآن کریم با نقل داستان خلقت آدم، مفهوم تکامل را تصحیح کرد:

انسان چیزی برای گفتن نداشت:

«آیا بر انسان زمانی طولانی گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟» [114] (انسان: 1).

آفرینش آدم از گِل آغاز شد:

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ گِلٍ» [مؤمنون: 12]؛ «و ما انسان را از عصاره‌ای از گِل آفریدیم.»

«الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانَ مِنْ گِلٍ» [116] (سجده: 7) همان کسی که هر چه آفرید، نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد.

«در حقیقت، مَثَل عیسی نزد خدا، همچون مَثَل آدم است که او را از خاک آفرید، سپس به او گفت: «موجود باش!» او نیز فوراً موجود شد.» [117] (آل عمران: 59)

بزرگداشت آدم، پدر بشریت:

«قالَ یا ابلیسُ ما مَنَعَکَ أَن تَسجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِأَیدیِی؟ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکَبَرِینَ» [118] (ص: 75) .

شرافت آدم، پدر بشر، تنها این نبود که مستقلاً از گل آفریده شده بود، بلکه خلقت مستقیم او به دست پروردگار جهانیان بود، چنانکه آیه شریفه به آن اشاره دارد و خداوند متعال از فرشتگان خواست که به نشانه اطاعت از خداوند، به آدم سجده کنند.

«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ فَأَبى وَاسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ»[119] (بقره: 34).

آفرینش فرزندان آدم:

«ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سَفَرَةٍ مِنْ مَاءٍ مَقْدُودٍ»[120] (سجده: 8).

«ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی مَقَامٍ مَصْطَفٍ (13) سپس نطفه را به صورت خون بسته‌ای درآوردیم، سپس خون بسته را به صورت تکه گوشتی درآوردیم، سپس تکه گوشت را به صورت استخوان‌هایی درآوردیم، سپس استخوان‌ها را با گوشت پوشاندیم، سپس او را در آفرینشی دیگر پدید آوردیم، پس بزرگ است خداوند، بهترین آفرینندگان.» پس بزرگ است خداوند، بهترین آفرینندگان. (121) (مؤمنون 13-14)

«و اوست که از آب، بشری آفرید و او را نسب و پیوند زناشویی قرار داد. و پروردگار تو همواره تواناست.» [122] (فرقان 54).

بزرگداشت نسل آدم:

«و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا [بر مرکب‌ها] حمل کردیم و از چیزهای پاکیزه به آنها روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم، برتری [قطعی] بخشیدیم.» [123] (اسراء: 70)

در اینجا متوجه شباهت مراحل خلقت فرزندان آدم (آب تجزیه شده، نطفه، زالو، تکه گوشت...) با آنچه در نظریه تکامل در مورد خلقت موجودات زنده و روش‌های تولید مثل آنها آمده است، می‌شویم.

«پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین است. از خودتان برای شما جفت‌هایی آفرید و از چهارپایان جفت‌هایی. شما را در آن [زمین و انسان] تکثیر می‌کند. هیچ چیز مانند او نیست، و او شنوا و بیناست.»[124] (شوری: 11).

و اینکه خداوند نسل آدم را از آب حقیر آغاز کرد تا وحدت مبدأ آفرینش و وحدت خالق را نشان دهد. و اینکه او آدم را با آفرینش مستقل او از سایر موجودات متمایز کرد تا به انسان احترام بگذارد و حکمت پروردگار جهانیان را در قرار دادن او به عنوان خلیفه در زمین تحقق بخشد. و اینکه خلقت آدم بدون پدر یا مادر نیز برای نشان دادن قدرت مطلق است. و مثال دیگری در خلقت عیسی علیه السلام بدون پدر آورد تا معجزه‌ای از قدرت مطلق و نشانه ای برای بشریت باشد.

«در حقیقت، مَثَل عیسی نزد خدا، همچون مَثَل آدم است که او را از خاک آفرید، سپس به او گفت: «موجود باش!» او نیز فوراً موجود شد.» [125] (آل عمران: 59)

چیزی که بسیاری از مردم سعی می‌کنند با نظریه تکامل انکار کنند، شواهدی علیه خودشان است.

وجود نظریه‌ها و باورهای متنوع در میان مردم به این معنی نیست که هیچ حقیقت واحد و درستی وجود ندارد. برای مثال، مهم نیست که چند مفهوم و برداشت مختلف در مورد وسیله نقلیه‌ای که کسی مثلاً ماشین سیاه دارد، وجود داشته باشد، این واقعیت را که او ماشین سیاه دارد، نفی نمی‌کند. حتی اگر تمام دنیا معتقد باشند که ماشین این شخص قرمز است، این باور آن را قرمز نمی‌کند. فقط یک حقیقت وجود دارد و آن این است که ماشین سیاه است.

کثرت مفاهیم و تصورات در مورد واقعیت چیزی، وجود واقعیت واحد و ثابتی را برای آن چیز نفی نمی‌کند.

و بالاترین مثال از آنِ خداست. مهم نیست که برداشت‌ها و مفاهیم مردم در مورد منشأ هستی چقدر باشد، این امر وجود یک حقیقت را که همان خدای خالق یگانه است، نفی نمی‌کند، خدایی که هیچ تصویری برای انسان‌ها شناخته شده نیست و شریک یا فرزندی ندارد. بنابراین اگر تمام جهان بخواهند این ایده را بپذیرند که خالق به شکل یک حیوان، مثلاً، یا یک انسان تجسم یافته است، این او را به چنین جایگاهی نمی‌رساند. خدا بسیار برتر از این است، بسیار والاتر از این.

برای انسانی که تابع هوی و هوس خود است، غیرمنطقی است که تصمیم بگیرد تجاوز جنسی شیطانی است یا نه. بلکه واضح است که خود تجاوز جنسی نقض حقوق بشر و نقض ارزش و آزادی انسانی است. این ثابت می‌کند که تجاوز جنسی شیطانی است، همانطور که همجنس‌گرایی که نقض قوانین جهانی است و روابط خارج از ازدواج نیز شیطانی است. فقط آنچه حقیقت دارد معتبر است، حتی اگر تمام جهان موافق باشند که آن باطل است. خطا مانند خورشید روشن است، حتی اگر تمام بشریت به اعتبار آن اذعان کنند.

به همین ترتیب، در مورد تاریخ، حتی اگر بپذیریم که هر دوره‌ای باید تاریخ را از دیدگاه خود بنویسد - زیرا ارزیابی هر دوره از آنچه برایش مهم و معنادار است با ارزیابی دوره دیگر متفاوت است - این امر تاریخ را نسبی نمی‌کند. این امر این واقعیت را که رویدادها، چه بخواهیم و چه نخواهیم، حقیقت واحدی دارند، نفی نمی‌کند. تاریخ بشری که در معرض تحریف و نادرستی و مبتنی بر هوی و هوس است، مانند تاریخ رویدادهایی که توسط پروردگار جهانیان نوشته شده و در نهایت دقت، گذشته، حال و آینده را بیان می‌کند، نیست.

این گفته که هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد که بسیاری از مردم آن را بپذیرند، خود باوری در مورد درست و غلط است و آنها سعی می‌کنند آن را به دیگران تحمیل کنند. آنها یک استاندارد رفتاری را اتخاذ می‌کنند و همه را مجبور به رعایت آن می‌کنند و در نتیجه همان چیزی را که ادعا می‌کنند به آن پایبند هستند، نقض می‌کنند - موضعی متناقض.

شواهد وجود حقیقت مطلق به شرح زیر است:

وجدان: (انگیزه درونی) مجموعه‌ای از دستورالعمل‌های اخلاقی که رفتار انسان را محدود می‌کند و شواهدی ارائه می‌دهد که نشان می‌دهد جهان به شیوه‌ای خاص کار می‌کند و درست و غلط وجود دارد. این اصول اخلاقی، تعهدات اجتماعی هستند که نمی‌توان در مورد آنها بحث کرد یا موضوع همه‌پرسی عمومی قرار گرفت. آنها حقایق اجتماعی هستند که از نظر محتوا و معنای خود برای جامعه ضروری هستند. به عنوان مثال، بی‌احترامی به والدین یا دزدی همیشه به عنوان رفتاری نکوهیده تلقی می‌شود و نمی‌توان آن را با صداقت یا احترام توجیه کرد. این امر به طور کلی در مورد همه فرهنگ‌ها و در همه زمان‌ها صدق می‌کند.

علم: علم، ادراک اشیا به همان شکلی که واقعاً هستند است؛ این علم، دانش و یقین است. بنابراین، علم لزوماً بر این باور متکی است که حقایق عینی در جهان وجود دارند که می‌توانند کشف و اثبات شوند. اگر هیچ واقعیت اثبات‌شده‌ای وجود نداشته باشد، چه چیزی را می‌توان مطالعه کرد؟ چگونه می‌توان فهمید که یافته‌های علمی درست هستند یا خیر؟ در واقع، اصول خود علم بر اساس وجود حقایق مطلق بنا شده‌اند.

دین: تمام ادیان جهان، بینش، معنا و تعریفی از زندگی ارائه می‌دهند که ناشی از میل سوزان انسان برای یافتن پاسخ به عمیق‌ترین سوالاتش است. انسان از طریق دین، به دنبال منبع و سرنوشت خود و آرامش درونی است که تنها با یافتن این پاسخ‌ها می‌توان به آن دست یافت. وجود دین، خود گواه این است که انسان چیزی بیش از یک حیوان تکامل‌یافته است، هدف والاتری در زندگی وجود دارد و خالقی وجود دارد که ما را برای هدفی آفریده و در قلب انسان، میل به شناخت خود را نهاده است. در واقع، وجود یک خالق، معیار حقیقت مطلق است.

منطق: همه انسان‌ها دانش و ذهن محدودی دارند، و این امر پذیرش گزاره‌های کاملاً منفی را از نظر منطقی غیرممکن می‌سازد. یک فرد نمی‌تواند منطقاً بگوید: «خدایی وجود ندارد»، زیرا برای بیان چنین گزاره‌ای، باید از ابتدا تا انتها به کل جهان هستی دانش مطلق داشته باشد. از آنجایی که این غیرممکن است، حداکثر کاری که یک فرد منطقاً می‌تواند انجام دهد این است که بگوید: «با دانش محدودی که دارم، به وجود خدا اعتقاد ندارم.»

سازگاری: انکار حقیقت مطلق منجر به موارد زیر می‌شود:

تناقض با یقین ما به اعتبار آنچه در وجدان و تجربیات زندگی و با واقعیت است.

هیچ چیز در هستی درست یا غلط نیست. اگر کار درست برای من نادیده گرفتن قوانین راهنمایی و رانندگی باشد، مثلاً جان اطرافیانم را به خطر انداخته‌ام. این باعث ایجاد تضاد بین معیارهای درست و غلط در بین انسان‌ها می‌شود. بنابراین، اطمینان از هیچ چیز غیرممکن است.

انسان آزادی مطلق دارد که هر جنایتی را که می‌خواهد مرتکب شود.

عدم امکان وضع قوانین یا دستیابی به عدالت.

با آزادی مطلق، انسان به موجودی پلید تبدیل می‌شود و همانطور که بدون شک ثابت شده است، او قادر به تحمل چنین آزادی نیست. رفتار نادرست، نادرست است، حتی اگر جهان بر درستی آن اتفاق نظر داشته باشد. تنها حقیقت درست و صحیح این است که اخلاق نسبی نیست و با زمان و مکان تغییر نمی‌کند.

نظم: فقدان حقیقت مطلق منجر به هرج و مرج می‌شود.

برای مثال، اگر قانون جاذبه یک واقعیت علمی نبود، ما به خودمان اعتماد نمی‌کردیم که در یک مکان بایستیم یا بنشینیم تا زمانی که دوباره حرکت کنیم. ما به این که یک به علاوه یک همیشه برابر با دو است اعتماد نداشتیم. تأثیر آن بر تمدن وخیم می‌بود. قوانین علم و فیزیک بی‌ربط می‌شدند و مردم قادر به تجارت نبودند.

وجود انسان ها بر روی سیاره زمین، شناور در فضا، مانند مسافرانی از فرهنگ های مختلف است که در هواپیمایی با مقصدی نامعلوم و خلبانی ناشناس گرد هم آمده اند و خود را مجبور به خدمت به خود و تحمل سختی ها در داخل هواپیما می بینند.

آنها پیامی از خلبان دریافت کردند که در آن یکی از اعضای خدمه پرواز دلیل حضورشان، نقطه حرکت و مقصدشان را توضیح داده و مشخصات شخصی او و نحوه تماس مستقیم با او را توضیح داده بود.

مسافر اول گفت: بله، بدیهی است که هواپیما کاپیتان دارد و او مهربان است زیرا این شخص را برای پاسخ به سوالات ما فرستاده است.

دومی گفت: هواپیما خلبان ندارد و من حرف قاصد را باور نمی‌کنم: ما از هیچ آمده‌ایم و بدون هدف اینجا هستیم.

سومی گفت: کسی ما را اینجا نیاورده، ما را تصادفی جمع کرده‌اند.

چهارمی گفت: این هواپیما خلبان دارد، اما فرستاده پسر رهبر است و رهبر به شکل پسرش آمده تا در میان ما زندگی کند.

پنجمی گفت: هواپیما خلبان دارد، اما او هیچ پیامی نفرستاده است. خلبان به شکل همه چیز می‌آید تا در میان ما زندگی کند. هیچ مقصد نهایی برای سفر ما وجود ندارد و ما در هواپیما خواهیم ماند.

ششمی گفت: رهبری وجود ندارد و من می‌خواهم یک رهبر نمادین و خیالی برای خودم بگیرم.

هفتمی گفت: کاپیتان اینجاست، اما ما را سوار هواپیما کرد و مشغول شد. دیگر نه در کارهای ما دخالت می‌کند و نه در کارهای هواپیما.

هشتمی گفت: «رهبر اینجاست و من به فرستاده‌اش احترام می‌گذارم، اما ما برای تعیین درست یا غلط بودن یک عمل به قوانین روی عرشه نیاز نداریم. ما برای تعامل با یکدیگر به دستورالعمل‌هایی نیاز داریم که بر اساس هوی و هوس خودمان باشد، بنابراین کاری را انجام می‌دهیم که ما را خوشحال می‌کند.»

نهمی گفت: رهبر اینجاست و او به تنهایی رهبر من است و همه شما اینجا هستید تا به من خدمت کنید. شما تحت هیچ شرایطی هرگز به مقصد نخواهید رسید.

دهمی گفت: وجود رهبر نسبی است. او برای کسانی که به وجودش اعتقاد دارند وجود دارد و برای کسانی که وجودش را انکار می‌کنند وجود ندارد. هر تصوری که مسافران از این رهبر، هدف پرواز و نحوه تعامل مسافران با یکدیگر دارند، درست است.

از این داستان تخیلی که مروری بر برداشت‌های واقعی انسان‌های ساکن سیاره زمین از منشأ هستی و هدف زندگی ارائه می‌دهد، چنین می‌فهمیم:

بدیهی است که یک هواپیما یک خلبان دارد که می‌داند چگونه پرواز کند و آن را برای هدفی خاص از یک جهت به جهت دیگر هدایت می‌کند، و هیچ کس با این اصل بدیهی مخالفت نمی‌کند.

فردی که وجود خلبان را انکار می‌کند یا برداشت‌های متعددی از او دارد، ملزم به ارائه توضیح و شفاف‌سازی است و ممکن است برداشت درست یا نادرستی داشته باشد.

و خداوند والاترین مثال است. اگر این مثال نمادین را بر واقعیت وجود خالق تطبیق دهیم، درمی‌یابیم که کثرت نظریه‌های منشأ هستی، وجود یک حقیقت مطلق را نفی نمی‌کند، که عبارت است از:

خدای خالق یگانه و بی‌همتا، که شریک یا فرزندی ندارد، مستقل از مخلوقات خود است و به شکل هیچ یک از آنها در نمی‌آید. بنابراین اگر تمام جهان بخواهند این ایده را بپذیرند که خالق به شکل یک حیوان، مثلاً، یا یک انسان در می‌آید، این او را به چنین شکلی در نمی‌آورد و خداوند بسیار برتر از این است.

خدای خالق عادل است و پاداش و مجازات و ارتباط با بشریت بخشی از عدالت اوست. اگر او آنها را خلق می‌کرد و سپس آنها را رها می‌کرد، خدا نبود. به همین دلیل است که او پیامبرانی را به سوی آنها می‌فرستد تا راه را به آنها نشان دهند و بشریت را از روش خود آگاه کنند، که همان پرستش او و روی آوردن به او تنها بدون کاهن، قدیس یا هیچ واسطه‌ای است. کسانی که از این مسیر پیروی می‌کنند، سزاوار پاداش هستند و کسانی که از آن منحرف می‌شوند، سزاوار مجازات. این در زندگی پس از مرگ، در نعمت بهشت و عذاب جهنم تجسم می‌یابد.

این همان چیزی است که «دین اسلام» نامیده می‌شود، که دین حقیقی است که خالق برای بندگانش برگزیده است.

آیا یک مسیحی، مثلاً یک مسلمان را به دلیل اینکه به آموزه تثلیث، که بدون آن نمی‌توان وارد ملکوت آسمان شد، اعتقاد ندارد، کافر نمی‌داند؟ کلمه «کافر» به معنای انکار حقیقت است و برای یک مسلمان، حقیقت توحید است، در حالی که برای یک مسیحی، تثلیث است.

کتاب نهایی

قرآن آخرین کتاب از کتاب‌های فرستاده شده توسط پروردگار جهانیان است. مسلمانان به تمام کتاب‌های فرستاده شده قبل از قرآن (صحف ابراهیم، زبور، تورات، انجیل و غیره) ایمان دارند. مسلمانان معتقدند که پیام واقعی همه کتاب‌ها توحید خالص (ایمان به خدا و پرستش تنها او) بوده است. با این حال، برخلاف کتاب‌های آسمانی پیشین، قرآن در انحصار گروه یا فرقه خاصی نبوده و نسخه‌های مختلفی از آن وجود ندارد و اصلاً تغییر نکرده است. بلکه یک نسخه برای همه مسلمانان است. متن قرآن به زبان اصلی خود (عربی) باقی مانده است، بدون هیچ تغییر، تحریف یا تغییری. همانطور که تا به امروز حفظ شده است و همانطور که پروردگار جهانیان وعده داده است، حفظ خواهد شد. این قرآن در بین همه مسلمانان پخش شده و در قلب بسیاری از آنها حفظ شده است. ترجمه‌های فعلی قرآن به زبان‌های مختلف که در بین مردم رواج دارد، صرفاً ترجمه‌ای از معانی قرآن است. پروردگار جهانیان، عرب و غیر عرب را به چالش کشید تا چیزی شبیه به این قرآن بیاورند. در آن زمان، اعراب استادان فصاحت، بلاغت و شعر بودند. با این حال، آنها متقاعد شده بودند که این قرآن نمی‌تواند از جانب کسی غیر از خدا آمده باشد. این چالش بیش از چهارده قرن ادامه یافت و هیچ کس نتوانست آن را ارائه دهد. این یکی از بزرگترین شواهد است که این قرآن از جانب خداست.

اگر قرآن از یهود بود، آنها اولین کسانی بودند که آن را به خود نسبت می‌دادند. آیا یهودیان در زمان نزول چنین ادعایی داشتند؟

آیا احکام و معاملات مانند نماز، حج و زکات متفاوت نیستند؟ سپس بیایید شهادت غیرمسلمانان را در نظر بگیریم که قرآن در میان تمام کتاب‌های دیگر بی‌نظیر است، بشری نیست و حاوی معجزات علمی است. وقتی شخصی با عقیده‌ای، اعتبار عقیده‌ای را که با عقیده خودش در تضاد است، تصدیق می‌کند، این بزرگترین دلیل بر اعتبار آن است. این یک پیام از جانب پروردگار جهانیان است و باید هم باشد. آنچه حضرت محمد (ص) آورده است، گواه جعل او نیست، بلکه گواه حقانیت اوست. خداوند اعراب را که در آن زمان به فصاحت خود متمایز بودند و غیر اعراب را به چالش کشید تا حتی یک آیه مانند آن بیاورند و آنها شکست خوردند. این چالش هنوز پابرجاست.

تمدن‌های باستانی علوم صحیح زیادی داشتند، اما اسطوره‌ها و افسانه‌های زیادی هم داشتند. چگونه یک پیامبر بی‌سواد که در بیابانی برهوت پرورش یافته بود، می‌توانست فقط علوم صحیح را از این تمدن‌ها کپی کند و اسطوره‌ها را کنار بگذارد؟

هزاران زبان و گویش در سراسر جهان پراکنده است. اگر قرآن به یکی از این زبان‌ها نازل می‌شد، مردم تعجب می‌کردند که چرا به زبان دیگری نباشد. خداوند پیامبران خود را به زبان قومشان می‌فرستد و خداوند پیامبر خود محمد را به عنوان خاتم پیامبران برگزید. زبان قرآن به زبان قومش بود و او آن را تا روز قیامت از تحریف حفظ کرده است. به همین ترتیب، او زبان آرامی را برای کتاب مسیح برگزید.

خداوند متعال فرمود:

«و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [حقایق را] برای آنها بیان کند...»[126](ابراهیم:۴).

آیات ناسخ و منسوخ، تحولاتی در احکام تشریعی هستند، مانند تعلیق حکمی پیشین، جایگزینی حکمی پسین، محدود کردن حکمی که عام بوده یا آزاد کردن حکمی که محدود شده است. این امر در شریعت‌های پیشین و از زمان آدم، امری شناخته شده و رایج بوده است. همچنین، ازدواج برادر با خواهر در زمان آدم، مصلحتی بود، اما سپس در سایر احکام دینی، منشأ فساد شد. همچنین، جواز کار در روز شنبه، در شریعت ابراهیم، و در سایر احکام دینی پیش از او، مصلحتی بود، اما در شریعت موسی، منشأ فساد شد. خداوند متعال، بنی‌اسرائیل را پس از پرستش گوساله، به کشتن خود فرمان داد، اما این حکم بعداً از آنها برداشته شد. نمونه‌های بسیار دیگری نیز وجود دارد. جایگزینی یک حکم با حکم دیگر، همانطور که در نمونه‌های قبلی ذکر کردیم، در همان شریعت یا بین یک شریعت و شریعت دیگر رخ می‌دهد.

برای مثال، پزشکی که درمان بیمار خود را با داروی خاصی شروع می‌کند و سپس به تدریج دوز دارو را به عنوان بخشی از درمان خود افزایش یا کاهش می‌دهد، حکیم محسوب می‌شود. مثال اعلا از آنِ خداست و وجود آیات ناسخ و منسوخ در احکام اسلامی، بخشی از حکمت خالق متعال است.

پیامبر قرآن را به صورت مصحح و مکتوب در اختیار اصحاب خود قرار داد تا آنها آن را تلاوت و به دیگران آموزش دهند. هنگامی که ابوبکر (رضی الله عنه) به خلافت رسید، دستور داد این نسخه‌ها جمع‌آوری و در یک مکان قرار داده شوند تا بتوان به آنها مراجعه کرد. در زمان خلافت عثمان، او دستور داد نسخه‌ها و نسخه‌های خطی موجود در دست اصحاب در استان‌های مختلف که به لهجه‌های مختلف بودند، سوزانده شوند. او نسخه‌های جدیدی را که مشابه نسخه اصلی باقی مانده از پیامبر و گردآوری شده توسط ابوبکر بود، برای آنها فرستاد. این امر تضمین می‌کرد که همه استان‌ها به همان نسخه اصلی و تنها نسخه باقی مانده از پیامبر مراجعه کنند.

قرآن بدون هیچ تغییر و تبدیلی، همچنان پابرجا مانده است و در طول اعصار، همواره در کنار مسلمانان بوده و آن را در میان خود رواج داده‌اند و در نمازها تلاوت کرده‌اند.

اسلام با علوم تجربی تعارضی ندارد. در واقع، بسیاری از دانشمندان غربی که به خدا ایمان نداشتند، از طریق اکتشافات علمی خود به این نتیجه رسیدند که وجود خالق اجتناب‌ناپذیر است و همین اکتشافات آنها را به این حقیقت رساند. اسلام منطق عقل و اندیشه را در اولویت قرار می‌دهد و به تفکر و تعمق در جهان هستی دعوت می‌کند.

اسلام از همه انسان‌ها می‌خواهد که در آیات خداوند و شگفتی‌های آفرینش او تأمل کنند، در زمین سفر کنند، جهان هستی را مشاهده کنند، از عقل استفاده کنند و اندیشه و منطق را به کار گیرند. اسلام حتی ما را فرا می‌خواند که بارها و بارها افق‌ها و درون خود را مورد بازنگری قرار دهیم. ما ناگزیر پاسخ‌هایی را که به دنبال آن هستیم خواهیم یافت و ناگزیر خود را در حالی خواهیم یافت که به وجود خالقی ایمان داریم. ما به یقین و یقین کامل خواهیم رسید که این جهان با دقت، هدف و در خدمت هدفی آفریده شده است. در نهایت، به نتیجه‌ای که اسلام خواستار آن است خواهیم رسید: خدایی جز خداوند نیست.

خداوند متعال فرمود:

«همان کسی که هفت آسمان را طبقه طبقه آفرید. در آفرینش خدای رحمان هیچ گونه ناهماهنگی نمی‌بینی. پس بار دیگر بنگر. آیا هیچ خللی می‌بینی؟ پس بار دیگر بنگر. دیده‌ات در حالی که خسته است، فروتن به سوی تو باز خواهد گشت.» [127] (ملک: 3-4).

«به زودی نشانه‌های خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهیم داد تا برایشان آشکار شود که او حق است. آیا برای پروردگارت کافی نیست که او بر هر چیزی گواه است؟» [128] (فصلت: 53).

«به راستی در آفرینش آسمان‌ها و زمین و آمد و شد شب و روز و کشتی‌هایی که در دریا با آنچه به مردم سود می‌رساند، روانند و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن زمین را پس از مردنش زنده کرده و انواع جنبندگان را در آن پراکنده است و در هدایت بادها و ابرهای مسخر میان آسمان و زمین، نشانه‌هایی است برای مردمی که تعقل می‌کنند.» [بقره: ۱۶۴]

«و شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما کرد و ستارگان به فرمان او مسخرند. در این [امور] نشانه‌هایی است برای گروهی که تعقل می‌کنند.» [۱۳۰] (نحل: ۱۲).

«و آسمان را با قدرت بنا کردیم و بی‌شک ما آن را گسترش می‌دهیم.»[131] (ذاریات: 47)

«آیا ندیده‌ای که خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد و آن را به صورت چشمه‌هایی در زمین جاری ساخت؟ سپس به وسیله آن گیاهانی با رنگ‌های مختلف رویاند؛ سپس خشک می‌شود و آن را زرد می‌بینی؛ سپس آن را خاشاک خشک می‌کند. در این، تذکری برای خردمندان است.» [132] (زمر: 21). چرخه آب، آن‌گونه که توسط علم مدرن کشف شده است، 500 سال پیش توصیف شده است. قبل از آن، مردم معتقد بودند که آب از اقیانوس می‌آید و به زمین نفوذ می‌کند و در نتیجه چشمه‌ها و آب‌های زیرزمینی را تشکیل می‌دهد. همچنین اعتقاد بر این بود که رطوبت موجود در خاک متراکم می‌شود و آب را تشکیل می‌دهد. در حالی که قرآن 1400 سال پیش به روشنی توضیح داده است که چگونه آب تشکیل می‌شود.

«آیا کافران ندیدند که آسمان‌ها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از هم جدا کردیم و هر چیز زنده‌ای را از آب آفریدیم؟ آیا ایمان نمی‌آورند؟» [133] (انبیاء: 30). تنها علم مدرن توانسته است کشف کند که حیات از آب سرچشمه گرفته و جزء اساسی سلول اول آب است. این اطلاعات، و همچنین تعادل در قلمرو گیاهان، برای غیرمسلمانان ناشناخته بود. قرآن از آن برای اثبات این که پیامبر اکرم (ص) از روی هوس‌های خود سخن نمی‌گوید، استفاده می‌کند.

«و ما انسان را از عصاره‌ای از گِل آفریدیم. سپس او را به صورت نطفه‌ای در قرارگاهی استوار قرار دادیم. سپس نطفه را به صورت خون بسته‌ای درآوردیم، سپس خون بسته را به صورت تکه‌ای گوشت درآوردیم، سپس آن تکه گوشت را به صورت استخوان‌هایی درآوردیم، سپس استخوان‌ها را با گوشت پوشاندیم، سپس او را در آفرینشی دیگر آفریدیم. پس بزرگ است خداوند، بهترین آفرینندگان.» [134] (مؤمنون: 12-14). کیت مور، دانشمند کانادایی، یکی از برجسته‌ترین کالبدشناسان و جنین‌شناسان جهان است. او سابقه علمی برجسته‌ای در دانشگاه‌های متعدد دارد و ریاست انجمن‌های علمی بین‌المللی متعددی مانند انجمن کالبدشناسان و جنین‌شناسان کانادا و ایالات متحده و شورای اتحادیه علوم زیستی را بر عهده داشته است. او همچنین به عنوان عضو انجمن پزشکی سلطنتی کانادا، آکادمی بین‌المللی علوم سلولی، انجمن کالبدشناسان آمریکا و اتحادیه آناتومی پان-آمریکا انتخاب شده است. در سال ۱۹۸۰، کیت مور پس از خواندن قرآن کریم و آیاتی که در مورد رشد جنین بحث می‌کنند، که پیش از تمام علوم مدرن بودند، گرویدن خود به اسلام را اعلام کرد. او داستان گرویدن خود را اینگونه بازگو می‌کند: «از من دعوت شد تا در کنفرانس بین‌المللی معجزات علمی که در اواخر دهه ۱۹۷۰ در مسکو برگزار شد، شرکت کنم. در حالی که برخی از دانشمندان مسلمان در حال بررسی آیات کیهانی، به ویژه آیه «او امر را از آسمان به زمین تدبیر می‌کند. سپس در روزی که طول آن هزار سال از سال‌های شمارش شماست، به سوی او بالا می‌رود» (سوره سجده، آیه ۵) بودند. دانشمندان مسلمان به نقل آیات دیگری که در مورد رشد جنین و انسان بحث می‌کنند، ادامه دادند. به دلیل علاقه شدید من به یادگیری بیشتر در مورد آیات دیگر قرآن، به گوش دادن و مشاهده ادامه دادم. این آیات پاسخی قدرتمند به همه بود و تأثیر ویژه‌ای بر من گذاشت. احساس کردم که این همان چیزی است که می‌خواهم و سال‌هاست که از طریق آزمایشگاه‌ها، تحقیقات و استفاده از فناوری مدرن به دنبال آن بوده‌ام. با این حال، آنچه قرآن آورده، پیش از فناوری و علم، جامع و کامل بوده است.

«ای مردم، اگر در رستاخیز شک دارید، پس ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، سپس از خون بسته، سپس از تکه گوشتی - شکل گرفته و شکل نگرفته - تا برای شما روشن کنیم. و هر که را بخواهیم تا مدت معینی در رحم‌ها قرار می‌دهیم. سپس شما را به صورت طفلی بیرون می‌آوریم، و سپس [این] [دوره] دیگری است تا به قدرت [کامل] خود برسید. و از شما کسی است که [در حال مرگ] گرفته می‌شود، و از شما کسی است که به حالت پست‌تری بازگردانده می‌شود.» «یک عمر تا پس از دانش چیزی نداند. و زمین را خشک و بی‌حاصل می‌بینی، اما هنگامی که باران بر آن نازل می‌کنیم، به جنبش در می‌آید و رشد می‌کند و از هر جفت زیبایی [به وفور] می‌رویاند.» [135] (حج: 5). این چرخه دقیق رشد جنینی است که توسط علم مدرن کشف شده است.

پیامبر نهایی

حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم عبارت است از: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم، از قبیله عرب قریش، که در مکه ساکن بودند و او از نسل اسماعیل پسر ابراهیم، دوست خدا، است.

همانطور که در عهد عتیق ذکر شده است، خداوند وعده داد که اسماعیل را برکت دهد و از نسل او ملتی بزرگ پدید آورد.

«و اما در مورد اسماعیل، سخنان تو را در مورد او شنیده‌ام. اینک او را برکت خواهم داد و بارور خواهم ساخت و او را بسیار کثیر خواهم ساخت. او دوازده رئیس به وجود خواهد آورد و من او را امتی عظیم خواهم ساخت.»[136] (عهد عتیق، پیدایش 17:20).

این یکی از قوی‌ترین شواهد است که اسماعیل فرزند مشروع ابراهیم علیه السلام بوده است (عهد عتیق، پیدایش ۱۶:۱۱).

«و فرشته خداوند به او گفت: اینک تو حامله هستی و پسری خواهی زایید و نام او را اسماعیل خواهی نهاد، زیرا خداوند رنج تو را شنیده است.» [137] (عهد عتیق، پیدایش 16:3).

«پس سارا، همسر ابراهیم، پس از ده سال زندگی ابراهیم در سرزمین کنعان، کنیز خود هاجر مصری را برداشت و او را به همسری ابراهیم درآورد.»[138]

حضرت محمد (ص) در مکه متولد شد. پدرش قبل از تولد او درگذشت. مادرش نیز در کودکی فوت کرد، بنابراین پدربزرگش از او مراقبت کرد. سپس پدربزرگش درگذشت، بنابراین عمویش ابوطالب از او مراقبت کرد.

او به درستکاری و امانتداری معروف بود. با اهل جاهلیت معاشرت نمی‌کرد و با آنها در لهو و لعب و رقص و آواز شرکت نمی‌کرد و شراب نمی‌نوشید و آن را تأیید نمی‌کرد. سپس پیامبر شروع به رفتن به کوهی در نزدیکی مکه (غار حرا) برای عبادت کرد. سپس وحی در این مکان بر او نازل شد و فرشته از جانب خداوند متعال به او رسید. فرشته به او گفت: بخوان. بخوان، و پیامبر نه خواندن می‌دانست و نه نوشتن، پس پیامبر فرمود: من قاری نیستم - یعنی خواندن نمی‌دانم - پس پادشاه درخواست را تکرار کرد، و او گفت: من قاری نیستم، پس پادشاه بار دوم درخواست را تکرار کرد، و او را محکم به خود چسباند تا خسته شد، سپس گفت: بخوان، و او گفت: من قاری نیستم - یعنی خواندن نمی‌دانم - بار سوم به او فرمود: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ (1) خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلق (2) بخوان، و پروردگار تو کریم‌ترین است (3) آنکه به وسیله قلم آموخت (4) به انسان آنچه را که نمی‌دانست آموخت» [139]. (علق: 1-5).

دلایل صدق نبوت ایشان:

ما این را در شرح حال او می‌یابیم، زیرا او به عنوان مردی صادق و امین شناخته می‌شد. خداوند متعال می‌فرماید:

«و تو پیش از این هیچ کتابی نمی‌خواندی و با دست خود نمی‌نوشتی، آنگاه باطل‌گرایان به شک می‌افتادند.»[140] (عنکبوت: 48).

پیامبر اولین کسی بود که به آنچه موعظه می‌کرد عمل می‌کرد و گفتارش را با عمل تأیید می‌کرد. او برای آنچه موعظه می‌کرد، پاداش دنیوی نمی‌خواست. او زندگی فقیرانه، سخاوتمندانه، دلسوزانه و فروتنانه‌ای داشت. او فداکارترین و زاهدترین کسی بود که به دنبال داشته‌های مردم بود. خداوند متعال می‌فرماید:

«أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ فَاتَّبِعْ هُدَاهُمْ قُلْ لَا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِنَّهُ إِلَّا ذِکْرًا لِلْعَالَمِینَ» [141] (انعام: 90).

او از طریق آیات قرآن کریم که خداوند به او عطا کرده بود، بر حقانیت نبوت خود گواهی داد، آیاتی که به زبان خودشان بود و چنان فصیح و گویا بود که از گفتار بشر فراتر می‌رفت. خداوند متعال می‌فرماید:

«آیا در قرآن تدبر نمی‌کنند؟ اگر از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن اختلاف زیادی می‌یافتند.» [142] (نساء: 82)

یا می‌گویند: «آن را به دروغ ساخته است؟» بگو: «اگر راست می‌گویید، ده سوره ساختگی مانند آن بیاورید و هر که را غیر از خدا می‌توانید، فرا خوانید.» [۱۴۳] (هود: ۱۳)

«پس اگر به تو پاسخ ندادند، بدان که آنها فقط از هوس‌های خود پیروی می‌کنند. و کیست گمراه‌تر از آن کس که بدون هدایت خدا از هوس‌های خود پیروی کند؟ بی‌گمان خدا گروه ستمگران را هدایت نمی‌کند.» [144] (قصص: 50).

وقتی گروهی از مردم مدینه شایعه‌ای پخش کردند مبنی بر اینکه خورشید به دلیل مرگ ابراهیم، پسر پیامبر، گرفته شده است، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به آنها جمله‌ای فرمودند که پیامی برای همه کسانی است که هنوز افسانه‌های بی‌شماری در مورد خورشیدگرفتگی‌ها مطرح می‌کنند. ایشان این مطلب را بیش از چهارده قرن پیش با وضوح و دقت بیان کردند:

«خورشید و ماه دو نشانه از نشانه‌های خداوند هستند. آنها برای مرگ یا زندگی کسی کسوف نمی‌کنند. پس وقتی آن را دیدید، به سوی ذکر خدا و نماز بشتابید.» [145] (صحیح بخاری).

اگر او پیامبری دروغین بود، بدون شک از این فرصت برای متقاعد کردن مردم به پیامبری خود استفاده می‌کرد.

یکی از شواهد نبوت ایشان، ذکر وصف و نام ایشان در عهد عتیق است.

«و آن کتاب به کسی که خواندن نمی‌داند داده خواهد شد و به او گفته خواهد شد: «این را بخوان» و او خواهد گفت: «من نمی‌توانم بخوانم.»»[146] (عهد عتیق، اشعیا 29:12).

اگرچه مسلمانان به دلیل تحریف موجود در عهد عتیق و جدید، آنها را از جانب خدا نمی‌دانند، اما معتقدند که هر دو منبع صحیحی دارند، یعنی تورات و انجیل (که خداوند بر پیامبرانش: موسی و عیسی مسیح نازل کرده است). بنابراین، ممکن است چیزی در عهد عتیق و جدید وجود داشته باشد که از جانب خدا باشد. مسلمانان معتقدند که این پیشگویی، اگر درست باشد، درباره حضرت محمد (ص) صحبت می‌کند و بازمانده‌ای از تورات صحیح است.

پیامی که حضرت محمد (ص) به آن دعوت کرد، ایمان خالص بود که همان (ایمان به خدای یگانه و پرستش تنها او) است. این پیام همه پیامبران پیش از او بوده و او آن را برای همه بشریت آورده است. همانطور که در قرآن کریم آمده است:

«بگو ای مردم، من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم، خدایی که فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست. هیچ خدایی جز او نیست؛ زنده می‌کند و می‌میراند. پس به خدا و فرستاده‌اش، پیامبر درس‌نخوانده‌ای که به خدا و کلمات او ایمان دارد، ایمان بیاورید و از او پیروی کنید تا هدایت یابید.» [147] (اعراف: 158).

مسیح هیچ کس را در روی زمین آنگونه که محمد صلی الله علیه و آله و سلم او را تجلیل کرد، تجلیل نکرد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «من در اولین و آخرین، نزدیک‌ترین مردم به عیسی بن مریم هستم.» گفتند: «چگونه است ای رسول خدا؟» فرمود: «پیامبران برادران پدری هستند و مادرانشان متفاوت است، اما دینشان یکی است، بنابراین بین ما (بین من و عیسی مسیح) پیامبری نیست.» [148] (صحیح مسلم).

نام عیسی مسیح در قرآن بیشتر از نام حضرت محمد (ص) ذکر شده است (۲۵ بار در مقابل ۴ بار).

طبق آنچه در قرآن آمده است، مریم، مادر عیسی، بر تمام زنان جهان برتری داشت.

مریم تنها کسی است که نامش در قرآن آمده است.

یک سوره کامل در قرآن به نام بانو مریم نامگذاری شده است.[149] www.fatensabri.com کتاب «چشمی بر حقیقت». فاتن صبری.

این یکی از بزرگترین دلایل صدق اوست، رضی الله عنه. اگر او پیامبر دروغین بود، نام همسرانش، مادرش یا دخترانش را ذکر می‌کرد. اگر او پیامبر دروغین بود، مسیح را ستایش نمی‌کرد و ایمان به او را ستون دین اسلام قرار نمی‌داد.

یک مقایسه ساده بین حضرت محمد (ص) و هر کشیش امروزی، صداقت او را آشکار می‌کند. او هر امتیازی که به او پیشنهاد می‌شد، چه ثروت، چه اعتبار و چه حتی مقام کشیشی، را رد می‌کرد. او اعترافات مؤمنان را نمی‌شنید و گناهان آنها را نمی‌بخشید. در عوض، به پیروانش دستور می‌داد که مستقیماً به خالق روی آورند.

یکی از بزرگترین دلایل صدق نبوت او، گسترش دعوتش، پذیرش آن توسط مردم و توفیق الهی برای اوست. خداوند در طول تاریخ بشر هرگز مدعی دروغین نبوت را توفیق نداده است.

فیلسوف انگلیسی توماس کارلایل (۱۷۹۵-۱۸۸۱) گفت: «برای هر فرد متمدنی در این عصر، بزرگترین ننگ این است که به آنچه او فکر می‌کند گوش دهد، اینکه دین اسلام دروغ است و محمد فریبکار است و ما باید با گسترش چنین سخنان مسخره و شرم‌آوری مبارزه کنیم، زیرا پیامی که آن پیامبر ابلاغ کرد، به مدت دوازده قرن، برای حدود دویست میلیون نفر مانند ما، که توسط خدایی که ما را آفریده است، آفریده شده است، همچون چراغی درخشان باقی مانده است. آیا ای گروه برادران، تا به حال دیده‌اید که یک دروغگو بتواند دینی ایجاد کند و آن را گسترش دهد؟ به خدا قسم، شگفت‌آور است که یک دروغگو نمی‌تواند خانه‌ای از آجر بسازد. اگر او خواص آهک، گچ، خاک و مانند آن را نداند، پس آن خانه‌ای که می‌سازد چیست؟ این خانه فقط تلی از آوار و تپه‌ای از مواد مخلوط است. بله، شایسته نیست که دوازده قرن بر روی ستون‌هایش بماند و دویست میلیون نفر در آن ساکن باشند، اما شایسته است که ستون‌هایش فرو بریزد، بنابراین گویی فرو می‌ریزد.» نه»[150]. کتاب «قهرمانان».

فناوری بشری، صدا و تصاویر انسان‌ها را همزمان به تمام نقاط جهان منتقل کرده است. آیا خالق بشریت، بیش از 1400 سال پیش، نمی‌توانست پیامبر خود را با جسم و روحش به آسمان‌ها ببرد؟[151] پیامبر بر پشت حیوانی به نام براق به معراج رفت. براق حیوانی سفید و بلندقامت، بلندتر از الاغ و کوچکتر از قاطر است که سم آن در انتهای چشمش قرار دارد، افسار و زین دارد. پیامبران علیهم السلام بر آن سوار می‌شدند. (روایت بخاری و مسلم)

سفر اسراء و معراج طبق قدرت و اراده مطلق الهی که فراتر از درک ماست و با تمام قوانینی که می‌شناسیم متفاوت است، انجام شد. این‌ها نشانه‌ها و دلایلی بر قدرت پروردگار جهانیان هستند، زیرا او کسی است که این قوانین را وضع و برقرار کرده است.

ما در صحیح بخاری (معتبرترین کتاب حدیث) مطالبی در مورد عشق شدید بانو عایشه به پیامبر (ص) می‌یابیم و متوجه می‌شویم که او هرگز از این ازدواج شکایتی نکرده است.

عجیب است که در آن زمان، دشمنان پیامبر، حضرت محمد (ص) را به شنیع‌ترین اتهامات متهم می‌کردند و می‌گفتند که او شاعر و دیوانه است، و هیچ‌کس او را به خاطر این داستان سرزنش نمی‌کرد و هیچ‌کس هرگز آن را ذکر نمی‌کرد، مگر برخی از افراد بدخواه امروزی. این داستان یا یکی از چیزهای عادی است که مردم در آن زمان به آن عادت داشتند، همانطور که تاریخ داستان‌هایی از ازدواج پادشاهان در سنین پایین را برای ما نقل می‌کند، مانند سن مریم مقدس در دین مسیحیت که قبل از باردار شدن با مسیح با مردی نود ساله نامزد بود، که نزدیک به سن بانو عایشه هنگام ازدواج با پیامبر بود. یا مانند داستان ملکه ایزابلای انگلستان در قرن یازدهم که در هشت سالگی ازدواج کرد و موارد دیگر[152]، یا داستان ازدواج پیامبر به شکلی که آنها تصور می‌کنند اتفاق نیفتاده است.

یهودیان بنی‌قریظه پیمان را شکستند و با مشرکان متحد شدند تا مسلمانان را نابود کنند، اما توطئه آنها به خودشان نتیجه معکوس داد. مجازات خیانت و پیمان‌شکنی که در شریعت آنها آمده بود، پس از آنکه رسول خدا به آنها اجازه داد کسی را برای قضاوت در مورد خود انتخاب کنند که یکی از اصحاب رسول خدا بود، به طور کامل بر آنها اعمال شد. او حکم داد که مجازات مقرر در شریعت آنها بر آنها اعمال شود [153]. تاریخ اسلام» (2/307-318).

مجازات خائنین و پیمان‌شکنان طبق قوانین سازمان ملل متحد امروز چیست؟ فقط گروهی را تصور کنید که مصمم بودند شما، تمام خانواده‌تان را بکشند و ثروتتان را بدزدند؟ شما با آنها چه می‌کردید؟ یهودیان بنی‌قریظه عهد را شکستند و با مشرکان متحد شدند تا مسلمانان را از بین ببرند. مسلمانان در آن زمان برای محافظت از خود چه باید می‌کردند؟ کاری که مسلمانان در پاسخ انجام دادند، طبق ساده‌ترین منطق، حق دفاع از خود بود.

آیه اول: «در دین هیچ اجباری نیست. راه درست از راه نادرست مشخص شده است...» [154]، یک اصل بزرگ اسلامی را که ممنوعیت اجبار در دین است، اثبات می‌کند. در حالی که آیه دوم: «با کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند، بجنگید...» [155]، موضوع خاصی دارد که مربوط به کسانی است که مردم را از راه خدا باز می‌دارند و دیگران را از پذیرش دعوت اسلام باز می‌دارند. بنابراین، هیچ تضاد واقعی بین این دو آیه وجود ندارد. (بقره: 256) (توبه: 29).

ایمان رابطه‌ای است بین بنده و پروردگارش. هرگاه کسی بخواهد آن را قطع کند، کارش به خدا مربوط است. اما هرگاه بخواهد آن را آشکارا اعلام کند و از آن به عنوان بهانه‌ای برای جنگ با اسلام، تحریف چهره آن و خیانت به آن استفاده کند، از بدیهیات قوانین جنگ‌های بشری این است که باید کشته شود و این چیزی است که هیچ کس با آن مخالف نیست.

ریشه مشکل پیرامون مجازات ارتداد، این توهم است که کسانی که این شبهه را ترویج می‌دهند، معتقدند که همه ادیان به یک اندازه معتبر هستند. آنها باور به خالق، پرستش تنها او و برتر دانستن او از همه کاستی‌ها و نقص‌ها را معادل عدم باور به وجود او، یا باور به اینکه او به شکل انسان یا سنگ در می‌آید، یا اینکه او فرزندی دارد - خدا بسیار برتر از این است - می‌دانند. این توهم از باور به نسبیت باور ناشی می‌شود، به این معنی که همه ادیان می‌توانند درست باشند. این برای هر کسی که اصول منطق را می‌فهمد، قابل قبول نیست. بدیهی است که ایمان با الحاد و بی‌ایمانی در تضاد است. بنابراین، هر کسی که ایمان سالمی داشته باشد، مفهوم نسبیت حقیقت را از نظر منطقی احمقانه و جاهلانه می‌داند. بنابراین، درست نیست که دو باور متناقض را هر دو درست بدانیم.

اما کسانی که از دین حق روی برمی‌گردانند، اگر ارتداد خود را آشکارا اعلام نکنند، هرگز مشمول مجازات ارتداد نخواهند شد و این را به خوبی می‌دانند. با این حال، آنها از جامعه مسلمانان می‌خواهند که به آنها فرصت دهند تا بدون هیچ گونه مسئولیتی، تمسخر خدا و رسولش را گسترش دهند و دیگران را به کفر و نافرمانی تحریک کنند. به عنوان مثال، این چیزی است که هیچ پادشاهی در زمین در پادشاهی خود نمی‌پذیرد، مانند اینکه یکی از قومش وجود پادشاه را انکار کند یا او یا یکی از اطرافیانش را مسخره کند، یا اگر یکی از قومش چیزی را به او نسبت دهد که شایسته مقام پادشاهی او نیست، چه رسد به پادشاه پادشاهان، خالق و پروردگار همه چیز.

برخی نیز فکر می‌کنند که اگر مسلمانی مرتکب کفر شود، مجازات فوراً اجرا می‌شود. حقیقت این است که عذرهایی وجود دارد که ممکن است مانع از اعلام کفر او به طور کلی شود، مانند جهل، تأویل، اجبار و خطا. به همین دلیل، اکثر علما با توجه به احتمال سردرگمی مرتد در شناخت حقیقت، بر لزوم دعوت او به توبه تأکید کرده‌اند. یک استثنا در این مورد، مرتدی است که در حال جنگ است [156]. ابن قدامه در المغنی.

مسلمانان با منافقان مانند مسلمانان رفتار می‌کردند و با وجود اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را می‌شناخت و نامشان را به حذیفه صحابی گفته بود، از تمام حقوق مسلمانان برخوردار بودند. با این حال، منافقان آشکارا کفر خود را اعلام نمی‌کردند.

حضرت موسی یک مبارز بود و داوود نیز یک مبارز. موسی و محمد، که درود خدا بر آنها باد، هر دو زمام امور سیاسی و دنیوی را به دست گرفتند و هر دو از یک جامعه بت‌پرست مهاجرت کردند. موسی قوم خود را از مصر رهبری کرد و محمد به یثرب مهاجرت کرد. پیش از آن، پیروان او به حبشه مهاجرت کردند و از نفوذ سیاسی و نظامی در کشورهایی که با دین خود از آنها گریخته بودند، گریختند. تفاوت دعوت عیسی، که درود خدا بر او باد، این است که خطاب به غیر بت‌پرستان، یعنی یهودیان بود (برخلاف موسی و محمد که محیط‌های بت‌پرستی داشتند: مصر و کشورهای عربی). این امر شرایط را دشوارتر و دشوارتر کرد. تغییری که دعوت‌های موسی و محمد، که درود خدا بر آنها باد، لازم داشت، ریشه‌ای و جامع بود و یک تغییر کیفی عظیم از بت‌پرستی به توحید محسوب می‌شد.

تعداد قربانیان جنگ‌هایی که در زمان پیامبر اسلام رخ داده از هزار نفر تجاوز نمی‌کرد و این‌ها در دفاع از خود، پاسخ به تجاوز یا محافظت از دین بود. در همین حال، تعداد قربانیانی که در نتیجه جنگ‌هایی که به نام دین در ادیان دیگر انجام شده بود، جان باختند، به میلیون‌ها نفر می‌رسید.

رحمت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در روز فتح مکه و قدرت بخشیدن به خداوند متعال نیز آشکار بود، زمانی که فرمود: «امروز، روز رحمت است.» او عفو عمومی را برای قریش که در آسیب رساندن به مسلمانان از هیچ تلاشی دریغ نکرده بودند، صادر کرد و بدرفتاری آنها را با مهربانی و آسیب آنها را با رفتار خوب پاسخ داد.

خداوند متعال فرمود:

«نیکی و بدی یکسان نیستند. بدی را با آنچه نیکوتر است دفع کن، ناگاه کسی که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی صمیمی است.» [157] (فصلت: 34)

خدای متعال در میان صفات پرهیزکاران فرمود: «وَ إِنَّ اللَّهَ یُؤْمِنُونِینَ ;

«وَالَّذِینَ یَغْضِبُونَ الْغَیْظَ وَیَعْفُونَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» [آل عمران: ۱۳۴]؛ و خشم خود را فرو می‌خورند و از مردم درمی‌گذرند، و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.

گسترش دین حق

جهاد به معنای مبارزه با نفس برای ترک گناه، مبارزه مادر برای تحمل درد بارداری، کوشش دانشجو در تحصیل، مبارزه برای دفاع از مال و ناموس و دین، حتی مداومت بر عباداتی مانند روزه گرفتن و نماز اول وقت، نوعی جهاد محسوب می‌شود.

ما دریافته‌ایم که معنای جهاد، آنطور که برخی آن را درک می‌کنند، کشتن غیرمسلمانان بی‌گناه و صلح‌جو نیست.

اسلام برای زندگی ارزش قائل است. جنگیدن با افراد صلح‌جو و غیرنظامی جایز نیست. اموال، کودکان و زنان حتی در طول جنگ نیز باید محافظت شوند. همچنین مثله کردن یا مثله کردن مردگان جایز نیست، زیرا این کار جزو اخلاق اسلامی نیست.

خداوند متعال فرمود:

«خداوند شما را تنها از کسانی که به خاطر دین با شما نمی‌جنگند و شما را از خانه‌هایتان بیرون نمی‌کنند، نهی نمی‌کند که با آنها نیکی کنید و با آنها به عدالت رفتار کنید. در واقع، خداوند کسانی را که به عدالت رفتار می‌کنند، دوست می‌دارد. خداوند شما را تنها از دوستی کردن با کسانی که به خاطر دین با شما می‌جنگند و شما را از خانه‌هایتان بیرون می‌کنند و در بیرون راندن شما کمک می‌کنند، نهی می‌کند. و هر کس آنها را به دوستی بگیرد، آنها ستمکارند.» [159] (الممتحنه: 8-9).

«از این رو، بر بنی‌اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس نفسی را جز به قصاص نفس یا به کیفر فساد در زمین بکشد، چنان است که گویی همه مردم را کشته است. و هر کس نفسی را حیات بخشد، چنان است که گویی همه مردم را حیات بخشیده است. و به راستی، فرستادگان ما با دلایل روشن به سوی آنها آمدند. سپس بسیاری از آنها، پس از آن، در زمین ستمکارند.» [160] (مائده: 32)

غیرمسلمان یکی از چهار حالت زیر است:

مستأمن: کسی که به او امان داده شده است.

خداوند متعال فرمود:

«و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، به او پناه بده تا کلام خدا را بشنود، سپس او را به مکان امنی برسان. این به خاطر آن است که آنها قومی نادانند.» [161] (توبه: 6)

عهددار: کسی که مسلمانان با او پیمان بسته‌اند که از جنگ دست بکشند.

خداوند متعال فرمود:

«و اگر سوگندهای خود را پس از پیمانشان شکستند و در دین شما طعنه زدند، با پیشوایان کفر بجنگید. در حقیقت، آنها را سوگندی نیست. شاید از کردار خود دست بردارند.» [162] (توبه: 12)

ذمی: ذمه به معنای پیمان است. اهل ذمه غیرمسلمانی هستند که با مسلمانان قرارداد بسته‌اند تا جزیه (مالیات) بپردازند و در ازای وفادار ماندن به دین خود و برخورداری از امنیت و حمایت، شرایط خاصی را رعایت کنند. این مبلغ کمی است که بر اساس توان مالی آنها پرداخت می‌شود و فقط از کسانی که توانایی دارند گرفته می‌شود و از دیگران گرفته نمی‌شود. اینها مردان آزاد و بالغی هستند که می‌جنگند، به جز زنان، کودکان و بیماران روانی. آنها مطیع هستند، به این معنی که تابع قانون الهی هستند. در همین حال، مالیاتی که امروزه میلیون‌ها نفر پرداخت می‌کنند شامل همه افراد و در مبالغ هنگفت، در ازای مراقبت دولت از امور آنها می‌شود، در حالی که آنها تابع این قانون ساخته دست بشر هستند.

خداوند متعال فرمود:

«با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی‌آورند و آنچه را خدا و پیامبرش حرام کرده‌اند، حرام نمی‌دانند و دین حق را نمی‌پذیرند، بجنگید تا زمانی که در حالی که ذلیل هستند، جزیه را به دست خود بپردازند.» [163] (توبه: 29)

محارب: کسی است که علیه مسلمانان اعلام جنگ می‌کند. او نه پیمانی دارد، نه حمایتی و نه امنیتی. آنها کسانی هستند که خداوند متعال درباره آنها فرموده است:

«و با آنها بجنگید تا دیگر فتنه‌ای نباشد و دین همه از آن خدا شود. پس اگر دست برداشتند، خداوند به آنچه انجام می‌دهند بیناست.» [164] (انفال: 39)

طبقه جنگجو تنها طبقه‌ای است که باید با آن بجنگیم. خداوند دستور کشتن نداده، بلکه دستور جنگ داده است و بین این دو تفاوت زیادی وجود دارد. جنگیدن در اینجا به معنای رویارویی در جنگ بین یک جنگجو و جنگجوی دیگر در دفاع از خود است و این همان چیزی است که همه قوانین اثباتی تصریح می‌کنند.

خداوند متعال فرمود:

«و در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند، بجنگید، اما تجاوز نکنید، زیرا خدا تجاوزگران را دوست ندارد.» [بقره: ۱۹۰]

ما اغلب از یکتاپرستان غیرمسلمان می‌شنویم که آنها به وجود هیچ دینی در زمین که «هیچ خدایی جز خدا نیست» را اعلام کند، اعتقاد نداشتند. آنها معتقد بودند که مسلمانان محمد را می‌پرستند، مسیحیان مسیح را و بودایی‌ها بودا را می‌پرستند و ادیانی که آنها در زمین یافتند با آنچه در قلبشان بود، مطابقت نداشت.

در اینجا، اهمیت فتوحات اسلامی را می‌بینیم که بسیاری مشتاقانه منتظر آن بودند و هنوز هم هستند. هدف آنها رساندن پیام توحید صرفاً در چارچوب «هیچ اجباری در دین نیست» بود. این امر با احترام به مقدسات دیگران و انجام تعهدات آنها در قبال دولت در ازای پایبندی به ایمانشان و تأمین امنیت و حمایت از آنها محقق می‌شد. این امر در مورد فتح مصر، اندلس و بسیاری از سرزمین‌های دیگر نیز صادق بود.

غیرمنطقی است که بخشنده حیات، به گیرنده حیات دستور دهد که آن را از او بگیرد و جان انسان‌های بی‌گناه را بدون گناه بگیرد، در حالی که می‌گوید: «و خودتان را نکشید» [166]، و آیات دیگری که کشتن نفس را ممنوع می‌کنند مگر به توجیهی مانند قصاص یا دفع تجاوز، بدون اینکه به مقدسات تجاوز شود یا مرتکب قتل شود و خود را در معرض نابودی قرار دهد تا به منافع گروه‌هایی که هیچ ارتباطی با دین یا اهداف آن ندارند و از مدارا و اخلاق این دین بزرگ فاصله زیادی دارند، خدمت کند. سعادت بهشت نباید بر اساس آن دیدگاه محدود به کسب حوریان بنا شود، زیرا بهشت شامل چیزهایی است که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و هیچ قلبی به آن خطور نکرده است. (نساء: 29)

جوانان امروزی که با شرایط اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کنند و توانایی تأمین مالی لازم برای ازدواج را ندارند، طعمه‌های آسانی برای مروجان این اعمال ننگین هستند، به خصوص آن‌هایی که معتاد هستند و از اختلالات روانی رنج می‌برند. اگر مروجان این ایده واقعاً صادق بودند، بهتر بود قبل از فرستادن مردان جوان به این مأموریت، از خودشان شروع می‌کردند.

کلمه «شمشیر» حتی یک بار هم در قرآن کریم ذکر نشده است. کشورهایی که تاریخ اسلام هرگز شاهد جنگ نبوده است، امروزه محل سکونت اکثر مسلمانان جهان هستند، مانند اندونزی، هند، چین و سایر کشورها. گواه این امر، حضور مسیحیان، هندوها و دیگران تا به امروز در کشورهایی است که توسط مسلمانان فتح شده‌اند، در حالی که مسلمانان در کشورهای مستعمره غیرمسلمانان اندک هستند. این جنگ‌ها با نسل‌کشی و مجبور کردن مردم، چه دور و چه نزدیک، به گرویدن به دین خود، مانند جنگ‌های صلیبی و سایر جنگ‌ها، مشخص می‌شدند.

ادوارد مونته، مدیر دانشگاه ژنو، در یک سخنرانی گفت: «اسلام دینی است که به سرعت در حال گسترش است و بدون هیچ گونه تشویقی از سوی مراکز سازمان‌یافته، به خودی خود گسترش می‌یابد. این به این دلیل است که هر مسلمانی ذاتاً یک مبلغ مذهبی است. مسلمان بسیار باایمان است و شدت ایمانش قلب و ذهن او را فرا می‌گیرد. این ویژگی اسلام است که هیچ دین دیگری ندارد. به همین دلیل، شما مسلمانی را می‌بینید که با ایمانی راسخ، دین خود را هر کجا که می‌رود و هر کجا که ساکن می‌شود، تبلیغ می‌کند و سرایت ایمان شدید را به تمام بت‌پرستانی که با آنها در تماس است، منتقل می‌کند. اسلام علاوه بر ایمان، با شرایط اجتماعی و اقتصادی هماهنگ است و توانایی شگفت‌انگیزی در سازگاری با محیط و شکل‌دهی به محیط مطابق با الزامات این دین قدرتمند دارد.»[167] الحدیقه مجموعه‌ای از ادبیات درخشان و حکمت‌های فصیح است. سلیمان بن صالح الخراشی.

ایدئولوژی اسلامی

یک مسلمان از صالحان و یاران پیامبر الگو می گیرد، آنها را دوست دارد و سعی می کند مانند آنها صالح باشد. او مانند آنها تنها خدا را می پرستد، اما آنها را تقدیس نمی کند و آنها را واسطه بین خود و خدا قرار نمی دهد.

خداوند متعال فرمود:

«...و نباید بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی بگیرد...» [168]. (آل عمران: 64)

کلمه امام به کسی اطلاق می‌شود که امامت مردم خود را در نماز یا در نظارت بر امور آنها و رهبری آنها بر عهده دارد. این یک مقام مذهبی محدود به افراد خاص نیست. در اسلام هیچ طبقه یا مقام کاهنی وجود ندارد. دین برای همه است. مردم در برابر خدا برابرند، مانند دندانه‌های شانه. هیچ تفاوتی بین عرب و غیر عرب وجود ندارد، مگر در تقوا و اعمال نیک. شایسته‌ترین فرد برای امامت نماز کسی است که بیشترین حفظ و دانش را در مورد احکام لازم مربوط به نماز داشته باشد. مهم نیست که یک امام چقدر از نظر مسلمانان احترام داشته باشد، او هرگز به اعترافات گوش نمی‌دهد و گناهان را نمی‌بخشد، برخلاف یک کاهن.

خداوند متعال فرمود:

«آنها دانشمندان و راهبان خود و [همچنین] مسیح پسر مریم را به جای خدا به خدایی گرفتند. در حالی که جز این مأمور نشده بودند که خدای یگانه را بپرستند. هیچ معبودی جز او نیست. او از آنچه با او شریک قرار می‌دهند، منزه است.» [170] (توبه: 31).

اسلام بر عصمت پیامبران از خطا در آنچه از جانب خدا بیان می‌کنند تأکید دارد. هیچ کاهن یا قدیسی معصوم نیست و وحی دریافت نمی‌کند. در اسلام درخواست کمک یا درخواست از کسی غیر از خدا، حتی از خود پیامبران، اکیداً ممنوع است، زیرا کسی که چیزی ندارد نمی‌تواند آن را بدهد. چگونه کسی می‌تواند از کسی غیر از خودش درخواست کمک کند در حالی که نمی‌تواند به خودش کمک کند؟ درخواست از خداوند متعال یا هر کس دیگری تحقیرآمیز است. آیا منطقی است که پادشاه را با مردم عادی خود در درخواست کردن برابر بدانیم؟ عقل و منطق این تصور را کاملاً رد می‌کند. درخواست از هر کسی غیر از خدا، زیر پا گذاشتن اعتقاد به وجود خدای قادر مطلق است. این شرک است که با اسلام در تضاد است و بزرگترین گناهان است.

خداوند متعال بر زبان رسولش فرمود:

«بگو: من مالک هیچ سود و زیانی برای خود نیستم، مگر آنچه خدا بخواهد. و اگر از غیب آگاه بودم، سود فراوانی به دست می‌آوردم و هیچ زیانی به من نمی‌رسید. من فقط بیم‌دهنده و بشارت‌دهنده‌ای برای گروهی هستم که ایمان می‌آورند.» [171] (اعراف: 188)

او همچنین گفت:

«بگو: من فقط بشری مانند شما هستم. به من وحی می‌شود که خدای شما خدای یگانه است. پس هر که به دیدار پروردگارش امید دارد، باید عمل صالح انجام دهد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند.» [172] (کهف: 110)

«و اینکه مساجد از آنِ خداست، پس هیچ کس را با خدا مخوانید.» [173] (جن: 18)

آنچه برای انسان‌ها شایسته است، انسانی همانند خودشان است که به زبان خودشان با آنها سخن بگوید و الگویی برای آنها باشد. اگر فرشته‌ای به عنوان پیامبر به سوی آنها فرستاده شود و کاری را که برایشان دشوار است انجام دهد، استدلال می‌کنند که او فرشته‌ای است که می‌تواند کاری را که آنها نمی‌توانند انجام دهد.

خداوند متعال فرمود:

«بگو: اگر فرشتگانی بودند که با اطمینان خاطر روی زمین راه می‌رفتند، قطعاً فرشته‌ای را به عنوان رسول از آسمان بر آنها نازل می‌کردیم.» [174] (اسراء: 95)

«و اگر او را فرشته‌ای قرار می‌دادیم، حتماً او را به صورت مردی درمی‌آوردیم و آنچه را که [مردم] می‌پوشانند، بر آنها می‌پوشاندیم.» [انعام: ۹]

شواهدی از ارتباط خداوند با خلقش از طریق وحی:

۱. حکمت: برای مثال، اگر شخصی خانه‌ای بسازد و سپس آن را بدون اینکه به خود، دیگران یا حتی فرزندانش سودی برساند، رها کند، طبیعتاً او را بی‌حکمت یا غیرعادی خواهیم دانست. بنابراین - و خداوند والاترین نمونه است - بدیهی است که در آفرینش جهان و مطیع ساختن همه چیز در آسمان‌ها و زمین برای انسان، حکمتی وجود دارد.

۲- غریزه: در درون روح انسان، یک میل ذاتی قوی برای شناخت منشأ خود، منبع وجود خود و هدف از وجودش وجود دارد. طبیعت انسان همیشه او را به جستجوی علت وجود خود سوق می‌دهد. با این حال، انسان به تنهایی نمی‌تواند صفات خالق خود، هدف وجود خود و سرنوشت خود را تشخیص دهد، مگر از طریق دخالت این نیروهای غیبی، از طریق ارسال پیامبرانی برای آشکار کردن این حقیقت برای ما.

ما دریافته‌ایم که بسیاری از اقوام از طریق پیام‌های آسمانی راه خود را یافته‌اند، در حالی که اقوام دیگر هنوز در گمراهی خود به سر می‌برند و در جستجوی حقیقت هستند و تفکرشان در نمادهای مادی زمینی متوقف مانده است.

۳- اخلاق: عطش ما برای آب، گواه وجود آب است، پیش از آنکه از وجود آن آگاه شویم، و اشتیاق ما برای عدالت، گواه وجود عادل است.

کسی که شاهد کاستی‌های این زندگی و ظلمی است که مردم به یکدیگر روا می‌دارند، باور نمی‌کند که زندگی می‌تواند با نجات ظالم و سلب حقوق مظلوم پایان یابد. بلکه، وقتی ایده رستاخیز، زندگی پس از مرگ و کیفر به او ارائه می‌شود، احساس آرامش و اطمینان خاطر می‌کند. بدون شک، کسی که در برابر اعمالش پاسخگو خواهد بود، نمی‌تواند بدون راهنما و هدایت، بدون تشویق یا ارعاب رها شود. این نقش دین است.

وجود ادیان توحیدی کنونی که پیروان آنها به الوهیت منبع خود اعتقاد دارند، گواه مستقیمی بر ارتباط خالق با بشریت تلقی می‌شود. حتی اگر ملحدان منکر فرستادن پیامبران یا کتاب‌های آسمانی توسط پروردگار جهانیان باشند، وجود و بقای آنها به تنهایی برای اثبات یک حقیقت کافی است: میل سیری‌ناپذیر بشریت به ارتباط با خدا و ارضای پوچی ذاتی‌اش.

بین اسلام و مسیحیت

درسی که خداوند با پذیرش توبه آدم، پدر بشریت، به خاطر خوردن از درخت ممنوعه به بشریت آموخت، اولین بخشش از جانب پروردگار جهانیان برای بشریت است. گناه به ارث رسیده از آدم، آنطور که مسیحیان معتقدند، معنایی ندارد. هیچ نفسی بار گناه دیگری را به دوش نخواهد کشید. هر کس به تنهایی گناه خود را به دوش خواهد کشید. این از رحمت پروردگار جهانیان نسبت به ماست، زیرا انسان پاک و بی‌گناه به دنیا می‌آید و از سن بلوغ مسئول اعمال خود است.

انسان به خاطر گناهی که مرتکب نشده، مواخذه نخواهد شد و تنها با ایمان و اعمال نیک خود به رستگاری خواهد رسید. خداوند به انسان حیات عطا کرد و اراده آزمایش و امتحان را به او داد و او تنها مسئول اعمال خود است.

خداوند متعال فرمود:

«... و هیچ گنهکاری بار گناه دیگری را بر دوش نمی‌کشد. سپس بازگشت شما به سوی پروردگارتان است، و او شما را از آنچه انجام می‌دادید آگاه می‌کند، بی‌گمان او به آنچه در سینه‌هاست آگاه است.» [176] (زمر: 7)

عهد عتیق موارد زیر را بیان می‌کند:

«پدران به خاطر فرزندان کشته نخواهند شد و فرزندان به خاطر پدران کشته نخواهند شد. هر کس به خاطر گناه خود کشته خواهد شد.»[177] (تثنیه 24:16).

عفو و گذشت با عدالت منافاتی ندارد و عدالت مانع عفو و گذشت و رحمت نیست.

خدای خالق زنده، خودکفا، غنی و قدرتمند است. او نیازی نداشت که بر خلاف باور مسیحیان، برای بشریت به شکل مسیح بر روی صلیب بمیرد. او کسی است که زندگی را می‌بخشد یا از بین می‌برد. بنابراین، او نه مرد و نه زنده شد. او کسی است که پیامبر خود عیسی مسیح را از کشته شدن و مصلوب شدن محافظت و نجات داد، همانطور که پیامبر خود ابراهیم را از آتش و موسی را از فرعون و سربازانش محافظت کرد، و همانطور که همیشه با بندگان صالح خود عمل می‌کند و آنها را محافظت و حفظ می‌کند.

خداوند متعال فرمود:

«و گفتارشان که ما مسیح، عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم.» در حالی که او را نکشتند و به دار نکشیدند، بلکه امر بر آنها مشتبه شد. و کسانی که در مورد آن اختلاف کردند، در شک هستند. آنها به آن علم ندارند، جز اینکه از گمان پیروی می‌کنند. و آنها به یقین او را نکشتند. (157) بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد. و خداوند همواره توانا و حکیم است.» [178] (نساء: 157-158).

یک شوهر مسلمان به دین اصلی همسر مسیحی یا یهودی خود، کتاب او و پیامبرش احترام می‌گذارد. در واقع، ایمان او بدون آن کامل نمی‌شود و به او آزادی عمل در انجام مناسک خود را می‌دهد. عکس این قضیه صادق نیست. وقتی یک مسیحی یا یهودی معتقد باشد که خدایی جز الله نیست و محمد رسول خداست، ما دختران خود را به ازدواج او درمی‌آوریم.

اسلام، افزونی و تکمیل ایمان است. اگر مسلمانی بخواهد مثلاً به مسیحیت روی آورد، باید ایمان خود را به محمد و قرآن از دست بدهد و رابطه مستقیم خود را با پروردگار جهانیان از طریق اعتقاد به تثلیث و با توسل به کشیشان، وزرا و دیگران از دست بدهد. اگر بخواهد به یهودیت روی آورد، باید ایمان خود را به مسیح و انجیل حقیقی از دست بدهد، هرچند که از همان ابتدا برای کسی ممکن نیست که به یهودیت روی آورد، زیرا یهودیت یک دین ملی است، نه جهانی، و تعصب ناسیونالیستی به وضوح در آن آشکار است.

وجه تمایز تمدن اسلامی

تمدن اسلامی با خالق خود به خوبی رفتار کرده و رابطه بین خالق و مخلوقاتش را در جایگاه مناسبی قرار داده است، در زمانی که سایر تمدن‌های بشری با خدا رفتار بدی داشته‌اند، به او ایمان نیاورده‌اند، مخلوقاتش را در ایمان و عبادت با او شریک دانسته‌اند و او را در جایگاه‌هایی قرار داده‌اند که شایسته جلال و قدرت او نیست.

مسلمان واقعی تمدن را با شهرنشینی اشتباه نمی‌گیرد، بلکه در تعیین چگونگی برخورد با ایده‌ها و علوم، رویکردی میانه‌روانه را دنبال می‌کند و بین موارد زیر تمایز قائل می‌شود:

عنصر تمدنی: که توسط شواهد ایدئولوژیک، عقلانی، فکری و ارزش‌های رفتاری و اخلاقی نمایان می‌شود.

عنصر مدنی: که با دستاوردهای علمی، اکتشافات مادی و اختراعات صنعتی نمایان می‌شود.

او این علوم و اختراعات را در چارچوب مفاهیم ایمانی و رفتاری خود قرار می‌دهد.

تمدن یونانی به وجود خدا اعتقاد داشت، اما یگانگی او را انکار می‌کرد و او را نه سودمند و نه زیان‌آور توصیف می‌کرد.

تمدن روم در ابتدا خالق را انکار کرد و با پذیرش مسیحیت، شریکانی برای او قائل شد، زیرا باورهای آن شامل جنبه‌هایی از بت‌پرستی، از جمله بت‌پرستی و مظاهر قدرت بود.

تمدن ایرانی پیش از اسلام به خدا کفر می‌ورزید، خورشید را به جای او می‌پرستید و در برابر آتش سجده می‌کرد و آن را تقدیس می‌نمود.

تمدن هندو پرستش خالق را رها کرد و خدای مخلوق را پرستش کرد که در تثلیث مقدس تجسم یافته و از سه شکل الهی تشکیل شده است: خدای برهما به عنوان خالق، خدای ویشنو به عنوان نگهدارنده و خدای شیوا به عنوان نابودکننده.

تمدن بودایی خدای خالق را انکار کرد و بودای مخلوق را خدای خود ساخت.

تمدن صابئین، اهل کتابی بودند که پروردگار خود را انکار می‌کردند و سیارات و ستارگان را می‌پرستیدند، به استثنای برخی از فرقه‌های مسلمان توحیدی که در قرآن کریم از آنها یاد شده است.

اگرچه تمدن فراعنه در دوران سلطنت آخناتون به سطح بالایی از توحید و تعالی خدا رسید، اما تصویرسازی انسان‌انگاری و تشبیه خدا به برخی از مخلوقاتش، مانند خورشید و دیگران، که به عنوان نمادهای الوهیت عمل می‌کردند را رها نکرد. کفر به خدا زمانی به اوج خود رسید که در زمان موسی، فرعون ادعای الوهیت غیر از خدا را کرد و خود را قانونگذار اصلی قرار داد.

تمدن عربی که پرستش خالق را کنار گذاشت و به پرستش بت ها پرداخت.

تمدن مسیحی، یگانگی مطلق خدا را انکار کرد و عیسی مسیح و مادرش مریم را با او مرتبط دانست و آموزه تثلیث را پذیرفت که اعتقاد به خدای واحد در سه شخص (پدر، پسر و روح القدس) است.

تمدن یهود خالق خود را انکار کرد، خدای خود را برگزید و او را خدای ملی ساخت، گوساله را پرستید و در کتاب‌های خود خدا را با صفات انسانی توصیف کرد که شایسته او نبود.

تمدن‌های پیشین رو به زوال رفته بودند و یهودیت و مسیحیت به دو تمدن غیرمذهبی تبدیل شده بودند: سرمایه‌داری و کمونیسم. بر اساس نحوه برخورد این دو تمدن با خدا و زندگی، چه از نظر ایدئولوژیکی و چه از نظر فکری، آنها عقب‌مانده و توسعه‌نیافته بودند و با وجود رسیدن به اوج پیشرفت مدنی، علمی و صنعتی، با بربریت و بی‌اخلاقی مشخص می‌شدند. پیشرفت تمدن‌ها اینگونه سنجیده نمی‌شود.

معیار پیشرفت تمدنی صحیح مبتنی بر شواهد عقلی، ایده صحیح در مورد خدا، انسان، جهان و زندگی است و تمدن صحیح و پیشرفته آن تمدنی است که به مفاهیم صحیح در مورد خدا و رابطه او با مخلوقاتش، شناخت منبع وجود و سرنوشت او منجر می‌شود و این رابطه را در جایگاه صحیح خود قرار می‌دهد. بنابراین، به این واقعیت می‌رسیم که تمدن اسلامی تنها تمدن پیشرفته در میان این تمدن‌ها است، زیرا به سادگی به تعادل لازم دست یافته است[179]. کتاب «سوءاستفاده سرمایه‌داری و کمونیسم از خدا»، نوشته پروفسور دکتر قاضی عنایت.

دین به اخلاق نیک و دوری از کردار ناپسند دعوت می‌کند و از این رو، رفتار ناپسند برخی از مسلمانان ناشی از آداب و رسوم فرهنگی یا ناآگاهی آنها از دینشان و انحرافشان از دین حقیقی است.

در این مورد هیچ تناقضی وجود ندارد. آیا اینکه راننده یک خودروی لوکس به دلیل ناآگاهی از اصول صحیح رانندگی باعث تصادف وحشتناکی شود، با لوکس بودن آن خودرو منافاتی دارد؟

تجربه غرب در واکنش به تسلط و اتحاد کلیسا و دولت بر توانایی‌ها و ذهن مردم در قرون وسطی پدید آمد. جهان اسلام با توجه به عملی بودن و منطق نظام اسلامی، هرگز با این مشکل مواجه نشد.

در واقع ما به یک قانون الهی ثابت نیاز داریم که برای بشریت در تمام شرایطش مناسب باشد. ما به مراجعی که مبتنی بر هوی و هوس و نوسانات خلقی انسان هستند، مانند تحلیل ربا، همجنس‌گرایی و موارد مشابه، نیاز نداریم. ما به مراجعی که توسط قدرتمندان نوشته شده‌اند تا باری بر دوش ضعیفان باشند، مانند نظام سرمایه‌داری، نیاز نداریم. ما به کمونیسمی که با میل طبیعی به مالکیت در تضاد باشد، نیاز نداریم.

یک مسلمان چیزی بهتر از دموکراسی دارد که همان نظام شورا است.

دموکراسی زمانی است که شما نظرات همه اعضای خانواده خود را در نظر می‌گیرید، مثلاً در یک تصمیم سرنوشت‌ساز مربوط به خانواده، صرف نظر از تجربه، سن یا خرد آن فرد، از یک کودک مهدکودکی گرفته تا یک پدربزرگ یا مادربزرگ خردمند، و در تصمیم‌گیری با نظرات آنها به طور مساوی رفتار می‌کنید.

شورا یعنی: شما از بزرگان، افراد بلندمرتبه و افراد باتجربه در مورد اینکه چه چیزی مناسب است یا نیست، مشورت می‌گیرید.

تفاوت بسیار واضح است و بزرگترین گواه نقص در پذیرش دموکراسی، مشروعیت برخی کشورها برای رفتارهایی است که فی نفسه خلاف طبیعت، دین، آداب و رسوم و سنت‌ها هستند، مانند همجنس‌گرایی، رباخواری و سایر اعمال شنیع، صرفاً برای به دست آوردن اکثریت آرا. و با کثرت صداهایی که خواستار انحطاط اخلاقی هستند، دموکراسی به ایجاد جوامع غیراخلاقی کمک کرده است.

تفاوت بین شورای اسلامی و دموکراسی غربی مختص به منبع حاکمیت قانونگذاری است. دموکراسی، حاکمیت قانونگذاری را در ابتدا در دست مردم و ملت قرار می‌دهد. در مورد شورای اسلامی، حاکمیت قانونگذاری در ابتدا از احکام خالق متعال ناشی می‌شود که در شریعت تجسم یافته است، که ساخته بشر نیست. در قانونگذاری، انسان هیچ اختیاری جز بر اساس این شریعت الهی ندارد و همچنین اختیار دارد که در مورد مسائلی که هیچ قانون الهی برای آنها نازل نشده است، به طور مستقل استدلال کند، مشروط بر اینکه حاکمیت انسانی همچنان در چارچوب حلال و حرام شریعت باقی بماند.

حدود به عنوان بازدارنده و مجازاتی برای کسانی که قصد فساد در زمین را دارند، وضع شده‌اند. شواهد این است که این حدود در موارد قتل تصادفی یا سرقت ناشی از گرسنگی و نیاز شدید، معلق می‌شوند. این حدود در مورد افراد زیر سن قانونی، دیوانگان یا بیماران روانی اعمال نمی‌شوند. این حدود در درجه اول برای محافظت از جامعه در نظر گرفته شده‌اند و شدت آنها بخشی از منافعی است که دین برای جامعه فراهم می‌کند، منفعتی که باید همه اعضای جامعه از آن خوشحال باشند. وجود آنها رحمتی برای بشریت است که امنیت آنها را تضمین می‌کند. فقط جنایتکاران، راهزنان و مفسدان از ترس جان خود به این حدود اعتراض می‌کنند. برخی از این حدود، مانند مجازات اعدام، در حال حاضر در قوانین وضع شده توسط بشر وجود دارند.

کسانی که این مجازات‌ها را به چالش می‌کشند، منافع مجرم را در نظر گرفته‌اند و منافع جامعه را فراموش کرده‌اند. آنها مجرم را ترحم کرده‌اند و قربانی را نادیده گرفته‌اند. آنها مجازات را اغراق کرده‌اند و شدت جرم را نادیده گرفته‌اند.

اگر آنها مجازات را به جرم ربط می‌دادند، به عدالت مجازات‌های اسلامی و برابری آنها با جرائمی که مرتکب می‌شوند، متقاعد می‌شدند. به عنوان مثال، اگر عمل دزدی را به یاد آوریم که در تاریکی شب با لباس مبدل راه می‌رود، قفل‌ها را می‌شکند، سلاح به دست می‌گیرد و بی‌گناهان را به وحشت می‌اندازد، حرمت خانه‌ها را می‌شکند و قصد کشتن هر کسی را که در برابر او مقاومت می‌کند، دارد، جرم قتل اغلب به عنوان بهانه‌ای برای دزد رخ می‌دهد تا سرقت خود را تکمیل کند یا از عواقب آن فرار کند، بنابراین بی‌هدف می‌کشد. به عنوان مثال، وقتی عمل این دزد را به یاد می‌آوریم، به حکمت عمیق پشت شدت مجازات‌های اسلامی پی می‌بریم.

در مورد بقیه مجازات‌ها نیز چنین است. باید جنایات آنها و خطرات، آسیب‌ها، بی‌عدالتی‌ها و تجاوزهایی که به دنبال دارند را به خاطر بسپاریم تا یقین کنیم که خداوند متعال برای هر جرمی، آنچه را که مناسب آن است، مقرر فرموده و مجازات را متناسب با عمل قرار داده است.

خداوند متعال فرمود:

«... و پروردگار تو به هیچ کس ستم نمی‌کند.» [180] (کهف: 49)

اسلام پیش از وضع مجازات‌های بازدارنده، اقدامات تربیتی و پیشگیرانه‌ی کافی را برای بازداشتن مجرمان از جرمی که مرتکب شده‌اند، در صورتی که قلب‌های عاقل یا روح‌های مهربان داشته باشند، فراهم کرده است. علاوه بر این، اسلام هرگز این اقدامات را اجرا نمی‌کند مگر اینکه مطمئن شود فردی که مرتکب جرم شده، بدون دلیل یا هیچ گونه اجباری این کار را انجام داده است. ارتکاب جرم توسط او پس از این همه، گواه فساد و انحراف او و سزاوار بودن او به مجازات‌های دردناک و بازدارنده است.

اسلام برای توزیع عادلانه ثروت تلاش کرده و به فقرا حق شناخته‌شده‌ای در ثروت ثروتمندان داده است. تأمین معاش خانواده را بر همسران و خویشاوندان واجب کرده و به ما دستور داده است که مهمان را گرامی بداریم و با همسایگان مهربان باشیم. اسلام دولت را مسئول تأمین معاش شهروندان خود با تأمین نیازهای اولیه آنها مانند غذا، پوشاک و مسکن قرار داده است تا بتوانند زندگی آبرومندانه و شرافتمندانه‌ای داشته باشند. همچنین با گشودن درهای کار شایسته برای افراد توانمند، فراهم کردن امکان کار برای هر فرد توانمند تا حد توان خود و فراهم کردن فرصت‌های برابر برای همه، رفاه شهروندان خود را تضمین می‌کند.

فرض کنید شخصی به خانه برمی‌گردد و متوجه می‌شود که اعضای خانواده‌اش توسط کسی به قصد دزدی یا انتقام کشته شده‌اند. مأموران برای دستگیری او می‌آیند و او را به مدت معینی زندان، چه طولانی و چه کوتاه، محکوم می‌کنند. در این مدت او می‌تواند از خدمات موجود در زندان که خود فرد آسیب‌دیده با پرداخت مالیات در آن مشارکت دارد، بهره‌مند شود و غذا بخورد.

واکنش او در این لحظه چه خواهد بود؟ یا دیوانه می‌شود، یا برای فراموش کردن دردش به مواد مخدر معتاد می‌شود. اگر همین وضعیت در کشوری که قوانین اسلامی را اجرا می‌کند، رخ می‌داد، مقامات واکنش متفاوتی نشان می‌دادند. آنها مجرم را نزد خانواده مقتول می‌آوردند، و آنها تصمیم می‌گرفتند که آیا علیه او قصاص کنند، که همان تعریف عدالت است؛ دیه را بپردازند، که پولی است که برای کشتن یک انسان آزاد لازم است، در ازای خون او؛ یا عفو کنند، و عفو حتی بهتر است.

خداوند متعال فرمود:

«... و اگر عفو کنید و چشم‌پوشی کنید و ببخشید، خداوند آمرزنده و مهربان است.»[181] (تغابن: 14)

هر دانشجوی حقوق اسلامی می‌داند که مجازات‌های حدود صرفاً یک روش آموزشی پیشگیرانه هستند، نه عملی انتقام‌جویانه یا ناشی از تمایل به اجرای آنها. به عنوان مثال:

قبل از اجرای حد، باید کاملاً محتاط و سنجیده عمل کرد، عذر تراشی کرد و شبهات را از خود دور کرد. این به دلیل حدیث رسول خدا است که فرمود: «حدیات را به وسیله شبهات دفع کنید.»

اگر کسی خطایی مرتکب شود و خداوند آن را بپوشاند و او گناهش را برای مردم آشکار نکند، مجازاتی برای او نیست. دنبال کردن عیوب مردم و تجسس در آنها از اسلام نیست.

بخشش مجرم توسط قربانی، مجازات را متوقف می‌کند.

«... و اگر کسی از سوی برادرش مورد عفو قرار گیرد، باید به طور شایسته از او پیروی شود و به او به نیکی پرداخت شود. این تخفیف و رحمتی از جانب پروردگار شماست...» [182] (بقره: 178).

مرتکب باید در انجام این کار مختار باشد و مجبور نشده باشد. حد بر کسی که مجبور شده است، اجرا نمی‌شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«امت من از خطا و فراموشی و آنچه به آن مجبور شوند، مبرا شده است.» [183] (حدیث صحیح).

حکمت مجازات‌های شدیدتر شرعی که (طبق ادعای خودشان) وحشیانه و بربرانه توصیف می‌شوند، مانند کشتن قاتل، سنگسار زناکار، قطع دست دزد و سایر مجازات‌ها، این است که این جرایم، مادر همه بدی‌ها محسوب می‌شوند و هر یک از آنها شامل حمله به یک یا چند مورد از پنج مصلحت اصلی (دین، جان، نسل، مال و عقل) است که همه قوانین دینی و بشری هر عصر به اتفاق آرا بر لزوم حفظ و حراست از آنها توافق کرده‌اند، زیرا زندگی بدون آنها نمی‌تواند درست باشد.

به همین دلیل، کسی که مرتکب هر یک از این جرایم می‌شود، سزاوار مجازات شدید است تا هم برای خودش و هم برای دیگران بازدارنده باشد.

رویکرد اسلامی باید به طور کامل در نظر گرفته شود و مجازات‌های اسلامی را نمی‌توان جدا از آموزه‌های اسلامی در مورد برنامه درسی اقتصادی و اجتماعی اعمال کرد. این انحراف مردم از آموزه‌های واقعی دین است که ممکن است برخی را به ارتکاب جرم سوق دهد. این جنایات بزرگ در بسیاری از کشورهایی که قوانین اسلامی را اجرا نمی‌کنند، با وجود توانایی‌ها، پتانسیل‌ها و پیشرفت‌های مادی و فناوری، در حال گسترش است.

قرآن کریم شامل ۶۳۴۸ آیه است و آیات مربوط به حدود از ده آیه تجاوز نمی‌کند که با حکمتی عظیم از سوی حکیمی دانا قرار داده شده است. آیا انسان باید فرصت لذت بردن از خواندن و به کارگیری این رویکرد را که بسیاری از غیرمسلمانان آن را منحصر به فرد می‌دانند، صرفاً به این دلیل که از حکمت نهفته در ده آیه بی‌اطلاع است، از دست بدهد؟

اعتدال در اسلام

یکی از اصول کلی اسلام این است که ثروت متعلق به خداست و مردم امانتدار آن هستند. ثروت نباید بین ثروتمندان تقسیم شود. اسلام احتکار ثروت را بدون صرف درصد کمی از آن برای فقرا و نیازمندان از طریق زکات، که عملی عبادی است و به فرد کمک می‌کند تا ویژگی‌های سخاوت و بخشش را به جای تمایلات بخل و خساست در خود پرورش دهد، منع می‌کند.

خداوند متعال فرمود:

«آنچه خدا از اهل شهرها به پیامبرش عطا کرده، از آن خدا و پیامبر و خویشاوندان او و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است، تا میان ثروتمندان شما دست به دست نشود. و آنچه را پیامبر به شما داده است، بگیرید و از آنچه شما را نهی کرده است، خودداری کنید. و از خدا بترسید که خدا سخت کیفر است.» [184] (حشر: 7)

«به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و از آنچه شما را در آن جانشین قرار داده است، انفاق کنید. و کسانی از شما که ایمان آورده و انفاق کنند، پاداش بزرگی خواهند داشت.» [185] (حدید: 7)

«...کسانی که طلا و نقره را گنجینه می‌کنند و آن را در راه خدا انفاق نمی‌کنند، آنها را به عذابی دردناک بشارت ده.» [توبه: 34]

اسلام همچنین هر کسی را که توانایی دارد، به تلاش برای رسیدن به اهدافش تشویق می‌کند.

خداوند متعال فرمود:

«اوست که زمین را برای شما رام گردانید، پس در دامنه‌های آن راه بروید و از روزی او بخورید، و رستاخیز به سوی اوست.» [187] (ملک: 15)

اسلام در واقع دین عمل است و خداوند متعال به ما دستور می‌دهد که به او توکل کنیم، نه اینکه تنبل باشیم. توکل به او مستلزم عزم راسخ، تلاش، انجام اقدامات لازم و سپس تسلیم شدن در برابر اراده و تقدیر الهی است.

پیامبر صلی الله علیه و آله به کسی که می‌خواست شترش را سرگردان رها کند و به خدا توکل کرد، فرمود:

«آن را ببند و به خدا توکل کن» [188]. (صحیح ترمذی).

بنابراین، مسلمان به تعادل لازم دست یافته است.

اسلام اسراف را ممنوع کرد و سطح زندگی افراد را بالا برد و استاندارد زندگی را تنظیم کرد. با این حال، مفهوم اسلامی ثروت فقط برآورده کردن نیازهای اولیه نیست، بلکه فرد باید آنچه را که برای خوردن، پوشیدن، زندگی کردن، ازدواج، انجام حج و صدقه دادن نیاز دارد، داشته باشد.

خداوند متعال فرمود:

«و کسانی که چون انفاق کنند، نه اسراف می‌کنند و نه سخت‌گیری، بلکه در میان این دو، حد اعتدال را رعایت می‌کنند.» [189] (فرقان: 67)

در اسلام، فقیر کسانی هستند که سطح زندگی‌شان به گونه‌ای نیست که بتوانند نیازهای اولیه خود را مطابق با سطح زندگی در کشورشان برآورده کنند. با افزایش سطح زندگی، معنای واقعی فقر نیز گسترش می‌یابد. اگر در جامعه‌ای مرسوم باشد که هر خانواده صاحب خانه‌ای مستقل باشد، مثلاً نداشتن خانه مستقل برای یک خانواده خاص، نوعی فقر محسوب می‌شود. بنابراین، تعادل به معنای غنی‌سازی هر فرد (چه مسلمان و چه غیرمسلمان) به میزانی است که با توانایی‌های جامعه در آن زمان متناسب باشد.

اسلام تضمین می‌کند که نیازهای همه اعضای جامعه برآورده شود و این امر از طریق همبستگی عمومی حاصل می‌شود. مسلمان برادر مسلمان دیگر است و وظیفه اوست که به او کمک کند. بنابراین، مسلمانان باید اطمینان حاصل کنند که هیچ نیازمندی در بین آنها ظاهر نشود.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«مسلمان برادر مسلمان است. به او ظلم نمی‌کند و او را تنها نمی‌گذارد. هر که به نیازهای برادرش رسیدگی کند، خداوند نیازهای او را برطرف خواهد کرد. هر که مسلمانی را از سختی و مشکلی رهایی بخشد، خداوند در روز قیامت از سختی و مشکلی رهایی خواهد بخشید. هر که مسلمانی را بپوشاند، خداوند در روز قیامت او را خواهد پوشاند.»[190] (صحیح بخاری).

با یک مقایسه ساده بین نظام اقتصادی در اسلام و مثلاً سرمایه داری و سوسیالیسم، برای ما روشن می شود که اسلام چگونه به این تعادل دست یافته است.

در مورد آزادی مالکیت:

در سرمایه‌داری: مالکیت خصوصی اصل کلی است،

در سوسیالیسم: مالکیت عمومی اصل کلی است.

در اسلام: مجاز دانستن اشکال مختلف مالکیت:

اموال عمومی: آن است که بین همه مسلمانان مشترک است، مانند زمین های کشت شده.

مالکیت دولتی: منابع طبیعی مانند جنگل‌ها و معادن.

دارایی خصوصی: فقط از طریق کار سرمایه‌گذاری که تعادل عمومی را تهدید نمی‌کند، به دست می‌آید.

در مورد آزادی اقتصادی:

در سرمایه‌داری: آزادی اقتصادی نامحدود است.

در سوسیالیسم: مصادره کامل آزادی اقتصادی.

در اسلام: آزادی اقتصادی در محدوده‌ی محدودی به رسمیت شناخته شده است که عبارت است از:

خودگردانی برخاسته از اعماق جان بر اساس تربیت اسلامی و گسترش مفاهیم اسلامی در جامعه.

تعریف عینی، که توسط قانون خاصی ارائه می‌شود که اعمال خاصی مانند کلاهبرداری، قمار، ربا و غیره را ممنوع می‌کند.

خداوند متعال فرمود:

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، ربا را چند برابر نخورید، و از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.» [آل عمران: ۱۳۰]

«و آنچه از ربا می‌دهید تا در اموال مردم افزایش یابد، نزد خدا افزایش نخواهد یافت. و آنچه از زکات می‌دهید، در حالی که خشنودی خدا را می‌خواهید، پاداش مضاعفی خواهید داشت.» [192] (روم: 39)

«از تو درباره شراب و قمار می‌پرسند. بگو: در آنها گناه بزرگی است و [با این حال] سودهایی برای مردم دارد. اما گناه آنها از سودشان بیشتر است.» و از تو می‌پرسند: چه چیزی انفاق کنند؟ بگو: «زیاده‌روی». این چنین خداوند آیات خود را برای شما روشن می‌کند، باشد که بیندیشید.» [193] (بقره: 219)

سرمایه‌داری مسیری آزاد برای بشریت ترسیم کرده و از مردم خواسته است که از راهنمایی‌های آن پیروی کنند. سرمایه‌داری ادعا می‌کرد که این مسیر باز همان چیزی است که بشریت را به سعادت محض می‌رساند. با این حال، بشریت در نهایت خود را در دام یک جامعه طبقاتی می‌بیند، یا به طرز شرم‌آوری ثروتمند و مبتنی بر بی‌عدالتی نسبت به دیگران، یا فقر مطلق برای افراد متعهد به اخلاق.

کمونیسم آمد و همه طبقات را از بین برد، و سعی کرد اصول محکم‌تری برقرار کند، اما جوامعی ایجاد کرد که فقیرتر، دردناک‌تر و انقلابی‌تر از دیگران بودند.

اسلام به اعتدال رسیده است و امت اسلامی، امت وسط بوده و به شهادت دشمنان اسلام، نظامی بزرگ را به بشریت ارائه داده است. با این حال، برخی از مسلمانان در پایبندی به ارزش‌های والای اسلام کوتاهی کرده‌اند.

افراط‌گرایی، تعصب و عدم تحمل، از ویژگی‌هایی هستند که اساساً توسط دین حقیقی منع شده‌اند. قرآن کریم در آیات متعددی، به مهربانی و رحمت در برخورد با دیگران و اصول عفو و گذشت و مدارا دعوت می‌کند.

خداوند متعال فرمود:

«پس به رحمت الهی، با آنها نرمخو شدی. و اگر درشت‌زبان و سخت‌دل بودی، از پیرامون تو پراکنده می‌شدند. پس از آنها درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار با آنها مشورت کن. و هنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن. بی‌شک خدا توکل‌کنندگان را دوست دارد.» [194] (آل عمران: 159)

«با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنها به نیکوترین شیوه استدلال و مناظره نما، که پروردگارت به کسانی که از راه او گمراه شده‌اند داناتر است و او به هدایت‌یافتگان داناتر است.» [195] (نحل: 125)

اصل دین مباحات است، به جز چند حرام که به صراحت در قرآن کریم ذکر شده و کسی در آنها اختلافی ندارد.

خداوند متعال فرمود:

«ای فرزندان آدم، زینت خود را در هر مسجدی بردارید و بخورید و بیاشامید، اما اسراف نکنید. او اسراف‌کنندگان را دوست ندارد.» (31) بگو: «چه کسی زینت‌های خدا را که برای بندگانش آفریده و روزی‌های پاکیزه را حرام کرده است؟» بگو: «اینها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده‌اند و در روز قیامت مخصوص آنهاست.» این گونه آیات را برای مردمی که می‌دانند، شرح می‌دهیم. (32) بگو: «اینها فقط برای کسانی است که ایمان می‌آورند.» «پروردگار من کارهای زشت را - چه آشکار و چه پنهان - و گناه و تجاوز ناحق را حرام کرده است، و اینکه چیزی را که دلیلی بر آن نازل نکرده است، با خدا شریک کنید، و اینکه چیزی را که نمی‌دانید، به خدا نسبت دهید.» [196] (اعراف: 31-33).

دین آنچه را که بدون شواهد قانونی، دعوت به افراط، سختگیری یا ممنوعیت می‌کند، به اعمال شیطانی نسبت داده است، در حالی که دین از این امور مبرا است.

خداوند متعال فرمود:

«ای مردم، از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید، زیرا او دشمن آشکار شماست.» (168) او شما را فقط به بدی و زشتی فرمان می‌دهد و اینکه آنچه را نمی‌دانید، به خدا نسبت دهید.» [197] (بقره: 168-169).

«و قطعاً آنها را گمراه می‌کنم و به آرزوهای باطل می‌اندازم و قطعاً آنها را وادار می‌کنم که گوش‌های چهارپایان را بشکافند و قطعاً آنها را وادار می‌کنم که آفرینش خدا را تغییر دهند. و هر کس شیطان را به جای خدا دوست گیرد، قطعاً زیان آشکاری کرده است.» [198] (نساء: 119)

دین در ابتدا برای رهایی مردم از بسیاری از محدودیت‌هایی که بر خود تحمیل می‌کردند، آمد. برای مثال، در دوران جاهلیت، اعمال شنیعی مانند زنده به گور کردن دختران، مجاز دانستن برخی غذاها برای مردان اما ممنوع کردن آنها برای زنان، محروم کردن زنان از ارث، خوردن مردار، زنا، نوشیدن الکل، خوردن مال یتیم، ربا و سایر اعمال شنیع گسترده بود.

یکی از دلایلی که مردم از دین رویگردان می‌شوند و صرفاً به علوم مادی تکیه می‌کنند، تناقضات موجود در برخی مفاهیم دینی برخی از اقوام است. بنابراین، یکی از مهم‌ترین ویژگی‌ها و دلایل اصلی که مردم را به پذیرش دین حقیقی تشویق می‌کند، اعتدال و میانه‌روی در آن است. این امر در دین اسلام به وضوح مشهود است.

مشکل ادیان دیگر که از تحریف دین حق سرچشمه گرفته است:

این آیین که صرفاً جنبه‌ی معنوی دارد، پیروان خود را به رهبانیت و انزوا تشویق می‌کند.

کاملاً مادی‌گرا.

همین امر باعث شد که در میان بسیاری از مردمان و پیروان ادیان پیشین، بسیاری از مردم به طور کلی از دین رویگردان شوند.

همچنین در میان برخی دیگر از اقوام، قوانین، احکام و اعمال نادرست بسیاری را می‌بینیم که به دین نسبت داده شده و بهانه‌ای برای مجبور کردن مردم به پیروی از آنها بوده است، که آنها را از راه راست و از مفهوم فطری دین گمراه کرده است. در نتیجه، بسیاری از مردم توانایی تشخیص بین مفهوم واقعی دین که نیازهای فطری انسان را برآورده می‌کند و هیچ کس در مورد آن اختلاف نظر ندارد، و قوانین، سنت‌ها، آداب و رسوم و اعمال ساخته دست بشر که توسط اقوام به ارث رسیده است را از دست داده‌اند. این امر بعداً منجر به درخواست جایگزینی دین با علم مدرن شد.

دین حقیقی آن دینی است که برای تسکین مردم و کاهش رنج‌هایشان می‌آید و قوانین و مقرراتی وضع می‌کند که هدف اصلی آنها آسان‌تر کردن امور برای مردم است.

خداوند متعال فرمود:

«...و خودتان را نکشید، که خداوند همواره با شما مهربان است.» [199] (نساء: 29)

«... و با دست خود، خود را به هلاکت نیندازید! و نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست دارد.» [بقره: ۱۹۵]

«... و چیزهای پاکیزه را برایشان حلال می‌کند و چیزهای ناپاک را برایشان حرام می‌کند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود، از دوششان برمی‌دارد...» [201] (اعراف: 157).

و فرموده‌ی او، که درود خدا بر او باد، و به او سلام باد:

«کارها را آسان بگیرید و سخت نگیرید، و بشارت دهید و دفع نکنید.» [202] (صحیح بخاری).

در اینجا داستان سه مرد را نقل می‌کنم که با هم صحبت می‌کردند. یکی از آنها گفت: من تا ابد تمام شب را به عبادت خواهم گذراند. دیگری گفت: من همیشه روزه خواهم گرفت و هرگز افطار نخواهم کرد. دیگری گفت: من از زنان دوری خواهم کرد و هرگز ازدواج نخواهم کرد. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد آنها آمد و فرمود:

«شما کسانی هستید که چنین و چنان گفتید؟ به خدا قسم، من از همه بیشتر از خدا می‌ترسم و پرهیزگارتر از او هستم، اما روزه می‌گیرم و افطار می‌کنم، نماز می‌خوانم و می‌خوابم و با زنان ازدواج می‌کنم. پس هر کس از سنت من روی برگرداند، از من نیست.»[203] (صحیح بخاری).

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این را به عبدالله بن عمرو اعلام کرد، وقتی به او خبر دادند که تمام شب را بیدار می‌ماند، تمام وقت روزه می‌گیرد و هر شب قرآن را ختم می‌کند. ایشان فرمودند:

«چنین نکن. برخیز و بخواب، روزه بگیر و افطار کن، زیرا بدنت بر تو حقی دارد، چشمانت بر تو حقی دارد، مهمانانت بر تو حقی دارند و همسرت بر تو حقی دارد.»[204] (صحیح بخاری).

زنان در اسلام

خداوند متعال فرمود:

«ای پیامبر، به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو که چادرهایشان را بر خود فروتر گیرند. این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، مناسب‌تر است. و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است.» [205] (احزاب: 59)

زنان مسلمان مفهوم «حریم خصوصی» را به خوبی درک می‌کنند. وقتی پدر، برادر، پسر و شوهر خود را دوست داشتند، می‌دانستند که هر یک از عشق‌هایشان حریم خصوصی خود را دارد. عشق آنها به شوهر، پدر یا برادرشان ایجاب می‌کند که به هر یک از آنها حق خود را بدهند. حق پدرشان برای احترام و وظیفه‌شناسی نسبت به آنها با حق پسرشان برای مراقبت و تربیت و غیره یکسان نیست. آنها به خوبی می‌دانند که چه زمانی، چگونه و به چه کسی زینت‌های خود را نشان دهند. آنها هنگام ملاقات با غریبه‌ها به یک شکل لباس نمی‌پوشند که هنگام ملاقات با اقوام می‌پوشند و در برابر همه به یک شکل ظاهر نمی‌شوند. زن مسلمان زنی آزاد است که از اسیر هوس‌ها و مد دیگران شدن خودداری کرده است. او آنچه را که مناسب می‌داند، آنچه او را خوشحال می‌کند و آنچه خالقش را خشنود می‌کند، می‌پوشد. ببینید چگونه زنان در غرب اسیر مد و خانه‌های مد شده‌اند. اگر مثلاً بگویند مد امسال پوشیدن شلوار کوتاه و تنگ است، زن بدون توجه به اینکه به او می‌آید یا حتی اینکه در پوشیدن آنها احساس راحتی می‌کند یا نه، برای پوشیدن آنها هجوم می‌آورد.

بر کسی پوشیده نیست که زنان امروزی به یک کالا تبدیل شده‌اند. به ندرت تبلیغ یا نشریه‌ای وجود دارد که تصویر یک زن برهنه را نشان ندهد و این پیام غیرمستقیمی را به زنان غربی در مورد ارزش آنها در این دوران ارسال می‌کند. زنان مسلمان با پنهان کردن زینت‌های خود، این پیام را به جهانیان می‌فرستند: آنها انسان‌های ارزشمندی هستند که مورد احترام خداوند قرار دارند و کسانی که با آنها تعامل دارند باید بر اساس دانش، فرهنگ، اعتقادات و ایده‌هایشان قضاوت کنند، نه بر اساس جذابیت‌های فیزیکی‌شان.

زنان مسلمان نیز طبیعت انسانی را که خداوند مردم را با آن آفریده است، درک می‌کنند. آنها زینت‌های خود را به بیگانگان نشان نمی‌دهند تا جامعه و خود را از آسیب در امان نگه دارند. فکر نمی‌کنم کسی منکر این واقعیت باشد که هر دختر زیبایی که به نمایش جذابیت‌های خود در ملاء عام افتخار می‌کند، وقتی به سن پیری می‌رسد، آرزو می‌کند که همه زنان جهان حجاب داشته باشند.

بگذارید مردم آمار مربوط به میزان مرگ و میر و از شکل افتادگی ناشی از جراحی زیبایی امروز را در نظر بگیرند. چه چیزی زنان را به تحمل این همه رنج و عذاب سوق داده است؟ زیرا آنها مجبورند برای زیبایی ظاهری به جای زیبایی فکری رقابت کنند و در نتیجه از ارزش واقعی خود و حتی زندگی خود محروم شوند.

کشف سر، گامی به عقب در زمان است. آیا چیزی فراتر از زمان آدم وجود دارد؟ از زمانی که خداوند آدم و همسرش را آفرید و آنها را در بهشت اسکان داد، پوشش و لباس آنها را تضمین کرد.

خداوند متعال فرمود:

«در آنجا نه گرسنه می‌شوی و نه برهنه می‌مانی.» [206] (طه: 118)

خداوند همچنین لباس را برای فرزندان آدم نازل کرد تا اندام تناسلی خود را بپوشانند و آنها را زینت دهند. از آن زمان، بشریت در لباس خود تکامل یافته است و توسعه ملت‌ها با توسعه لباس و پنهان کردن آن سنجیده می‌شود. به خوبی شناخته شده است که مردمی که از تمدن جدا شده‌اند، مانند برخی از مردم آفریقا، فقط لباسی می‌پوشند که اندام تناسلی آنها را می‌پوشاند.

خداوند متعال فرمود:

«ای فرزندان آدم، ما برای شما لباسی فرو فرستادیم که شرمگاه شما را می‌پوشاند و مایه زینت شماست. و لباس تقوا بهتر است. این از نشانه‌های خداست، باشد که متذکر شوند.» [207] (اعراف: 26)

یک غربی می‌تواند به عکس‌های مادربزرگش در راه مدرسه نگاه کند و ببیند چه می‌پوشیده است. وقتی لباس شنا برای اولین بار ظاهر شد، در اروپا و استرالیا علیه آن تظاهراتی به راه افتاد، زیرا برخلاف طبیعت و سنت بود، نه به دلایل مذهبی. شرکت‌های تولیدی تبلیغات گسترده‌ای با حضور دخترانی حتی پنج ساله انجام دادند تا زنان را به پوشیدن آنها تشویق کنند. اولین دختری که با این لباس‌ها نشان داده شد، آنقدر خجالتی بود که نتوانست به برنامه ادامه دهد. در آن زمان، هم مردان و هم زنان با لباس‌های شنای تمام بدن سیاه و سفید شنا می‌کردند.

جهان بر سر تفاوت آشکار در ساختار فیزیکی بین زن و مرد توافق دارد، همانطور که از این واقعیت که لباس شنای مردان با زنان در غرب متفاوت است، مشهود است. زنان بدن خود را کاملاً می‌پوشانند تا از وسوسه در امان باشند. آیا کسی تا به حال شنیده است که زنی به مردی تجاوز کند؟ زنان در غرب تظاهراتی برگزار می‌کنند و حق خود را برای داشتن یک زندگی امن و عاری از آزار و اذیت و تجاوز مطالبه می‌کنند، اما ما هنوز تظاهرات مشابهی از سوی مردان نشنیده‌ایم.

زنان مسلمان به دنبال عدالت هستند، نه برابری. برابر بودن با مردان، آنها را از بسیاری از حقوق و امتیازاتشان محروم می‌کند. فرض کنید شخصی دو پسر دارد، یکی پنج ساله و دیگری هجده ساله. او می‌خواهد برای هر دوی آنها یک پیراهن بخرد. برابری با خرید هر دو پیراهن با اندازه یکسان برای آنها محقق می‌شود، که باعث رنج یکی از آنها می‌شود. عدالت با خرید هر یک از آنها با اندازه مناسب محقق می‌شود و بدین ترتیب شادی برای همه حاصل می‌شود.

این روزها زنان سعی می‌کنند ثابت کنند که می‌توانند هر کاری را که مردان می‌توانند انجام دهند، انجام دهند. با این حال، در واقعیت، زنان در این شرایط منحصر به فرد بودن و امتیاز خود را از دست می‌دهند. خداوند آنها را برای انجام کارهایی آفریده است که مردان نمی‌توانند. ثابت شده است که درد زایمان از شدیدترین دردها است و دین برای تکریم زنان در ازای این خستگی آمده است و به آنها حق داده است که مسئولیت حمایت مالی و کار را بر عهده نگیرند، یا حتی مانند غرب، شوهرانشان پول خود را با آنها تقسیم نکنند. در حالی که خداوند به مردان قدرت تحمل درد زایمان را نداده است، به عنوان مثال به آنها توانایی بالا رفتن از کوه‌ها را داده است.

اگر زنی عاشق کوهنوردی و سخت کار کردن است و ادعا می‌کند که می‌تواند درست مثل یک مرد این کار را انجام دهد، پس می‌تواند این کار را انجام دهد. اما در نهایت، او کسی است که فرزندان را به دنیا می‌آورد، از آنها مراقبت می‌کند و به آنها شیر می‌دهد. در هر صورت، یک مرد نمی‌تواند این کار را انجام دهد و این برای او دو برابر تلاش است، چیزی که می‌توانست از آن اجتناب کند.

چیزی که بسیاری از مردم نمی‌دانند این است که اگر یک زن مسلمان بخواهد حقوق خود را از طریق سازمان ملل مطالبه کند و از حقوق خود در اسلام صرف نظر کند، این برای او یک شکست خواهد بود، زیرا او در اسلام از حقوق بیشتری برخوردار است. اسلام به مکمل بودنی که زن و مرد برای آن آفریده شده‌اند، دست می‌یابد و سعادت را برای همه فراهم می‌کند.

طبق آمار جهانی، نرخ تولد نوزادان دختر و پسر تقریباً یکسان است. از نظر علمی مشخص است که فرزندان دختر شانس بیشتری برای زنده ماندن نسبت به پسران دارند. در جنگ‌ها، میزان مرگ و میر مردان بیشتر از زنان است. همچنین از نظر علمی مشخص است که میانگین امید به زندگی زنان بیشتر از مردان است. این امر منجر به درصد بالاتری از زنان بیوه در سراسر جهان نسبت به مردان بیوه می‌شود. در نتیجه، نتیجه می‌گیریم که جمعیت زنان جهان بیشتر از جمعیت مردان است. بنابراین، محدود کردن هر مرد به یک همسر ممکن است عملی نباشد.

در جوامعی که چندهمسری از نظر قانونی ممنوع است، داشتن معشوقه و روابط خارج از ازدواج متعدد برای مرد امری عادی است. این یک به رسمیت شناختن ضمنی اما غیرقانونی چندهمسری است. این وضعیت قبل از اسلام رایج بود و اسلام برای اصلاح آن آمد، حقوق و کرامت زنان را حفظ کرد و آنها را از معشوقه به همسرانی با کرامت و حقوق برای خود و فرزندانشان تبدیل کرد.

جای تعجب است که این جوامع هیچ مشکلی با پذیرش روابط خارج از ازدواج، حتی ازدواج همجنس‌گرایان، و همچنین پذیرش روابط بدون مسئولیت مشخص یا حتی پذیرش فرزندان بدون پدر و غیره ندارند. با این حال، آنها ازدواج قانونی بین یک مرد و بیش از یک زن را تحمل نمی‌کنند. با این حال، اسلام در این زمینه عاقلانه و صریح است و به مرد اجازه می‌دهد تا برای حفظ کرامت و حقوق زنان، تا زمانی که کمتر از چهار همسر دارد، چند همسر داشته باشد، مشروط بر اینکه شرایط عدالت و توانایی رعایت شود. برای حل مشکل زنانی که نمی‌توانند شوهر مجرد پیدا کنند و چاره‌ای جز ازدواج با یک مرد متأهل یا مجبور به پذیرش معشوقه ندارند،

اگرچه اسلام چندهمسری را مجاز می‌داند، اما این بدان معنا نیست که یک مسلمان مجبور است با بیش از یک زن ازدواج کند، آنطور که برخی افراد تصور می‌کنند.

خداوند متعال فرمود:

«و اگر می‌ترسید که در مورد دختران یتیم عدالت را رعایت نکنید، پس با زنانی که شما را خوش می‌آید، دو یا سه یا چهار همسر بگیرید. و اگر می‌ترسید که عدالت را رعایت نکنید، فقط یک همسر اختیار کنید...» [208] (نساء: 3).

قرآن تنها کتاب مذهبی در جهان است که بیان می‌کند اگر عدالت رعایت نشود، مرد فقط باید یک همسر داشته باشد.

خداوند متعال فرمود:

«و شما هرگز نمی‌توانید میان زنان عدالت برقرار کنید، هرچند برای آن تلاش کنید. پس به یکی کاملاً متمایل نشوید و یکی را بلاتکلیف نگذارید. اما اگر اصلاح کنید و از خدا بترسید، خداوند همواره آمرزنده و مهربان است.» [209] (نساء: 129)

در هر صورت، زن با ذکر این شرط در عقدنامه، حق دارد همسر انحصاری شوهرش باشد. این یک شرط اساسی است که باید به آن پایبند بود و نمی‌توان آن را نقض کرد.

یک نکته بسیار مهم که اغلب در جامعه مدرن نادیده گرفته می‌شود، حقوقی است که اسلام به زنان داده است که به مردان نداده است. مردان فقط مجاز به ازدواج با زنان مجرد هستند. از سوی دیگر، زنان می‌توانند با مردان مجرد یا غیرمجرد ازدواج کنند. این امر تضمین می‌کند که فرزندان از نظر پدری با پدر بیولوژیکی خود مرتبط هستند و از حقوق و ارث فرزندان از پدرشان محافظت می‌کند. با این حال، اسلام به زنان اجازه می‌دهد با مردان متاهل ازدواج کنند، مشروط بر اینکه کمتر از چهار همسر داشته باشند، مشروط بر اینکه آنها منصف و توانمند باشند. بنابراین، زنان طیف وسیع‌تری از گزینه‌های انتخابی را دارند. آنها این فرصت را دارند که یاد بگیرند چگونه با همسران دیگر خود رفتار کنند و با درک اخلاق شوهر وارد ازدواج شوند.

حتی اگر با پیشرفت علم، امکان حفظ حقوق کودکان از طریق آزمایش DNA را بپذیریم، اگر کودکان به دنیا بیایند و ببینند که مادرشان از طریق این آزمایش پدرشان را شناسایی کرده است، چه گناهی مرتکب می‌شوند؟ وضعیت روانی آنها چگونه خواهد بود؟ علاوه بر این، چگونه زنی با چنین خلق و خوی دمدمی مزاجی می‌تواند نقش همسری چهار مرد را بر عهده بگیرد؟ تازه بیماری‌های ناشی از روابط او با بیش از یک مرد به طور همزمان، تازه از این هم بگذریم.

سرپرستی مرد بر زن چیزی جز افتخاری برای زن و وظیفه‌ای برای مرد نیست: رسیدگی به امور او و رسیدگی به نیازهایش. زن مسلمان نقش ملکه‌ای را ایفا می‌کند که هر زنی روی زمین آرزوی آن را دارد. زن باهوش کسی است که انتخاب می‌کند چه کسی باید باشد: یا یک ملکه محترم، یا یک کارگر زحمتکش در کنار جاده.

حتی اگر بپذیریم که برخی از مردان مسلمان از این ولایت به شیوه‌ای نادرست سوءاستفاده می‌کنند، این امر از نظام ولایت نمی‌کاهد، بلکه از کسانی که از آن سوءاستفاده می‌کنند، می‌کاهد.

قبل از اسلام، زنان از ارث محروم بودند. وقتی اسلام آمد، آنها را در ارث سهیم کرد و حتی سهم بیشتری یا مساوی با مردان دریافت می‌کنند. در برخی موارد، زنان ممکن است ارث ببرند در حالی که مردان نه. در موارد دیگر، مردان بسته به درجه خویشاوندی و نسب، سهم بیشتری نسبت به زنان دریافت می‌کنند. این وضعیتی است که در قرآن کریم مورد بحث قرار گرفته است:

«خداوند در مورد فرزندانتان به شما سفارش می‌کند که سهم پسر، برابر سهم دو دختر است...»[210]. (نساء: 11)

یک زن مسلمان زمانی گفت که برای درک این نکته تلاش زیادی کرده بود تا اینکه پدرشوهرش فوت کرد. شوهرش دو برابر مبلغی که خواهرش به ارث برده بود، ارث برد. او مایحتاج ضروری که نداشت، مانند خانه برای خانواده‌اش و ماشین، را خرید. خواهرش با پولی که دریافت کرد جواهرات خرید و بقیه را در بانک پس‌انداز کرد، زیرا شوهرش کسی است که باید مسکن و سایر مایحتاج ضروری را تأمین کند. در آن لحظه، او حکمت پشت این حکم را فهمید و خدا را شکر کرد.

اگرچه در بسیاری از جوامع زنان برای حمایت از خانواده‌هایشان سخت کار می‌کنند، قانون ارث باطل نمی‌شود. برای مثال، نقص در هر تلفن همراهی که ناشی از عدم رعایت دستورالعمل‌های عملیاتی توسط صاحب تلفن باشد، دلیلی بر نقص در دستورالعمل‌های عملیاتی نیست.

محمد، صلی الله علیه و آله و سلم، در طول زندگی خود هرگز زنی را کتک نزد. در مورد آیه قرآنی که از کتک زدن صحبت می‌کند، باید گفت که این آیه به کتک زدن غیر شدید در صورت نافرمانی اشاره دارد. این نوع کتک زدن زمانی در قوانین موضوعه ایالات متحده به عنوان کتک زدن مجاز که هیچ اثر فیزیکی باقی نمی‌گذارد، توصیف شده بود و برای جلوگیری از خطر بزرگتری مانند تکان دادن شانه پسر هنگام بیدار کردن او از خواب عمیق برای اینکه در امتحان غیبت نکند، استفاده می‌شود.

مردی را تصور کنید که دخترش را در حالی که لبه پنجره ایستاده و می‌خواهد خودش را پرت کند، می‌بیند. دستانش بی‌اختیار به سمت او می‌روند، او را می‌گیرند و به عقب هل می‌دهند تا به خودش آسیبی نرساند. منظور از کتک زدن زن در اینجا همین است: اینکه شوهر سعی دارد مانع از این شود که او خانه‌اش را خراب کند و آینده فرزندانش را تباه سازد.

این امر پس از طی مراحلی صورت می‌گیرد که در آیه شریفه به آنها اشاره شده است:

«و زنانی را که از نافرمانیشان بیم دارید، پندشان دهید و در خوابگاه از آنها دوری کنید و آنها را بزنید. پس اگر از شما اطاعت کردند، راهی برای تعدی به آنها نجویید، که خداوند بلندمرتبه و بزرگ است.» [211] (نساء: 34)

با توجه به ضعف عمومی زنان، اسلام به آنها حق داده است که در صورت بدرفتاری شوهرانشان به مراجع قضایی مراجعه کنند.

اساس روابط زناشویی در اسلام بر پایه محبت، آرامش و رحمت بنا شده است.

خداوند متعال فرمود:

«و از نشانه‌های او این است که از جنس خودتان برای شما همسرانی آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید و بین دل‌هایتان مودت و رحمت قرار داد. در این [امر] نشانه‌هایی است برای مردمی که می‌اندیشند.» [روم: ۲۱]

اسلام با معاف کردن زنان از بار گناه آدم، مانند سایر ادیان، به آنها احترام گذاشت. بلکه اسلام مشتاق ارتقای جایگاه آنها بود.

در اسلام، خداوند آدم را بخشید و به ما آموخت که چگونه هر زمان که در طول زندگی مرتکب اشتباه شدیم، به سوی او بازگردیم. خداوند متعال فرمود:

«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَعَلَیْهُ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» [بقره: 37] «پس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت کرد و خداوند او را بخشید، زیرا او توبه‌پذیر مهربان است.»

مریم، مادر حضرت عیسی علیه السلام، تنها زنی است که نامش در قرآن کریم آمده است.

زنان در بسیاری از داستان‌های ذکر شده در قرآن، مانند بلقیس، ملکه سبا، و داستان او با حضرت سلیمان، که با ایمان و تسلیم او در برابر پروردگار جهانیان به پایان رسید، نقش اصلی را ایفا کرده‌اند. همانطور که در قرآن کریم آمده است: «إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً لَهُ مُلْکُوْتَ عَلَیْهِمْ وَأُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَلَهُ عَرْشٌ عَظِیمٌ» [214]. (نمل: 23).

تاریخ اسلام نشان می‌دهد که حضرت محمد (ص) در بسیاری از موقعیت‌ها با زنان مشورت می‌کرد و نظرات آنها را در نظر می‌گرفت. او همچنین به زنان اجازه می‌داد مانند مردان در مساجد شرکت کنند، البته به شرطی که عفت و حیا را رعایت کنند، هرچند ترجیح می‌دادند که در خانه نماز بخوانند. زنان در کنار مردان در جنگ‌ها شرکت می‌کردند و در پرستاری کمک می‌کردند. آنها همچنین در معاملات تجاری شرکت می‌کردند و در زمینه‌های آموزش و دانش با هم رقابت می‌کردند.

اسلام جایگاه زنان را در مقایسه با فرهنگ‌های باستانی عرب تا حد زیادی بهبود بخشید. اسلام زنده به گور کردن دختران را ممنوع کرد و به زنان جایگاه مستقلی بخشید. همچنین امور قراردادی مربوط به ازدواج را تنظیم کرد، حقوق زنان را در مورد مهریه حفظ کرد، حقوق ارث آنها را تضمین کرد و حق مالکیت خصوصی و مدیریت پول خود را برای آنها محفوظ داشت.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «کامل‌ترین مؤمنان از نظر ایمان، خوش‌اخلاق‌ترین آنها هستند و بهترین شما کسانی هستند که با زنان خود خوش‌رفتارترند.» [215] (روایت ترمذی).

خداوند متعال فرمود:

«به راستی مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و زنان صابر، مردان فروتن و زنان فروتن، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه‌دار و زنان روزه‌دار، مردان پاکدامن و زنانی که پاکدامنند، و مردانی که بسیار به یاد خدا هستند و زنانی که بسیار به یاد خدا هستند، خدا برای همه آنها آمرزش و پاداش بزرگی آماده کرده است.» (احزاب: ۳۵)

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، برای شما حلال نیست که زنان را به اکراه به ارث ببرید. و آنها را منع نکنید تا قسمتی از آنچه را که به آنها داده‌اید، پس بگیرید، مگر اینکه مرتکب فحشای آشکاری شوند. و با آنها به نیکی رفتار کنید. و اگر از آنها خوشتان نیامد، چه بسا چیزی را خوش ندارید و خداوند در آن خیر فراوانی قرار می‌دهد.» [217] (نساء: 19)

«ای مردم، از پروردگارتان بترسید، آن خدایی که شما را از یک نفس آفرید و همسرش را از او آفرید و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پراکنده ساخت. و از خدایی که به نام او از یکدیگر درخواست می‌کنید، و از رحم‌ها بترسید. بی‌گمان خداوند همواره بر شما نگهبان است.» [218] (نساء: 1)

«هر کس کار شایسته‌ای انجام دهد، چه مرد باشد چه زن، در حالی که مؤمن است، قطعاً او را به حیات طیبه زنده می‌داریم و قطعاً به بهترین اعمالی که انجام می‌دادند، پاداششان خواهیم داد.» (نحل: ۹۷)

«... آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها هستید...» [بقره: ۱۸۷].

«و از نشانه‌های او این است که از جنس خودتان برای شما همسرانی آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید و بین دل‌هایتان مودت و رحمت قرار داد. در این [امر] نشانه‌هایی است برای مردمی که می‌اندیشند.» [روم: ۲۱]

«و از تو درباره زنان می‌پرسند. بگو: خداوند حکم خود را درباره آنها و آنچه در کتاب بر شما خوانده می‌شود، درباره زنان یتیمی که حقوق مقرر آنها را به آنها نمی‌دهید و می‌خواهید با آنها ازدواج کنید و [درباره] کودکان مستضعف و اینکه در مورد دختران یتیم به عدالت رفتار کنید، به شما می‌دهد. و هر کار نیکی انجام دهید، خداوند به آن آگاه است.» (127) و اگر زنی از شوهرش بترسد، «اگر آنها نافرمانی کنند یا رویگردان شوند، گناهی بر آنها نیست که بین خود صلح برقرار کنند، و صلح بهتر است. و نفوس به بخل تمایل دارند. اما اگر نیکی کنید و از خدا بترسید، خداوند به آنچه انجام می‌دهید آگاه است.» [222] (نساء: 127-128).

خداوند متعال به مردان دستور داده است که زنان را تأمین کنند و از ثروت آنها محافظت کنند، بدون اینکه زنان را ملزم به داشتن هیچ گونه تعهد مالی نسبت به خانواده کند. اسلام همچنین شخصیت و هویت زنان را حفظ کرده و به آنها اجازه داده است که حتی پس از ازدواج، نام خانوادگی خود را حفظ کنند.

در مورد شدت مجازات جرم زنا، بین یهودیت، مسیحیت و اسلام توافق کامل وجود دارد [223] (عهد عتیق، کتاب لاویان 20: 10-18).

در مسیحیت، مسیح بر معنای زنا تأکید کرد، نه محدود کردن آن به عمل ملموس و فیزیکی، بلکه آن را به مفهوم اخلاقی منتقل نمود. [224] مسیحیت، زناکاران را از به ارث بردن پادشاهی خدا منع کرد و پس از آن، آنها چاره دیگری جز عذاب ابدی در جهنم ندارند. [225] مجازات زناکاران در این زندگی همان چیزی است که شریعت موسی مقرر کرده بود، یعنی مرگ با سنگسار. [226] (عهد جدید، انجیل متی 5: 27-30). (عهد جدید، اول قرنتیان 6: 9-10). (عهد جدید، انجیل یوحنا 8: 3-11).

محققان امروزی کتاب مقدس اذعان دارند که داستان بخشش زن زناکار توسط مسیح در واقع در قدیمی‌ترین نسخه‌های انجیل یوحنا یافت نمی‌شود، بلکه بعداً به آن اضافه شده است، همانطور که ترجمه‌های مدرن تأیید می‌کنند. [227] مهمتر از همه این‌ها، مسیح در آغاز رسالت خود اعلام کرده بود که برای لغو شریعت موسی و پیامبران پیش از خود نیامده است و نابودی آسمان و زمین برای او آسان‌تر از حذف یک نکته از شریعت موسی خواهد بود، همانطور که در انجیل لوقا آمده است. [228] بنابراین، مسیح نمی‌توانست با بی‌مجازات گذاشتن زن زناکار، شریعت موسی را به حالت تعلیق درآورد. https://www.alukah.net/sharia/0/82804/ (عهد جدید، انجیل لوقا 16:17).

مجازات مقرر بر اساس شهادت چهار شاهد، همراه با شرح واقعه زنا که وقوع آن را تأیید می‌کند، اجرا می‌شود، نه صرفاً حضور یک مرد و یک زن در یک مکان. اگر هر یک از شهود شهادت خود را پس بگیرند، مجازات مقرر به حالت تعلیق در می‌آید. این امر کمیابی و نادر بودن مجازات‌های مقرر برای زنا در قوانین اسلامی در طول تاریخ را توضیح می‌دهد، زیرا اثبات آن فقط از این طریق امکان‌پذیر است، که بدون اعتراف مرتکب، دشوار، اگر نگوییم تقریباً غیرممکن، است.

اگر مجازات زنا بر اساس اعتراف یکی از دو مجرم اجرا شود - و نه بر اساس شهادت چهار شاهد - در این صورت مجازاتی برای طرف مقابل که به جرم خود اعتراف نکرده است، وجود ندارد.

خداوند درِ توبه را باز گذاشته است.

خداوند متعال فرمود:

«توبه تنها برای کسانی است که از روی نادانی مرتکب گناه می‌شوند، سپس به زودی توبه می‌کنند. چنین کسانی هستند که خداوند توبه‌شان را می‌پذیرد، و خداوند دانا و حکیم است.» [229] (نساء: 17)

«وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَحیمًا» (نساء: ۱۱۰) «و هر کس کار بدی انجام دهد یا به خود ستم کند، سپس از خدا طلب آمرزش کند، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت.»

«یُرِیدُ اللَّهُ أَن یُخَفِّفُ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفًا» (نساء/28) خداوند می‌خواهد بار شما را سبک کند و انسان ضعیف آفریده شده است.

اسلام نیازهای ذاتی انسان را به رسمیت می‌شناسد. با این حال، برای ارضای این غریزه ذاتی از طریق یک وسیله مشروع: ازدواج، تلاش می‌کند. اسلام ازدواج زودهنگام را تشویق می‌کند و در صورت وجود شرایط، کمک مالی برای ازدواج ارائه می‌دهد. اسلام همچنین تلاش می‌کند تا جامعه را از تمام وسایل گسترش فساد اخلاقی پاک کند، اهداف والایی را تعیین می‌کند که انرژی را تحلیل می‌برد و آن را به سمت نیکی هدایت می‌کند و اوقات فراغت را با عبادت خدا پر می‌کند. همه اینها هرگونه توجیهی را برای ارتکاب جرم زنا از بین می‌برد. با این وجود، اسلام تا زمانی که عمل غیراخلاقی با شهادت چهار شاهد ثابت نشود، مجازات را آغاز نمی‌کند. حضور چهار شاهد نادر است، مگر در مواردی که مرتکب آشکارا عمل خود را اعلام کند که در این صورت مستحق این مجازات شدید است. ارتکاب زنا، چه در خفا و چه در ملاء عام، گناه کبیره است.

زنی که با میل و رغبت و بدون اجبار اعتراف کرده بود، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از او خواست که حد شرعی را در مورد او اجرا کند. او در اثر زنا باردار شده بود. پیامبر خدا سرپرست او را فراخواند و فرمود: «با او مهربان باش.» این نشان دهنده کمال شریعت اسلام و رحمت کامل خالق نسبت به مخلوقش است.

پیامبر به او فرمود: برگرد تا وضع حمل کنی. وقتی برگشت، به او فرمود: برگرد تا پسرت را از شیر بگیری. بر اساس اصرار او بر بازگشت به پیامبر پس از گرفتن کودک، پیامبر حدّ مقرر را بر او اجرا کرد و فرمود: او توبه‌ای کرده است که اگر بین هفتاد نفر از اهل مدینه تقسیم شود، آنها را کفایت می‌کند.

رحمت رسول خدا صلی الله علیه و آله در این موضع گیری شریف تجلی یافت.

عدالت خالق

اسلام به برقراری عدالت در میان مردم و رعایت انصاف در پیمانه و وزن دعوت می‌کند.

خداوند متعال فرمود:

«و به سوی مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم. او گفت: ای قوم من، خدا را بپرستید؛ شما را جز او خدایی نیست. از جانب پروردگارتان دلیل روشنی برای شما آمده است. پس پیمانه و وزن را تمام دهید و از حق مردم نکاهید و در زمین پس از اصلاح آن، فساد نکنید. این برای شما بهتر است، اگر ایمان داشته باشید.» [232] (اعراف: 85).

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، پیوسته برای خدا قیام کنید و به عدالت گواهی دهید. و نباید دشمنی گروهی شما را از عدالت بازدارد. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است. و از خدا بترسید. بی‌گمان خدا به آنچه انجام می‌دهید آگاه است.» [233] (مائده: 8)

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ یُعْلَمُکُمْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ» [234] (نساء: 58).

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسانِ وَإِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَیَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنکَرِ وَالظَّنِّ یَعْطِیَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» [235] (نحل: 90) «خداوند به عدل و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می‌دهد و از فحشا و منکر و ستم نهی می‌کند. او شما را پند می‌دهد، شاید متذکر شوید.»

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، به خانه‌هایی غیر از خانه‌های خودتان وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام کنید. این برای شما بهتر است تا متذکر شوید.» [۲۳۶] (نور: ۲۷).

«پس اگر کسی را در آن نیافتید، تا به شما اجازه داده نشود، وارد آن نشوید. و اگر به شما گفته شد: «بازگردید»، بازگردید. این برای شما پاکیزه‌تر است. و خداوند به آنچه انجام می‌دهید آگاه است.» [237] (نور: 28).

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر فاسقی خبری برای شما آورد، تحقیق کنید، مبادا از روی نادانی به قومی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید.» (حجرات: 6)

«و اگر دو گروه از مؤمنان با هم جنگیدند، میان آنها صلح برقرار کنید. پس اگر یکی از آنها بر دیگری ستم کند، با آن گروهی که ستم می‌کند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر بازگشت، میان آنها را به عدالت صلح دهید و عدالت کنید. بی‌شک خداوند عدالت‌پیشگان را دوست دارد.» [239] (حجرات: 9)

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» [240] (حجرات: 10) «مؤمنان برادرند، پس میان برادرانتان صلح برقرار کنید و از خدا بترسید، باشد که مشمول رحمت او شوید.»

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، نباید قومی قوم دیگر را مسخره کند، شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانی زنان دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند و یکدیگر را عیبجوئی نکنید و با القاب زشت یاد نکنید، چه بد است نامی که پس از ایمان به فسق داده می‌شود. و هر که توبه نکند، ستمکار است.» [241] (حجرات: 11)

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از بسیاری از گمان‌های [منفی] بپرهیزید، زیرا برخی از گمان‌ها گناه است. و جاسوسی نکنید و از یکدیگر غیبت نکنید. آیا کسی از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ شما از آن کراهت دارید. و از خدا بترسید، که خدا آمرزنده و مهربان است.» [242] (حجرات: 12)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هیچ یک از شما ایمان واقعی ندارد تا زمانی که آنچه را که برای خود دوست دارد، برای برادرش نیز دوست بدارد.»[243] به روایت بخاری و مسلم.

حقوق در اسلام

پیش از اسلام، برده‌داری یک نظام مستقر در میان مردم بود و محدودیتی نداشت. مبارزه اسلام علیه برده‌داری با هدف تغییر دیدگاه و ذهنیت کل جامعه صورت گرفت، به طوری که پس از آزادی، بردگان به اعضای کامل و فعال جامعه تبدیل شوند، بدون اینکه نیازی به توسل به تظاهرات، اعتصابات، نافرمانی مدنی یا حتی شورش‌های قومی باشد. هدف اسلام از بین بردن این نظام نفرت‌انگیز در اسرع وقت و از طریق روش‌های مسالمت‌آمیز بود.

اسلام به حاکم اجازه نمی‌دهد که با رعایای خود مانند بردگان رفتار کند. بلکه اسلام هم به حاکم و هم به رعایا، حقوق و وظایفی را در چارچوب آزادی و عدالت تضمین شده برای همه، اعطا می‌کند. بردگان به تدریج از طریق کفاره‌ها آزاد می‌شوند، درهای خیرات را باز می‌کنند و با آزاد کردن بردگان به سوی کارهای نیک می‌شتابند تا به پروردگار جهانیان نزدیک شوند.

زنی که برای ارباب خود برده به دنیا می‌آورد، قابل فروش نبود و پس از مرگ ارباب، خود به خود آزاد می‌شد. برخلاف تمام سنت‌های پیشین، اسلام به پسر یک زن برده اجازه می‌داد که به پدرش وابسته و در نتیجه آزاد باشد. همچنین به برده اجازه می‌داد که با پرداخت مبلغی پول یا کار کردن برای مدت مشخصی، خود را از اربابش بخرد.

خداوند متعال فرمود:

«... و کسانی از بردگان شما که خواهان عقد و پیمان هستند، اگر می‌دانید که در آنها خیر و صلاحی هست، با آنها عقد و پیمان ببندید...» [244] (نور: 33).

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در نبردهایی که برای دفاع از دین، جان و مال خود انجام می‌داد، به یارانش دستور می‌داد که با زندانیان با مهربانی رفتار کنند. زندانیان می‌توانستند با پرداخت مبلغی پول یا آموزش خواندن و نوشتن به فرزندانشان، آزادی خود را تضمین کنند. علاوه بر این، نظام خانوادگی اسلامی، فرزندی را از مادر یا برادری را از برادرش محروم نمی‌کرد.

اسلام به مسلمانان دستور می‌دهد که با جنگجویانی که تسلیم می‌شوند، رحم کنند.

خداوند متعال فرمود:

«و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، به او پناه بده تا کلام خدا را بشنود، سپس او را به مکان امنی برسان. این به خاطر آن است که آنها قومی نادانند.» [245] (توبه: 6)

اسلام همچنین امکان کمک به بردگان برای آزادی خود را با پرداخت از اموال مسلمانان یا خزانه دولت تصریح کرده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یارانش برای آزادی بردگان از بیت المال فدیه می‌دادند.

خداوند متعال فرمود:

«و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. اگر یکی از آن دو یا هر دو نزد تو به پیری برسند، کمترین اهانتی به آنها مکن و با آنها با خشونت رفتار نکن، بلکه با آنها سخنی بزرگوارانه بگو. و بال فروتنی را از روی مهربانی برای آنها فرود آور و بگو: پروردگارا، همانطور که مرا در کوچکی تربیت کردند، بر آنها رحم کن.» [246] (اسراء: 23-24).

«و ما انسان را به نیکی به پدر و مادرش سفارش کردیم. مادرش او را با سختی حمل کرد و با سختی وضع حمل نمود و دوران بارداری و از شیر گرفتنش سی ماه است، تا زمانی که به کمال رشد و چهل سالگی برسد، می‌گوید: پروردگارا، مرا توفیق ده تا نعمتی را که به من و پدر و مادرم عطا کرده‌ای شکر کنم و کار شایسته‌ای انجام دهم که تو آن را بپسندی. و فرزندانم را برای من صالح گردان، من به سوی تو بازگشته‌ام.» (احقاف: ۱۵)

«و حق خویشاوند و [همچنین] مسکین و در راه مانده را ادا کن و اسراف و تبذیر مکن.»[248] (اسراء: 26)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «به خدا سوگند، ایمان ندارد، به خدا سوگند، ایمان ندارد، به خدا سوگند، ایمان ندارد.» گفته شد: «چه کسی، ای رسول خدا؟» فرمود: «کسی که همسایه‌اش از شر او در امان نباشد.» [249] (متفق علیه).

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «همسایه به حق شفعه همسایه‌اش (حق همسایه برای تصرف ملک به زور از خریدار آن) سزاوارتر است، و اگر راهشان یکی باشد، حتی اگر غایب باشد، منتظر آن می‌ماند» [250]. (مسند امام احمد).

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ای ابوذر، هرگاه آبگوشت پختی، آب بیشتری بریز و به همسایگانت رسیدگی کن» [251]. (روایت از مسلم).

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس زمینی دارد و می‌خواهد آن را بفروشد، باید آن را به همسایه‌اش عرضه کند.»[252] (حدیثی صحیح در سنن ابن ماجه).

خداوند متعال فرمود:

«هیچ جنبنده‌ای در زمین و هیچ پرنده‌ای که با بال‌هایش پرواز می‌کند نیست مگر اینکه آنها نیز امت‌هایی مانند شما هستند. ما هیچ چیزی را در کتاب [خدا] فروگذار نکرده‌ایم. سپس همگی به سوی پروردگارشان محشور می‌شوند.» [253] (انعام: 38)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «زنی به خاطر گربه‌ای که زندانی کرد تا مرد، عذاب شد، پس به خاطر آن وارد جهنم شد. او نه به گربه غذا داد و نه به گربه آب داد، وقتی گربه را زندانی کرد، و نه گذاشت از حشرات زمین بخورد.» [254] (متفق علیه).

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «مردی سگی را دید که از تشنگی خاک می‌خورد، پس آن مرد کفش خود را برداشت و شروع به آب دادن به آن کرد تا اینکه تشنگی‌اش برطرف شد. خداوند از او تشکر کرد و او را به بهشت برد» [255]. (روایت بخاری و مسلم).

خداوند متعال فرمود:

«و در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید، و او را با بیم و امید بخوانید، که رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.» [اعراف: 56]

«به سبب آنچه دست‌های مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا آشکار شده است تا [خدا] برخی از آنچه را که انجام داده‌اند به آنان بچشاند، شاید بازگردند.» (روم: ۴۱)

«و هنگامی که روی گرداند، در زمین می‌کوشد تا در آن فساد کند و زراعت و حیوانات را نابود سازد. و خدا فساد را دوست ندارد.» [258] (بقره: 205).

«و در زمین قطعاتی در کنار هم و باغ‌هایی از انگور و زراعت و نخل‌ها وجود دارد، برخی دو جفت و برخی غیر دو جفت، که با یک آب آبیاری می‌شوند، و ما برخی را بر برخی دیگر در غذا برتری می‌دهیم. در این [امر] نشانه‌هایی است برای مردمی که تعقل می‌کنند.» [259] (الرعد: 4).

اسلام به ما می‌آموزد که وظایف اجتماعی باید بر اساس محبت، مهربانی و احترام به دیگران باشد.

اسلام مبانی، معیارها و کنترل‌ها را تعیین کرد و حقوق و وظایف را در تمام روابطی که جامعه را به هم پیوند می‌دهد، تعریف نمود.

خداوند متعال فرمود:

«و خدا را بپرستید و چیزی را با او شریک نکنید، و به پدر و مادر نیکی کنید، و به خویشاوندان، یتیمان، مسکینان، همسایه خویشاوند، همسایه بیگانه، همنشین، مسافر در راه مانده، و بردگانتان نیکی کنید، که خدا متکبر و فخرفروش را دوست ندارد.» [260] (نساء: 36)

«... و با آنها به نیکی رفتار کنید. و اگر از آنها خوشتان نیامد، چه بسا چیزی را خوش ندارید و خدا در آن خیر فراوان قرار می‌دهد.» [261] (نساء: 19)

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هنگامی که به شما گفته شود: «در مجالس جا باز کنید»، جا باز کنید تا خداوند برای شما جا باز کند. و هنگامی که به شما گفته شود: «برخیزید»، برخیزید. خداوند کسانی از شما را که ایمان آورده‌اند و کسانی را که علم به آنها داده شده، به درجات بالا می‌برد. و خداوند به آنچه انجام می‌دهید آگاه است.» [262] (مجادله: 11).

اسلام کفالت یتیمان را تشویق می‌کند و از کفیل می‌خواهد که با یتیم مانند فرزندان خود رفتار کند. با این حال، این حق را برای یتیم محفوظ می‌دارد که خانواده واقعی خود را بشناسد، حق خود را نسبت به ارث پدرش حفظ کند و از اختلاط نسب جلوگیری کند.

داستان آن دختر غربی که سی سال بعد به طور اتفاقی متوجه شد که فرزندخوانده است و خودکشی کرد، روشن‌ترین گواه فساد قوانین فرزندخواندگی است. اگر از سنین پایین به او می‌گفتند، به او رحم می‌کردند و به او فرصت می‌دادند تا والدینش را جستجو کند.

خداوند متعال فرمود:

«وَ لا تَظْلَمُوهُ یَتِیمٌ» [263] (ضحی: 9) «و به یتیم ستم نکنید.»

«در دنیا و آخرت. و از تو درباره یتیمان می‌پرسند. بگو: «اصلاح آنها بهتر است. اما اگر با آنها معاشرت کنید، برادران شما هستند. و خداوند مفسد را از مصلح بازمی‌شناسد. و اگر خدا می‌خواست، شما را یاری می‌کرد. همانا خداوند توانا و حکیم است.» [264] (بقره: 220).

«و چون خویشاوندان و یتیمان و نیازمندان در تقسیم [ارث] حاضر شوند، از آن [ارث] به آنان روزی دهید و با آنان سخنی شایسته بگویید.» [265] (نساء: 8)

عدم ضرر و زیان یا مقابله به مثل در اسلام

گوشت منبع اصلی پروتئین است و انسان‌ها دندان‌های صاف و نوک‌تیز دارند که برای جویدن و آسیاب کردن گوشت ایده‌آل هستند. خداوند دندان‌هایی را برای انسان‌ها آفریده که برای خوردن گیاهان و حیوانات مناسب هستند و سیستم گوارشی را برای هضم غذاهای گیاهی و حیوانی مناسب ساخته است که گواه بر مجاز بودن خوردن آنهاست.

خداوند متعال فرمود:

«... چهارپایان برای شما حلال شده‌اند...» [266]. (مائده: 1).

قرآن کریم در مورد غذاها چند قانون دارد:

«بگو: در آنچه به من وحی شده، هیچ حرامی بر خورنده آن نمی‌یابم، مگر اینکه مردار باشد، یا خون ریخته شده، یا گوشت خوک - که اینها پلید هستند - یا [گوشت خوک] پلیدی که برای غیر خدا ذبح شده باشد. پس هر که [به خوردن آنها] ناچار شود، در حالی که نه طمع داشته باشد و نه از حد بگذرد، پروردگار تو آمرزنده و مهربان است.» [267] (انعام: 145)

«حیوانات مردار، خون، گوشت خوک، آنچه برای غیر خدا ذبح شده، [حیوانات] خفه شده، [حیوانات] کتک خورده، [حیواناتی] که از سر افتاده‌اند، [حیواناتی] که توسط حیوان وحشی شاخ زده شده‌اند، [حیواناتی] که توسط حیوانات وحشی خورده شده‌اند، مگر اینکه [حیوانات] را به طور صحیح ذبح کنید، [حیواناتی] که بر روی محراب‌های سنگی ذبح شده‌اند، و [حیواناتی] که برای تقسیم [حیوانات] قرعه می‌اندازند، بر شما حرام شده‌اند. این گناه بزرگی است.» [268] (مائده: 3).

خداوند متعال فرمود:

«و بخورید و بیاشامید، اما اسراف نکنید، که او اسراف‌کنندگان را دوست ندارد.» [اعراف: 31]

ابن قیم رحمه الله می‌گوید[270]: «خداوند بندگانش را هدایت کرده است که آنچه از خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها بدن را تقویت می‌کند، در برنامه غذایی خود بگنجانند و آن را به اندازه‌ای مصرف کنند که از نظر کمیت و کیفیت برای بدن مفید باشد. هر گاه از این مقدار تجاوز کند، اسراف است و هم مانع سلامتی می‌شود و هم بیماری می‌آورد. منظورم نخوردن و نیاشامیدن یا اسراف در آن است. حفظ سلامتی در این دو کلمه خلاصه می‌شود.» «زاد المعاد» (4/213).

خداوند متعال در وصف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: «... و چیزهای پاکیزه را برایشان حلال می‌کند و چیزهای پلید را برایشان حرام می‌کند...» [271]. و خداوند متعال می‌فرماید: «از تو [ای محمد] می‌پرسند چه چیزی برای آنها حلال شده است؟ بگو: چیزهای پاکیزه برای شما حلال شده است...» [272]. (اعراف: 157). (مائده: 4).

هر چیز خوبی حلال است، و هر چیز بدی حرام.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد چگونگی رفتار مؤمن در خوردن و آشامیدن فرمودند: «هیچ انسانی ظرفی بدتر از شکمش را پر نمی‌کند. برای فرزند آدم کافی است که چند لقمه بخورد تا کمرش را تقویت کند. اگر ناچار شد، یک سوم آن را برای خوراکش، یک سوم را برای نوشیدنی‌اش و یک سوم را برای نفسش قرار دهد.» [273] (روایت ترمذی)

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «نه ضرری باید باشد و نه ضرری متقابل.»[274] (روایت ابن ماجه).

روش ذبح اسلامی که شامل بریدن گلو و مری حیوان با چاقوی تیز است، بسیار مهربان‌تر از بی‌حس کردن و خفه کردن حیوان است که باعث رنج او می‌شود. هنگامی که جریان خون به مغز قطع می‌شود، حیوان هیچ دردی را احساس نمی‌کند. لرزش حیوان هنگام ذبح به دلیل درد نیست، بلکه به دلیل جریان سریع خون است که خروج تمام خون را تسهیل می‌کند، برخلاف روش‌های دیگر که خون را در بدن حیوان محبوس می‌کنند و به سلامتی کسانی که گوشت را می‌خورند آسیب می‌رسانند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خداوند در هر کاری فضیلت را واجب کرده است. پس اگر می‌کشید، نیکو بکشید و اگر ذبح می‌کنید، نیکو ذبح کنید. هر یک از شما باید تیغ خود را تیز کند و حیوان ذبح شده‌اش در آسایش باشد.» [275] (روایت از مسلم).

بین روح حیوانی و روح انسانی تفاوت زیادی وجود دارد. روح حیوانی نیروی محرکه بدن است. اگر در هنگام مرگ آن را ترک کند، به جسدی بی‌جان تبدیل می‌شود. این نوعی حیات است. گیاهان و درختان نیز نوعی حیات دارند که به آن روح نمی‌گویند، بلکه حیاتی است که با آب در اجزای آن جریان دارد. اگر آن را ترک کند، پژمرده و می‌ریزد.

خداوند متعال فرمود:

«... و هر چیز زنده‌ای را از آب آفریدیم. آیا ایمان نمی‌آورند؟» [276]. (انبیاء: 30)

اما مانند روح انسانی نیست که به منظور تکریم و احترام به خدا نسبت داده شده باشد و ماهیت آن را فقط خدا می‌داند و به جز انسان به کسی خاص اختصاص ندارد. روح انسانی امری الهی است و انسان ملزم به درک ذات آن نیست. روح انسانی ترکیبی از نیروی محرکه بدن به علاوه قوای تفکر (ذهن)، ادراک، علم و ایمان است. این همان چیزی است که آن را از روح حیوانی متمایز می‌کند.

از رحمت و مهربانی خداوند نسبت به مخلوقاتش است که خوردن چیزهای پاک را برای ما مجاز و خوردن چیزهای بد را بر ما حرام کرده است.

خداوند متعال فرمود:

«کسانی که از فرستاده، پیامبر درس‌نخوانده‌ای که نامش را در تورات و انجیل نزد خود نوشته می‌یابند، پیروی می‌کنند. او آنها را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را برایشان حلال و چیزهای ناپاک را حرام می‌کند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود، از دوششان برمی‌دارد. پس کسانی که به او ایمان آورند و او را گرامی دارند و یاری‌اش کنند و از نوری که به سویشان نازل کرده پیروی کنند، به راه راست هدایت می‌شوند.» «قرآن با او نازل شده است. آنها رستگارانند.» [277] (آل عمران: 157).

برخی از کسانی که به اسلام گرویدند، خوردن گوشت خوک را دلیل مسلمان شدن خود عنوان می‌کنند.

از آنجایی که از قبل می‌دانستند این حیوان بسیار نجس است و بیماری‌های زیادی را به بدن وارد می‌کند، از خوردن آن متنفر بودند. آنها معتقد بودند که مسلمانان به دلیل تقدیس گوشت خوک و پرستش آن، تنها به این دلیل که در کتابشان حرام شده است، آن را نمی‌خورند. بعداً متوجه شدند که خوردن گوشت خوک برای مسلمانان حرام است زیرا حیوانی کثیف است و گوشت آن برای سلامتی مضر است. سپس به عظمت این دین پی بردند.

خداوند متعال می‌فرماید:

«خداوند فقط مردار، خون، گوشت خوک و آنچه را که نام غیر خدا بر آن برده شده است، بر شما حرام کرده است. پس هر کس [به خوردن آنها] ناچار شود، در حالی که نه ستمگر باشد و نه از حد بگذرد، گناهی بر او نیست. بی‌گمان خداوند آمرزنده و مهربان است.» [278] (بقره: 173)

ممنوعیت خوردن گوشت خوک در عهد عتیق نیز آمده است.

«و خوک، زیرا سمش شکافته و شکافته است اما نشخوار نمی‌کند، برای شما نجس است. گوشت آنها را نخورید و لاش آنها را لمس نکنید. آنها برای شما نجس هستند.» [279] (لاویان 11: 7-8).

«و خوک، زیرا سمش شکافته است اما نشخوار نمی‌کند، برای شما نجس است. گوشت آنها را نخورید و لاش آنها را لمس نکنید.»[280] (تثنیه 8:14).

معلوم است که شریعت موسی، طبق آنچه در عهد جدید از زبان مسیح بیان شده، شریعت مسیح نیز هست.

«گمان مبرید که آمده‌ام تا تورات یا نوشته‌های پیامبران را باطل کنم. نیامده‌ام تا آنها را باطل کنم، بلکه آمده‌ام تا آنها را به انجام رسانم. زیرا به راستی به شما می‌گویم، تا آسمان و زمین از بین نرود، هیچ حرف یا نقطه‌ای از تورات از بین نخواهد رفت تا همه به انجام رسد. بنابراین، هر که یکی از کوچکترین این احکام را بشکند و به دیگران نیز چنین بیاموزد، در پادشاهی آسمان کوچکترین نامیده خواهد شد. اما هر که «هر که عمل کرده و تعلیم داده باشد، در پادشاهی آسمان بزرگ خوانده خواهد شد» [281]. (متی 5: 17-19).

بنابراین، خوردن گوشت خوک در مسیحیت همانطور که در یهودیت ممنوع بود، حرام است.

مفهوم پول در اسلام برای تجارت، مبادله کالا و خدمات و برای سازندگی و توسعه است. وقتی ما پول را با هدف کسب درآمد قرض می‌دهیم، پول را از هدف اصلی خود به عنوان وسیله‌ای برای مبادله و توسعه خارج کرده و آن را به یک هدف فی‌نفسه تبدیل کرده‌ایم.

بهره یا ربا که بر وام‌ها تحمیل می‌شود، انگیزه‌ای برای وام‌دهندگان است زیرا آنها نمی‌توانند ضرر را تحمل کنند. در نتیجه، سود انباشته‌ای که وام‌دهندگان در طول سال‌ها به دست می‌آورند، شکاف بین ثروتمندان و فقرا را افزایش می‌دهد. در دهه‌های اخیر، دولت‌ها و نهادها به طور گسترده در این زمینه دخیل بوده‌اند و ما شاهد نمونه‌های متعددی از فروپاشی نظام اقتصادی برخی کشورها بوده‌ایم. ربا این توانایی را دارد که فساد را در جامعه به گونه‌ای گسترش دهد که سایر جرایم نمی‌توانند. [282]

خداوند متعال فرمود: بر اساس اصول مسیحی، توماس آکویناس ربا یا قرض گرفتن با بهره را محکوم کرد. کلیسا، به دلیل نقش مهم مذهبی و دنیوی خود، پس از تعهد به ممنوعیت ربا در میان روحانیون از قرن دوم، توانست ممنوعیت آن را در میان رعایای خود تعمیم دهد. به گفته توماس آکویناس، توجیه ممنوعیت بهره این است که بهره نمی‌تواند قیمت مورد انتظار وام‌دهنده از وام‌گیرنده، یعنی قیمت زمان وام‌گیرنده باشد، زیرا آنها این رویه را به عنوان یک معامله تجاری می‌دیدند. در دوران باستان، فیلسوف ارسطو معتقد بود که پول وسیله مبادله است و نه وسیله‌ای برای جمع‌آوری بهره. از سوی دیگر، افلاطون بهره را استثمار می‌دانست، در حالی که ثروتمندان آن را علیه اعضای فقیر جامعه انجام می‌دادند. معاملات ربوی در زمان یونانیان رواج داشت. طلبکار حق داشت اگر بدهکار قادر به بازپرداخت بدهی خود نبود، بدهکار را به بردگی بفروشد. در میان رومی‌ها نیز وضعیت تفاوتی نداشت. شایان ذکر است که این ممنوعیت تابع تأثیرات مذهبی نبوده است، زیرا بیش از سه قرن قبل از ظهور مسیحیت رخ داده است. توجه داشته باشید که کتاب مقدس پیروان خود را از معامله ربا منع کرده است و تورات نیز پیش از آن همین کار را کرده است.

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، ربا را چند برابر نخورید، و از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.» (آل عمران: ۱۳۰)

«و آنچه از ربا می‌دهید تا در اموال مردم افزایش یابد، نزد خدا افزایش نخواهد یافت. و آنچه از زکات می‌دهید، در حالی که خشنودی خدا را می‌خواهید، پاداشی مضاعف خواهید داشت.» [284] (روم: 39)

عهد عتیق همچنین ربا را ممنوع کرده است، همانطور که به عنوان مثال در کتاب لاویان می‌یابیم، اما محدود به موارد زیر نیست:

«و اگر برادرت فقیر شود و دستش از تو کوتاه شود، چه غریب باشد چه مهاجر، او را حمایت کن و او با تو زندگی خواهد کرد. از او بهره یا سودی نخواه، بلکه از خدای خود بترس و برادرت با تو زندگی خواهد کرد. پول خود را به او نده و غذای خود را به او نده.»[285]

همانطور که قبلاً اشاره کردیم، کاملاً مشخص است که شریعت موسی، همانطور که در عهد جدید توسط مسیح بیان شده است (لاویان ۲۵: ۳۵-۳۷)، شریعت مسیح نیز هست.

«گمان مبرید که آمده‌ام تا تورات یا نوشته‌های پیامبران را باطل کنم. نیامده‌ام تا آنها را باطل کنم، بلکه آمده‌ام تا آنها را به انجام رسانم. زیرا به راستی به شما می‌گویم، تا آسمان و زمین از بین نرود، هیچ حرف یا نقطه‌ای از تورات از بین نخواهد رفت تا همه به انجام رسد. بنابراین هر که یکی از کوچکترین این احکام را بشکند و به دیگران نیز چنین بیاموزد، در پادشاهی آسمان کوچکترین نامیده خواهد شد. اما هر که «هر که عمل کرده و تعلیم داده باشد، در پادشاهی آسمان بزرگ خوانده خواهد شد»[286]. (متی 5: 17-19).

بنابراین، ربا همانطور که در یهودیت ممنوع بود، در مسیحیت نیز ممنوع است.

همانطور که در قرآن کریم آمده است:

«به سبب ظلمی که از یهودیان سر زد، و به سبب بازداشتن بسیاری از مردم از راه خدا (160) و ربا گرفتنشان، در حالی که از آن نهی شده بودند، و خوردن اموال مردم به ناحق، چیزهای پاکیزه‌ای را که برایشان حلال بود، بر آنها حرام کردیم. و برای کافران آنها عذاب دردناکی آماده کرده‌ایم.» [287] (نساء: 160-161).

خداوند متعال انسان را به واسطه عقلش از سایر موجودات متمایز کرده است. او هر چیزی را که به ما، ذهن و جسم ما آسیب می‌رساند، حرام کرده است. بنابراین، هر چیزی را که مست می‌کند، حرام کرده است، زیرا ذهن را کدر و آسیب می‌رساند و منجر به انواع فساد می‌شود. یک مست ممکن است دیگری را بکشد، مرتکب زنا شود، دزدی کند و سایر فسادهای بزرگی که از نوشیدن الکل ناشی می‌شود را مرتکب شود.

خداوند متعال می‌فرماید:

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، شراب و قمار و بت‌های [غیر خدا] و تیرهای بخت‌آزمایی، پلید و از عمل شیطان هستند، پس از آنها دوری کنید تا رستگار شوید.» [مائده: ۹۰]

الکل هر چیزی است که باعث مستی شود، صرف نظر از نام یا شکل آن. رسول خدا فرمود: «هر مست کننده‌ای شراب است و هر مست کننده‌ای حرام است» [289]. (روایت از مسلم).

به دلیل ضررهای فراوان آن برای فرد و جامعه، ممنوع شد.

الکل در مسیحیت و یهودیت نیز ممنوع بود، اما امروزه اکثر مردم این را رعایت نمی‌کنند.

«شراب مسخره می‌کند، و مسکرات فریب‌دهنده است، و هر که از آنها گمراه شود، حکیم نیست.»[290]. (امثال، فصل 20، آیه 1).

«و مست شراب مشوید که به هرزگی می‌انجامد.»[291]. (کتاب افسسیان، فصل 5، آیه 18).

مجله پزشکی مشهور لنست در سال ۲۰۱۰ مطالعه‌ای در مورد مخرب‌ترین مواد مخدر برای افراد و جامعه منتشر کرد. این مطالعه بر روی ۲۰ ماده مخدر، از جمله الکل، هروئین و تنباکو، تمرکز داشت و آنها را بر اساس ۱۶ معیار ارزیابی کرد که ۹ مورد از آنها مربوط به آسیب به فرد و هفت مورد مربوط به آسیب به دیگران بود. این رتبه‌بندی از ۱۰۰ داده شد.

نتیجه این است که اگر هم ضرر فردی و هم ضرر به دیگران را با هم در نظر بگیریم، الکل مضرترین ماده مخدر است و رتبه اول را دارد.

مطالعه دیگری در مورد میزان ایمن مصرف الکل صحبت کرد و گفت:

محققان در گزارشی که در وب‌سایت مجله علمی مشهور لنست منتشر شد، اعلام کردند: «صفر، سطح ایمن مصرف الکل برای جلوگیری از مرگ ناشی از بیماری و آسیب‌های مرتبط با الکل است.» این مطالعه شامل بزرگترین تجزیه و تحلیل داده‌ها تا به امروز در این زمینه است. این مطالعه شامل ۲۸ میلیون نفر در سراسر جهان، به نمایندگی از ۱۹۵ کشور، از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۶، برای تخمین شیوع و میزان مصرف الکل (با استفاده از ۶۹۴ منبع داده) و رابطه بین مصرف و مضرات و خطرات سلامتی مرتبط با الکل (برگرفته از ۵۹۲ مطالعه قبل و بعد) بود. نتایج نشان داد که الکل سالانه باعث ۲.۸ میلیون مرگ در سراسر جهان می‌شود.

در این زمینه، محققان توصیه کردند که اقداماتی برای وضع مالیات بر الکل آغاز شود تا حضور آن در بازار و تبلیغات آن محدود شود، به عنوان مقدمه‌ای برای ممنوعیت آینده آن. خداوند متعال راست می‌گوید وقتی که می‌فرماید:

«آیا خدا بهترین داوران نیست؟» [292] (تین: 8).

ارکان اسلام

شهادت و اقرار به یگانگی خالق و پرستش تنها او، و اقرار به اینکه محمد بنده و فرستاده اوست.

ارتباط مداوم با پروردگار جهانیان از طریق دعا.

تقویت اراده و خویشتن‌داری فرد و ایجاد احساس رحمت و هماهنگی با دیگران از طریق روزه‌داری.

صرف درصد کمی از پس‌انداز خود برای فقرا و نیازمندان از طریق زکات، که عبادتی است که به انسان کمک می‌کند بر امیال بخل و خساست غلبه کند.

عبادت و پرستش خداوند در یک زمان و مکان خاص از طریق انجام مناسک و احساسات مشترک بین همه مؤمنان از طریق زیارت حج در مکه. این نمادی از وحدت در تعهد ما به خداوند است، صرف نظر از وابستگی‌های انسانی، فرهنگ‌ها، زبان‌ها، رتبه‌ها و رنگ‌ها.

مسلمان نماز می‌خواند تا از پروردگارش اطاعت کند، پروردگاری که او را به نماز فرمان داده و آن را یکی از ارکان اسلام قرار داده است.

یک مسلمان هر روز ساعت ۵ صبح برای نماز بیدار می‌شود و دوستان غیرمسلمانش دقیقاً در همان ساعت برای ورزش بیدار می‌شوند. برای او، نمازش تغذیه جسمی و روحی است، در حالی که ورزش برای آنها فقط تغذیه جسمی است. این با دعا که درخواست حاجت از خداست، بدون حرکت فیزیکی رکوع و سجود، که یک مسلمان در هر زمانی انجام می‌دهد، متفاوت است.

بیایید ببینیم چقدر از جسم خود مراقبت می‌کنیم در حالی که روحمان گرسنگی می‌کشد و نتیجه آن خودکشی‌های بی‌شماری از مرفه‌ترین مردم جهان است.

عبادت منجر به لغو احساسی در مرکز احساس در مغز می‌شود که مربوط به احساس خود و احساس اطرافیان است، بنابراین فرد احساس تعالی زیادی می‌کند و این احساسی است که فرد تا آن را تجربه نکند، آن را درک نخواهد کرد.

اعمال عبادی مراکز عاطفی مغز را فعال می‌کنند و باور را از اطلاعات نظری و مناسک به تجربیات عاطفی ذهنی تبدیل می‌کنند. آیا پدری با استقبال کلامی پس از بازگشت پسرش از سفر راضی می‌شود؟ او تا زمانی که او را در آغوش نگیرد و نبوسد، آرام نمی‌گیرد. ذهن میل ذاتی به تجسم باورها و ایده‌ها در قالبی ملموس دارد و اعمال عبادی این میل را برآورده می‌کنند. بندگی و اطاعت در نماز، روزه و غیره تجسم می‌یابد.

دکتر اندرو نیوبرگ[293] می‌گوید: «عبادت نقش مهمی در بهبود سلامت جسمی، روحی و روانی و دستیابی به آرامش و تعالی معنوی دارد. به همین ترتیب، روی آوردن به خالق منجر به آرامش و تعالی بیشتر می‌شود.» مدیر مرکز مطالعات معنوی دانشگاه پنسیلوانیا در ایالات متحده.

یک مسلمان از آموزه‌های حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیروی می‌کند و دقیقاً مانند پیامبر نماز می‌خواند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «همان گونه که دیدید من نماز می‌خوانم، نماز بخوانید» [294]. (روایت بخاری).

یک مسلمان از طریق نماز، پنج بار در روز با پروردگارش روبرو می‌شود و این امر ناشی از اشتیاق شدید او برای ارتباط با او در طول روز است. این وسیله‌ای است که خداوند برای ارتباط با ما فراهم کرده است و ما را به پایبندی به آن برای خیر و صلاح خود فرمان داده است.

خداوند متعال فرمود:

«آنچه از کتاب به تو وحی شده است تلاوت کن و نماز را برپا دار، که نماز از فحشا و منکر باز می‌دارد، و یاد خدا بزرگتر است، و خدا به آنچه انجام می‌دهید آگاه است.» [۲۹۵] (عنکبوت: ۴۵).

ما به عنوان انسان، تقریباً هیچ‌وقت از صحبت تلفنی روزانه با همسر و فرزندانمان دست نمی‌کشیم، زیرا آنها را خیلی دوست داریم و به آنها وابسته‌ایم.

اهمیت نماز همچنین در این است که نفس را از ارتکاب عمل زشت باز می‌دارد و هرگاه خالق خود را به یاد آورد، از عذاب او بترسد و به بخشش و پاداش او امیدوار باشد، نفس را به انجام کار نیک ترغیب می‌کند.

اعمال و کردار انسان باید خالصاً برای پروردگار جهانیان باشد. از آنجایی که برای انسان دشوار است که دائماً نیت خود را به یاد آورد یا تجدید کند، باید اوقاتی برای دعا وجود داشته باشد تا با پروردگار جهانیان ارتباط برقرار کند و اخلاص خود را نسبت به او از طریق عبادت و کار تجدید کند. این اوقات حداقل پنج بار در شبانه‌روز است که منعکس‌کننده اوقات و پدیده‌های اصلی تناوب شب و روز در طول روز (طلوع، ظهر، عصر، غروب و شامگاه) است.

خداوند متعال فرمود:

«پس بر آنچه می‌گویند شکیبا باش و پیش از طلوع خورشید و پیش از غروب آن و در ساعاتی از شب و اطراف روز، پروردگارت را با ستایش تسبیح گوی، باشد که خشنود شوی.» [طه: ۱۳۰]

قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب آفتاب: نماز صبح و عصر.

و از جمله اوقات شب: نماز عشاء.

پایان روز: نماز ظهر و مغرب.

آنها پنج نماز هستند تا تمام تغییرات طبیعی که در طول روز رخ می‌دهند را پوشش دهند و ما را به یاد خالق و سازنده‌مان بیندازند.

خداوند کعبه [297] بیت‌الحرام را اولین خانه عبادت و نمادی از وحدت مؤمنان قرار داد که همه مسلمانان هنگام نماز به آن روی می‌آورند و از سراسر جهان حلقه‌هایی تشکیل می‌دهند که مکه مرکز آن است. قرآن صحنه‌های بسیاری از تعامل نمازگزاران با طبیعت اطرافشان را به ما نشان می‌دهد، مانند تسبیح و سرودخوانی کوه‌ها و پرندگان با حضرت داوود: «و به راستی که به داوود از جانب خود فضلی عطا کردیم. ای کوه‌ها، با او همصدا شوید و ای پرندگان. و آهن را برای او نرم کردیم.» [298] اسلام در بیش از یک مورد تأیید می‌کند که کل جهان هستی، با همه موجوداتش، پروردگار جهانیان را ستایش و تسبیح می‌کند. خداوند متعال می‌فرماید: (سبأ: 10).

«در حقیقت، نخستین خانه‌ای که برای مردم بنا نهاده شد، همان است که در مکه است - مبارک و هدایتی برای جهانیان.»[299] (آل عمران: 96). کعبه بنایی مربع شکل و تقریباً مکعبی شکل است که در مرکز مسجد الحرام در مکه واقع شده است. این بنا دری دارد اما پنجره‌ای ندارد. چیزی در آن نیست و قبر کسی نیست. بلکه اتاقی برای نماز است. مسلمانی که در داخل کعبه نماز می‌خواند، می‌تواند به هر سمتی نماز بخواند. کعبه در طول تاریخ چندین بار بازسازی شده است. حضرت ابراهیم اولین کسی بود که پایه‌های کعبه را به همراه پسرش اسماعیل دوباره بنا کرد. در گوشه کعبه، حجرالاسود قرار دارد که گمان می‌رود از زمان آدم علیه السلام آمده باشد. با این حال، این سنگ، سنگی ماوراء طبیعی نیست و قدرت‌های ماوراء طبیعی ندارد، اما نمادی برای مسلمانان است.

ماهیت کروی زمین باعث تناوب شب و روز می‌شود. مسلمانان، از سراسر جهان، در طواف کعبه و نمازهای پنجگانه روزانه خود که رو به مکه است، گرد هم می‌آیند. آنها بخشی از نظام کیهانی را تشکیل می‌دهند و دائماً در ستایش و ستایش پروردگار جهانیان با هم در ارتباط هستند. این فرمان خالق به پیامبرش ابراهیم است که پایه‌های کعبه را برافرازد و آن را طواف کند و به ما دستور می‌دهد که کعبه را به عنوان جهت نماز قرار دهیم.

کعبه بارها در طول تاریخ ذکر شده است. مردم سالانه حتی از دورافتاده‌ترین نقاط شبه‌جزیره عربستان به زیارت آن می‌روند و تقدس آن در سراسر شبه‌جزیره عربستان مورد احترام است. در پیشگویی‌های عهد عتیق آمده است: «کسانی که از وادی بکّا عبور می‌کنند، آن را به چشمه تبدیل خواهند کرد» [300].

اعراب در دوران پیش از اسلام، بیت‌المقدس را گرامی می‌داشتند. هنگامی که پیامبر اکرم (ص) مبعوث شد، خداوند در ابتدا بیت‌المقدس را قبله خود قرار داد. سپس خداوند به او دستور داد که از آن به بیت‌المقدس روی آورد تا از میان پیروان وفادار پیامبر اکرم (ص) کسانی را که علیه او برمی‌گشتند، بیرون بکشد. هدف از تغییر قبله، بیرون کشیدن دل‌ها برای خدا و رهایی آنها از دلبستگی به هر چیزی غیر از او بود، تا اینکه مسلمانان تسلیم شدند و به سمت قبله‌ای که پیامبر آنها را به آن هدایت کرده بود، روی آوردند. یهودیان روی آوردن پیامبر به سمت بیت‌المقدس در نماز را حجتی علیه خود می‌دانستند. (عهد عتیق، مزامیر: ۸۴).

تغییر قبله همچنین نقطه عطفی بود و نشان دهنده انتقال رهبری دینی به اعراب پس از آنکه به دلیل شکستن پیمان‌های بنی اسرائیل با پروردگار جهانیان، از آنها سلب شده بود، بود.

تفاوت زیادی بین ادیان بت‌پرستی و تکریم مکان‌ها و احساسات خاص، چه مذهبی، چه ملی یا قومی، وجود دارد.

برای مثال، طبق برخی روایات، سنگ زدن به جمرات، راهی برای نشان دادن مخالفت ما با شیطان و امتناع از پیروی از اوست و تقلیدی از اعمال سرورمان ابراهیم علیه السلام است، زمانی که شیطان بر او ظاهر شد تا او را از انجام فرمان پروردگارش و ذبح فرزندش باز دارد، بنابراین به سمت او سنگ پرتاب کرد. [301] به همین ترتیب، راه رفتن بین صفا و مروه تقلیدی از اعمال بانو هاجر است، زمانی که برای پسرش، اسماعیل، به دنبال آب گشت. در هر صورت، و صرف نظر از نظرات در این زمینه، تمام مناسک حج برای اقامه یاد خدا و نشان دادن اطاعت و تسلیم در برابر پروردگار جهانیان است. آنها برای پرستش سنگ‌ها، مکان‌ها یا انسان‌ها در نظر گرفته نشده‌اند. در حالی که اسلام به پرستش خدای یگانه دعوت می‌کند، خدایی که پروردگار آسمان‌ها و زمین و هر آنچه در میان آنهاست و خالق و پادشاه همه چیز است. امام الحکیم در المستدرک و امام ابن خزیمه در صحیح خود به نقل از ابن عباس، رضی الله عنهما.

آیا ما کسی را به خاطر بوسیدن پاکتی که مثلاً حاوی نامه‌ای از پدرش است، سرزنش می‌کنیم؟ تمام مناسک حج برای یاد خدا و نشان دادن اطاعت و تسلیم در برابر پروردگار جهانیان است. هدف از آنها پرستش سنگ، مکان یا شخص نیست. با این حال، اسلام به پرستش خدای یگانه، پروردگار آسمان‌ها و زمین و هر آنچه در میان آنهاست، خالق و پادشاه همه چیز، فرا می‌خواند.

خداوند متعال فرمود:

«إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِی لِّلَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنَ الْحَقِّ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ» [302] (انعام: 80) من با ایمان و اخلاص، روی خود را به سوی کسی که آسمان‌ها و زمین را آفریده، گردانده‌ام و از مشرکان نیستم.

مرگ و میر ناشی از ازدحام جمعیت در مراسم حج تنها در چند سال اخیر رخ داده است. معمولاً مرگ و میر ناشی از ازدحام جمعیت بسیار نادر است، اما سالانه میلیون‌ها نفر در اثر مصرف مشروبات الکلی جان خود را از دست می‌دهند و قربانیان تجمعات استادیوم‌های فوتبال و کارناوال‌ها در آمریکای جنوبی حتی بیشتر هستند. در هر صورت، مرگ حق است، لقاء الله حق است و مردن در حال اطاعت بهتر از مردن در حال نافرمانی است.

مالکوم ایکس می‌گوید:

«برای اولین بار در بیست و نه سال زندگی در این زمین، در مقابل خالق همه چیز ایستادم و احساس کردم که یک انسان کامل هستم. من در زندگی‌ام هرگز چیزی صادقانه‌تر از این برادری بین مردم از هر رنگ و نژادی ندیده‌ام. آمریکا باید اسلام را درک کند زیرا تنها دینی است که راه حل مشکل نژادپرستی را دارد.» [303] او که یک واعظ اسلامی آفریقایی-آمریکایی و مدافع حقوق بشر بود، مسیر جنبش اسلامی در آمریکا را پس از انحراف شدید از دین اسلام اصلاح کرد و خواستار ایمان صحیح شد.

رحمت خالق

فردگرایی، دفاع از منافع فردی را مسئله‌ای اساسی می‌داند که باید فراتر از ملاحظات دولت و گروه‌ها محقق شود، در حالی که با هرگونه دخالت خارجی در منافع فرد توسط جامعه یا نهادهایی مانند دولت مخالف است.
قرآن آیات زیادی دارد که به رحمت و محبت خداوند نسبت به بندگانش اشاره می‌کند، اما محبت خداوند نسبت به بنده‌اش مانند محبتی که بندگان نسبت به یکدیگر دارند، نیست. محبت، طبق معیارهای انسانی، نیازی است که عاشق فاقد آن است و آن را در معشوق می‌یابد. اما خداوند متعال از ما بی‌نیاز است، بنابراین محبت او نسبت به ما محبت لطف و رحمت، محبت قوی به ضعیف، محبت غنی به فقیر، محبت توانمند به ناتوان، محبت بزرگ به کوچک و محبت خرد است.

آیا به بهانه عشق و علاقه ما به فرزندانمان اجازه می‌دهیم هر کاری که می‌خواهند انجام دهند؟ آیا به بهانه عشق و علاقه ما به فرزندان خردسالمان اجازه می‌دهیم خودشان را از پنجره بیرون بیندازند یا با سیم برقِ بدون محافظ بازی کنند؟

نمی‌شود تصمیمات یک فرد بر اساس منفعت و لذت شخصی خودش باشد، خودش محور اصلی باشد، رسیدن به منافع شخصی‌اش بالاتر از ملاحظات کشور و تأثیرات جامعه و مذهب باشد، و به بهانه اینکه جاده برای همه است، اجازه داشته باشد جنسیتش را تغییر دهد، هر کاری که دلش می‌خواهد انجام دهد و در جاده هر طور که دلش می‌خواهد لباس بپوشد و رفتار کند.

اگر شخصی با گروهی از افراد در یک خانه مشترک زندگی کند، آیا آنها می‌پذیرند که یکی از هم‌خانه‌هایشان کار شرم‌آوری مانند قضای حاجت در اتاق نشیمن انجام دهد و ادعا کند که خانه متعلق به همه است؟ آیا آنها زندگی در این خانه بدون قانون و مقررات را می‌پذیرند؟ با آزادی مطلق، انسان به موجودی زشت تبدیل می‌شود و همانطور که بدون هیچ شکی ثابت شده است، آنها قادر به تحمل چنین آزادی نیستند.

فردگرایی نمی‌تواند جایگزینی برای هویت جمعی باشد، فارغ از اینکه یک فرد چقدر قدرتمند یا بانفوذ باشد. اعضای جامعه طبقاتی هستند که هر کدام برای دیگری مناسب و ضروری هستند. در میان آنها سربازان، پزشکان، پرستاران و قضات وجود دارند. چگونه هر یک از آنها می‌توانند برای رسیدن به خوشبختی خود، منافع و علایق شخصی خود را بر دیگران اولویت دهند و به کانون توجه اصلی تبدیل شوند؟

با آزاد کردن غرایز، انسان برده آنها می‌شود و خداوند می‌خواهد که او ارباب آنها باشد. خداوند می‌خواهد که او فردی عاقل و خردمند باشد که غرایز خود را کنترل می‌کند. آنچه از او خواسته می‌شود این نیست که غرایز را غیرفعال کند، بلکه باید آنها را به سمت تعالی روح و تعالی روح هدایت کند.

وقتی پدری فرزندانش را مجبور می‌کند که برای رسیدن به جایگاه علمی در آینده، زمانی را به درس خواندن اختصاص دهند، در حالی که تنها آرزوی آنها بازی کردن است، آیا در این لحظه او پدری سختگیر محسوب می‌شود؟

خداوند متعال فرمود:

«و لوط را [به یاد آر] هنگامی که به قوم خود گفت: آیا مرتکب عمل زشتی می‌شوید که هیچ کس پیش از شما مرتکب آن نشده است؟ (80) شما به جای زنان، از روی شهوت با مردان درمی‌آمیزید. بلکه شما مردمی متجاوز هستید.» (81) و پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: «آنها را از شهر خود بیرون کنید. آنها مردمی پاکدامن هستند.» [305] (اعراف: 80-82).

این آیه تأیید می‌کند که همجنس‌گرایی ارثی نیست و بخشی از کد ژنتیکی انسان نیست، زیرا قوم لوط اولین کسانی بودند که این نوع فساد اخلاقی را ابداع کردند. این با گسترده‌ترین مطالعه علمی که تأیید می‌کند همجنس‌گرایی هیچ ارتباطی با ژنتیک ندارد، سازگار است.[306] https://kaheel7.net/?p=15851 دانشنامه الکهیل از معجزات قرآن و سنت.

آیا ما تمایل یک دزد به دزدی را می‌پذیریم و به آن احترام می‌گذاریم؟ این هم یک تمایل است، اما در هر دو صورت یک تمایل غیرطبیعی است. این انحراف از طبیعت انسان و تجاوز به طبیعت است و باید اصلاح شود.

خداوند انسان را آفرید و او را به راه راست هدایت کرد و او در انتخاب راه خیر و راه شر آزادی عمل دارد.

خداوند متعال فرمود:

«وَ هَدَیْناهُ سَواءً» [307] . (بلد: 10) و او را به دو راه هدایت کردیم.

بنابراین، متوجه می‌شویم که جوامعی که همجنس‌گرایی را ممنوع می‌کنند، به ندرت این ناهنجاری را از خود نشان می‌دهند و در محیط‌هایی که این رفتار را مجاز و تشویق می‌کنند، درصد همجنس‌گرایان افزایش می‌یابد که نشان می‌دهد آنچه احتمال همجنس‌گرایی را در یک فرد تعیین می‌کند، محیط و آموزه‌های پیرامون اوست.

هویت یک فرد هر لحظه بسته به تماشای کانال‌های ماهواره‌ای، استفاده از فناوری یا تعصب او به یک تیم فوتبال خاص تغییر می‌کند. جهانی شدن آنها را به افرادی پیچیده تبدیل کرده است. خائنین به افرادی خودرای و منحرف تبدیل شده‌اند و اکنون از نظر قانونی صلاحیت شرکت در بحث‌های عمومی را دارند. در واقع، ما باید از آنها حمایت کنیم و با آنها آشتی کنیم. کسانی که فناوری را در اختیار دارند، دست بالا را دارند. اگر منحرف، صاحب قدرت باشد، باورهای خود را به طرف مقابل تحمیل می‌کند که منجر به فساد رابطه فرد با خود، جامعه و خالقش می‌شود. با فردگرایی که مستقیماً با همجنس‌گرایی مرتبط است، ماهیت انسانی که نژاد بشر به آن تعلق دارد، از بین رفته و مفهوم خانواده واحد از بین رفته است. غرب شروع به توسعه راه‌حل‌هایی برای از بین بردن فردگرایی کرد، زیرا اصرار بر این مفهوم، دستاوردهای بشر مدرن را هدر می‌دهد، همانطور که مفهوم خانواده را از دست داده است. در نتیجه، غرب امروز همچنان از مشکل کاهش تعداد افراد در جامعه رنج می‌برد که در را برای جذب مهاجران باز کرده است. ایمان به خدا، احترام به قوانین جهان هستی که او برای ما آفریده است، و پایبندی به اوامر و نواهی او، راه سعادت دنیا و آخرت است.

خداوند نسبت به کسانی که بدون عمد و از روی ضعف و انسانیت مرتکب گناه می‌شوند و سپس توبه می‌کنند و قصد به چالش کشیدن خالق را ندارند، آمرزنده و مهربان است. اما خداوند متعال کسانی را که او را به چالش می‌کشند، وجود او را انکار می‌کنند یا او را به عنوان بت یا حیوان توصیف می‌کنند، نابود خواهد کرد. همین امر در مورد کسانی که در گناه خود اصرار دارند و توبه نمی‌کنند نیز صدق می‌کند و خداوند نمی‌خواهد توبه آنها را بپذیرد. اگر کسی به حیوانی توهین کند، کسی او را سرزنش نمی‌کند، اما اگر به والدین خود توهین کند، به شدت سرزنش می‌شود. پس حق خالق چه می‌شود؟ ما نباید به کوچکی گناه نگاه کنیم، بلکه باید به کسی که از او نافرمانی کرده‌ایم، نگاه کنیم.

شر از خدا نمی آید، بدی ها امور وجودی نیستند، هستی خیر محض است.

اگر مثلاً شخصی، شخص دیگری را آنقدر کتک بزند تا توانایی حرکت را از دست بدهد، ویژگی بی‌عدالتی را کسب کرده است و بی‌عدالتی شر است.

اما داشتن قدرت در کسی که چوبی برمی‌دارد و با آن دیگری را می‌زند، شر نیست.

داشتن اراده ای که خدا به او داده، شر نیست.

و توانایی او در حرکت دادن دستش شیطانی نیست؟

آیا وجود ویژگی ضربه زدن در چوب، شر نیست؟

همه این امور وجودی به خودی خود خیر هستند و صفت شر را به خود نمی‌گیرند، مگر اینکه با سوءاستفاده از آنها، که بیماری فلج است، مانند مثال قبلی، منجر به ضرر شوند. بر اساس این مثال، وجود عقرب یا مار به خودی خود شر نیست، مگر اینکه انسانی در معرض آنها قرار گیرد و آنها او را نیش بزنند. خداوند متعال در افعال خود که خیر محض هستند، به شر متصف نمی‌شود، بلکه در وقایعی که خداوند به قضا و قدر خود و به دلیل حکمت خاصی اجازه وقوع آنها را داده و منجر به منافع بسیاری می‌شوند، با وجود توانایی او بر جلوگیری از وقوع آنها، که ناشی از استفاده نادرست انسان از این خیر است، به شر متصف می‌شود.

خالق، قوانین طبیعت و سنت‌های حاکم بر آن را وضع کرده است. آنها هنگام بروز فساد یا عدم تعادل محیطی، از خود محافظت می‌کنند و این تعادل را با هدف اصلاح زمین و ادامه زندگی به شیوه‌ای بهتر حفظ می‌کنند. آنچه به نفع مردم و زندگی است، چیزی است که در زمین باقی می‌ماند و باقی می‌ماند. هنگامی که بلایایی در زمین رخ می‌دهد که به مردم آسیب می‌رساند، مانند بیماری‌ها، آتشفشان‌ها، زلزله‌ها و سیل‌ها، نام‌ها و صفات خداوند، مانند قوی، شفادهنده و نگهدارنده، به عنوان مثال در شفای بیماران و حفظ بازماندگان، آشکار می‌شوند. یا نام او، عادل، در مجازات ظالمان و نافرمانان آشکار می‌شود. نام او، حکیم، در آزمایش‌ها و امتحانات غیر نافرمانان آشکار می‌شود که اگر صبر کنند، پاداش نیکی و اگر بی‌صبری کنند، عذاب می‌گیرند. بنابراین، انسان از طریق این آزمایش‌ها به عظمت پروردگار خود پی می‌برد، همانطور که از طریق عطایای او به زیبایی او پی می‌برد. اگر انسان فقط صفات زیبایی الهی را بشناسد، گویی خداوند متعال را نمی‌شناسد.

وجود بلایا، شر و درد دلیل الحاد بسیاری از فیلسوفان ماتریالیست معاصر، از جمله فیلسوف آنتونی فلو بود که قبل از مرگش به وجود خدا اذعان کرده بود و کتابی به نام «خدا وجود دارد» نوشت، اگرچه او در نیمه دوم قرن بیستم از رهبران الحاد بود. وقتی او به وجود خدا اذعان کرد:

«وجود شر و درد در زندگی بشر، وجود خدا را نفی نمی‌کند، اما ما را به بازنگری در صفات الهی وامی‌دارد.» آنتونی فلو معتقد است که این بلایا جنبه‌های مثبت زیادی دارند. آنها توانایی‌های مادی انسان را تحریک می‌کنند و منجر به نوآوری‌هایی می‌شوند که امنیت را فراهم می‌کنند. آنها همچنین بهترین ویژگی‌های روانشناختی انسان را تحریک می‌کنند و او را به کمک به مردم ترغیب می‌کنند. وجود شر و درد در طول تاریخ به ساخت تمدن‌های بشری کمک کرده است. او گفت: «مهم نیست چند تز برای توضیح این معضل ارائه شود، توضیح مذهبی قابل قبول‌ترین و سازگارترین با ماهیت زندگی باقی خواهد ماند.»[308] نقل از کتاب «افسانه بی‌خدایی»، نوشته دکتر عمر شریف، چاپ 2014.

در واقع، گاهی اوقات خودمان را در حالی می‌بینیم که با عشق و علاقه، فرزندان کوچکمان را برای عمل جراحی به اتاق عمل می‌بریم، در حالی که کاملاً به خرد پزشک، عشق به فرزندانمان و نگرانی برای زنده ماندن آنها اطمینان داریم.

هر کس که از علت وجود شر در این دنیا به عنوان بهانه‌ای برای انکار وجود خدا بپرسد، کوته‌بینی و سستی تفکر خود را در مورد حکمت آن و عدم آگاهی از باطن امور، برای ما آشکار می‌کند. فرد ملحد در سوال خود تلویحاً اعتراف کرده است که شر یک استثنا است.

بنابراین قبل از اینکه در مورد حکمت پیدایش شر سوال کنیم، بهتر است سوال واقع‌بینانه‌تری بپرسیم: «خیر چگونه به وجود آمد؟»

بدون شک، مهمترین سوال برای شروع این است: چه کسی خوبی را خلق کرده است؟ ما باید روی نقطه شروع یا اصل اولیه یا غالب توافق کنیم. سپس می‌توانیم توجیهاتی برای استثنائات پیدا کنیم.

دانشمندان در ابتدا قوانین ثابت و مشخصی را برای فیزیک، شیمی و زیست شناسی وضع می کنند و سپس استثنائات و ناهنجاری های این قوانین را مطالعه می کنند. به همین ترتیب، خداناباوران تنها با اذعان اولیه به وجود جهانی مملو از پدیده های بی شمار زیبا، منظم و خوب، می توانند بر فرضیه ظهور شر غلبه کنند.

با مقایسه دوره‌های سلامت و دوره‌های بیماری در طول عمر متوسط، یا مقایسه دهه‌های رفاه و فراوانی با دوره‌های متناظر ویرانی و تخریب، یا قرن‌ها آرامش و صلح طبیعی با فوران‌های آتشفشانی و زلزله‌های متناظر، خوبی غالب در وهله اول از کجا می‌آید؟ جهانی که بر اساس هرج و مرج و شانس بنا شده باشد، نمی‌تواند جهانی خوب ایجاد کند.

از قضا، آزمایش‌های علمی این را تأیید می‌کنند. قانون دوم ترمودینامیک بیان می‌کند که آنتروپی کل (میزان بی‌نظمی یا تصادفی بودن) یک سیستم ایزوله و بدون هیچ تأثیر خارجی، همیشه افزایش می‌یابد و این فرآیند برگشت‌ناپذیر است.

به عبارت دیگر، چیزهای منظم همیشه فرو می‌پاشند و از هم می‌پاشند، مگر اینکه چیزی از بیرون آنها را به هم پیوند دهد. به این ترتیب، نیروهای ترمودینامیکی کور هرگز نمی‌توانستند به خودی خود چیز خوبی تولید کنند، یا به این خوبی که هستند باشند، بدون خالقی که این پدیده‌های تصادفی را که در چیزهای شگفت‌انگیزی مانند زیبایی، خرد، شادی و عشق ظاهر می‌شوند، سازماندهی کند - و همه اینها تنها پس از اثبات این است که خوبی قاعده است و بدی استثنا است، و اینکه یک خالق، مالک و کنترل‌کننده قدرتمند و قادر مطلق وجود دارد.

مثلاً کسی که پدر و مادرش را طرد کرده، به آنها توهین کرده، از خانه بیرونشان کرده و در خیابان رهاشان کرده، ما چه احساسی نسبت به این شخص خواهیم داشت؟

اگر کسی بگوید که کسی را به خانه‌اش راه می‌دهد، او را گرامی می‌دارد، به او غذا می‌دهد و از این عملش تشکر می‌کند، آیا مردم از او قدردانی می‌کنند؟ آیا این را از او می‌پذیرند؟ و خداوند برترین الگو است. ما چه انتظاری از سرنوشت کسی که خالق خود را انکار می‌کند و به او کفر می‌ورزد، داریم؟ هر کس با آتش جهنم مجازات شود، گویی در جایگاه شایسته خود قرار گرفته است. این شخص صلح و نیکی را در زمین تحقیر کرد و بنابراین لیاقت سعادت بهشت را ندارد.

چه انتظاری از کسی داریم که مثلاً کودکان را با سلاح‌های شیمیایی شکنجه می‌دهد که بدون بازخواست وارد بهشت شود؟

گناه آنها گناهی محدود به زمان نیست، بلکه یک ویژگی دائمی است.

خداوند متعال فرمود:

«... و اگر [به دنیا] بازگردانده شوند، به آنچه از آن نهی شده بودند، بازمی‌گردند، و بی‌گمان آنان دروغ می‌گویند.» [309] (انعام: 28)

آنها نیز با سوگندهای دروغین با خدا روبرو می شوند و در روز قیامت در پیشگاه او حاضر خواهند بود.

خداوند متعال فرمود:

«روزی که خداوند همه آنها را برمی‌انگیزد، برای او نیز سوگند یاد می‌کنند، همانطور که برای شما سوگند یاد می‌کنند، و گمان می‌کنند که بر چیزی [در دنیا] هستند. آگاه باشید که آنها همان دروغگویان هستند.» [310] (مجادله: 18)

شر همچنین می‌تواند از افرادی که در قلبشان حسادت و رشک دارند، ناشی شود و باعث ایجاد مشکلات و درگیری بین مردم شود. عادلانه بود که مجازات آنها جهنم باشد، که با طبیعت آنها سازگار است.

خداوند متعال فرمود:

«وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْها أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (اعراف/۳۶) و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و از پذیرش آنها تکبر ورزیدند، اهل آتشند و جاودانه در آن خواهند ماند.

توصیف خدای عادل مستلزم آن است که او علاوه بر رحمتش، انتقام‌جو نیز باشد. در مسیحیت، خدا فقط «عشق»، در یهودیت فقط «خشم» و در اسلام، خدایی عادل و مهربان است و همه اسماء حسنی را که صفات جمال و جلال هستند، داراست.

در زندگی عملی، ما از آتش برای جداسازی ناخالصی‌ها از ماده خالص، مانند طلا و نقره، استفاده می‌کنیم. بنابراین، خداوند متعال - و خدا بالاترین نمونه است - از آتش برای پاکسازی بندگانش در زندگی پس از مرگ از گناهان و معصیت‌ها استفاده می‌کند و در نهایت هر کسی را که در قلبش به اندازه یک ذره ایمان به رحمت او وجود داشته باشد، از آتش بیرون می‌آورد.

در واقع، خداوند برای همه بندگانش ایمان می‌خواهد.

خداوند متعال فرمود:

«و او کفر را برای بندگانش نمی‌پسندد. و اگر شکرگزاری کنید، آن را برای شما می‌پسندد. و هیچ گنهکاری بار گناه دیگری را بر دوش نمی‌کشد. سپس بازگشت شما به سوی پروردگارتان است و او شما را از آنچه انجام می‌دادید آگاه می‌کند. او به آنچه در سینه‌هاست آگاه است.» [312] (زمر: 7).

با این حال، اگر قرار بود خداوند همه را بدون پاسخگویی به بهشت بفرستد، نقض فاحش عدالت رخ می‌داد؛ خداوند با پیامبرش موسی و فرعون به یک شکل رفتار می‌کرد و هر ظالم و قربانی او طوری وارد بهشت می‌شدند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. سازوکاری لازم است تا اطمینان حاصل شود که کسانی که وارد بهشت می‌شوند، بر اساس شایستگی وارد می‌شوند.

زیبایی آموزه‌های اسلامی در این است که خداوند، که ما را بهتر از خودمان می‌شناسد، به ما گفته است که ما هر آنچه را که برای انجام اقدامات دنیوی جهت کسب رضایت او و ورود به بهشت لازم است، در اختیار داریم.

خداوند متعال فرمود:

«خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی‌کند...»[313]. (بقره: 286)

بسیاری از جرایم منجر به حبس ابد برای مرتکبین آنها می‌شود. آیا کسی هست که استدلال کند حبس ابد ناعادلانه است زیرا مجرم جرم خود را تنها در عرض چند دقیقه مرتکب شده است؟ آیا حکم ده سال ناعادلانه است زیرا مجرم فقط معادل یک سال پول اختلاس کرده است؟ مجازات‌ها به مدت زمان ارتکاب جرم مربوط نمی‌شوند، بلکه به بزرگی و ماهیت وحشتناک جرایم بستگی دارند.

یک مادر با یادآوری مداوم به فرزندانش که هنگام سفر یا رفتن به محل کار مراقب باشند، آنها را خسته می‌کند. آیا او یک مادر ظالم محسوب می‌شود؟ این یک تغییر در تعادل است و رحمت را به ظلم تبدیل می‌کند. خداوند بندگانش را یادآوری می‌کند و آنها را از رحمت خود نسبت به آنها برحذر می‌دارد، آنها را به مسیر رستگاری هدایت می‌کند و قول می‌دهد که وقتی به درگاه او توبه کنند، اعمال بد آنها را با اعمال نیک جایگزین خواهد کرد.

خداوند متعال فرمود:

«إِلاَّ مَنْ تَابَ وَ آمَنْ وَ عَمِلْ صالِحاً فَأُولَئِکَ یُبَدِّلَ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» [314] (فرقان: 70) مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند بدی‌هایشان را به نیکی‌ها تبدیل می‌کند، و

چرا پاداش و نعمت بزرگ در بهشت‌های جاودان را در ازای اطاعتی اندک، نمی‌بینیم؟

خداوند متعال فرمود:

«و هر که به خدا ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، گناهانش را از او می‌زداید و او را در باغ‌هایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است، وارد می‌کند، جاودانه در آن می‌مانند. این است کامیابی بزرگ.» [315] (تغابن: 9)

یک مادر با یادآوری مداوم به فرزندانش که هنگام سفر یا رفتن به محل کار مراقب باشند، آنها را خسته می‌کند. آیا او یک مادر ظالم محسوب می‌شود؟ این یک تغییر در تعادل است و رحمت را به ظلم تبدیل می‌کند. خداوند بندگانش را یادآوری می‌کند و آنها را از رحمت خود نسبت به آنها برحذر می‌دارد، آنها را به مسیر رستگاری هدایت می‌کند و قول می‌دهد که وقتی به درگاه او توبه کنند، اعمال بد آنها را با اعمال نیک جایگزین خواهد کرد.

خداوند متعال فرمود:

«إِلاَّ مَنْ تَابَ وَ آمَنْ وَ عَمِلْ صالِحاً فَأُولَئِکَ یُبَدِّلَ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» [314] (فرقان: 70) مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند بدی‌هایشان را به نیکی‌ها تبدیل می‌کند، و

چرا پاداش و نعمت بزرگ در بهشت‌های جاودان را در ازای اطاعتی اندک، نمی‌بینیم؟

خداوند متعال فرمود:

«و هر که به خدا ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، گناهانش را از او می‌زداید و او را در باغ‌هایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است، وارد می‌کند، جاودانه در آن می‌مانند. این است کامیابی بزرگ.» [315] (تغابن: 9)

خداوند متعال همه بندگانش را به راه رستگاری هدایت کرده است و کفر آنها را نمی پذیرد، اما خود رفتار نادرستی را که انسان از طریق کفر و فساد در زمین دنبال می کند، نمی پسندد.

خداوند متعال فرمود:

«اگر کفر ورزید، خداوند از شما بی‌نیاز است و کفر را برای بندگانش نمی‌پسندد. و اگر شکرگزاری کنید، آن را برای شما می‌پسندد. و هیچ گنهکاری بار گناه دیگری را بر دوش نمی‌کشد. سپس بازگشت شما به سوی پروردگارتان است و او شما را از آنچه انجام می‌دادید آگاه می‌کند. او به آنچه در سینه‌هاست آگاه است.» [316] (زمر: 7)

چه باید بگوییم درباره پدری که به پسرانش تکرار می‌کند: «من به همه شما افتخار می‌کنم. اگر دزدی کنید، زنا کنید، قتل کنید و در زمین فساد کنید، پس برای من مانند یک عباد صالح هستید.» به عبارت ساده، دقیق‌ترین توصیف از این پدر این است که او مانند شیطان است و پسرانش را به فساد در زمین تشویق می‌کند.

حق خالق بر بندگانش

اگر کسی بخواهد از خدا نافرمانی کند، نباید از روزی او بخورد و سرزمین خود را ترک کند و به دنبال مکانی امن باشد که خدا او را نبیند. و اگر فرشته مرگ برای گرفتن روحش به سراغش آمد، باید به او بگوید: «مرا به تأخیر بینداز تا توبه خالص کنم و برای خدا عمل صالح انجام دهم.» و اگر فرشتگان عذاب در روز قیامت برای بردن او به جهنم به سراغش آمدند، نباید با آنها برود، بلکه باید در برابر آنها مقاومت کند و از رفتن با آنها خودداری کند و خود را به بهشت برساند. آیا او می‌تواند این کار را انجام دهد؟ [317] داستان ابراهیم بن ادهم.

وقتی کسی در خانه‌اش حیوان خانگی نگه می‌دارد، بیشترین انتظاری که از او دارد، اطاعت است. دلیلش این است که او فقط آن را خریده، نه اینکه آن را خلق کرده است. پس خالق و آفریننده ما چه می‌شود؟ آیا او شایسته اطاعت، عبادت و تسلیم ما نیست؟ ما در این سفر دنیوی، برخلاف میل خودمان، در بسیاری از امور تسلیم می‌شویم. قلب ما می‌تپد، دستگاه گوارش ما کار می‌کند، حواس ما به بهترین شکل ممکن درک می‌کنند. تنها کاری که باید انجام دهیم این است که در بقیه اموری که به ما اختیار انتخاب داده است، تسلیم خدا باشیم تا بتوانیم به سلامت به ساحل امن برسیم.

ما باید بین ایمان و تسلیم در برابر پروردگار جهانیان تفاوت قائل شویم.

حقی که از پروردگار جهانیان خواسته شده و هیچ کس نمی‌تواند آن را ترک کند، تسلیم شدن در برابر یگانگی او و پرستش او به تنهایی و بدون شریک است، و اینکه او خالقی یگانه است که سلطنت و فرمانروایی از آن اوست، چه بخواهیم و چه نخواهیم. این اساس ایمان است (و ایمان در گفتار و کردار است) و ما چاره‌ای جز این نداریم و در پرتو آن، انسان مورد بازخواست و مجازات قرار می‌گیرد.

نقطه مقابل تسلیم، جرم است.

خداوند متعال فرمود:

«آیا ما مسلمانان را مانند مجرمان قرار می‌دهیم؟» [318] (قلم: 35).

اما ظلم، شریک یا مساوی قرار دادن برای پروردگار جهانیان است.

خداوند متعال فرمود:

«...پس برای خدا همتایانی قرار ندهید در حالی که می‌دانید.» [319] (بقره: 22)

«کسانی که ایمان آورده و ایمان خود را به ظلم نیالودند، امنیت از آنِ آنهاست و آنها هدایت‌یافتگانند.» (انعام: ۸۲)

ایمان یک امر ماوراءالطبیعه است که مستلزم ایمان به خدا، فرشتگان او، کتاب‌های او، پیامبران او و روز قیامت و پذیرش و رضایت به قضا و قدر الهی است.

خداوند متعال فرمود:

«اعراب بادیه‌نشین گفتند: «ایمان آوردیم.» بگو: «شما ایمان نیاورده‌اید؛ بلکه بگویید: «تسلیم شدیم.» زیرا هنوز ایمان در دل‌های شما وارد نشده است. و اگر از خدا و پیامبرش اطاعت کنید، چیزی از اعمال شما را نمی‌کاهد. بی‌گمان خدا آمرزنده و مهربان است.» [321] (حجرات: 14).

آیه فوق به ما می‌گوید که ایمان رتبه و درجه بالاتر و والاتری دارد که همان رضا، قبول و خشنودی است. ایمان دارای درجات و مراتبی است که کم و زیاد می‌شود. توانایی و ظرفیت قلب انسان برای درک غیب از فردی به فرد دیگر متفاوت است. انسان‌ها از نظر وسعت درک صفات جمال و جلال و از نظر معرفت به پروردگارشان متفاوتند.

انسان به دلیل عدم درک غیب یا کوته‌بینی‌اش مجازات نخواهد شد. بلکه خداوند او را به خاطر حداقل سطح قابل قبول نجات از عذاب ابدی جهنم، مسئول خواهد دانست. باید تسلیم یگانگی خداوند شد، اینکه تنها او خالق، فرمانروا و پرستنده است. با این تسلیم، خداوند همه گناهان غیر از او را برای هر که بخواهد می‌بخشد. انسان چاره دیگری ندارد: یا ایمان و موفقیت، یا کفر و زیان. او یا چیزی است یا هیچ چیز.

خداوند متعال فرمود:

«در حقیقت، خداوند شرک به خود را نمی‌بخشد، اما پایین‌تر از آن را برای هر که بخواهد می‌بخشد. و هر که به خدا شرک ورزد، گناه بزرگی مرتکب شده است.» [322]

ایمان امری مربوط به غیب است و با آشکار شدن غیب یا ظهور نشانه‌های قیامت، از بین می‌رود. (نساء: ۴۸)

خداوند متعال فرمود:

«... روزی که برخی از نشانه‌های پروردگارت فرا رسد، ایمان هیچ کس سودی نخواهد داشت اگر پیش از آن ایمان نیاورده باشد یا در ایمانش خیری کسب نکرده باشد...»[323]. (انعام: 158)

اگر انسان بخواهد از طریق اعمال نیک از ایمانش بهره ببرد و بر حسناتش بیفزاید، باید پیش از قیامت و آشکار شدن غیب، این کار را انجام دهد.

اما کسی که عمل نیک ندارد، اگر امید نجات از عذاب ابدی جهنم را دارد، نباید از دنیا برود مگر اینکه تسلیم خدا شده و به مسئله توحید و پرستش او پایبند باشد. ممکن است برخی از گناهکاران دچار جاودانگی موقت شوند و این منوط به اراده خداست. اگر بخواهد، او را می‌بخشد و اگر بخواهد، او را به جهنم می‌برد.

خداوند متعال فرمود:

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا آن‌گونه که شایسته‌ی اوست، پروا کنید و جز مسلمان نمیرید.» (آل عمران: ۱۰۲)

ایمان در دین اسلام هم گفتار است و هم کردار. نه صرفاً ایمان است، چنانکه در آموزه‌های مسیحیت امروزی آمده است، و نه صرفاً کردار است، چنانکه در الحاد چنین است. کردار کسی که در مرحله ایمان به غیب و صبرش، شاهد بوده، دیده و غیب در آخرت بر او آشکار شده است، با کردار کسی که در مرحله سختی، ضعف و ناآگاهی از سرنوشت اسلام، برای خدا کار می‌کند، با کسی که در مرحله اسلام آشکار، قدرتمند و قوی، برای خدا کار می‌کند، یکسان نیست.

خداوند متعال فرمود:

«...کسانی از شما که قبل از فتح انفاق کردند و جنگیدند، یکسان نیستند. آنان از کسانی که بعد از فتح انفاق کردند و جنگیدند، درجه‌شان بیشتر است. و خداوند به همه وعده نیکی داده است. و خداوند به آنچه انجام می‌دهید آگاه است.» [325] (حدید: 10)

پروردگار جهانیان بی‌دلیل مجازات نمی‌کند. شخص یا به دلیل نقض حقوق دیگران یا حقوق پروردگار جهانیان مورد بازخواست و مجازات قرار می‌گیرد.

حقیقتی که هیچ کس نمی‌تواند برای رهایی از عذاب ابدی جهنم، آن را ترک کند، تسلیم شدن در برابر یگانگی خداوند، پروردگار جهانیان، و پرستش او به تنهایی و بدون شریک است، با گفتن: «شهادت می‌دهم که هیچ معبودی جز خداوند یگانه و بی‌شریک نیست، و شهادت می‌دهم که محمد بنده و فرستاده اوست، و شهادت می‌دهم که فرستادگان خدا حق هستند، و شهادت می‌دهم که بهشت و جهنم حق است.» و انجام واجبات آن.

مانع راه خدا نشدن و کمک یا حمایت نکردن از هر عملی که قصد آن جلوگیری از دعوت یا گسترش دین خدا باشد.

نه اینکه حق مردم را هضم یا تضییع کند یا به آنها ظلم کند.

جلوگیری از شر و بدی از سوی بشر و موجودات، حتی اگر مستلزم دوری از خود یا انزوا از مردم باشد.

ممکن است شخصی اعمال نیک زیادی نداشته باشد، اما به کسی آسیبی نرسانده و در هیچ عملی که به خود یا دیگران آسیب برساند، دست نداشته باشد و به یگانگی خدا شهادت داده باشد. امید است که از عذاب جهنم نجات یابد.

خداوند متعال فرمود:

«اگر شکرگزاری کنید و ایمان آورید، خدا با عذاب شما چه می‌کند؟ و خدا همواره سپاسگزار و داناست.» [326] (نساء: 147)

مردم به درجات و مراتبی طبقه بندی می شوند که از اعمالشان در این دنیا در عالم شهادت شروع می شود و تا روز رستاخیز، آشکار شدن عالم غیب و آغاز حسابرسی در آخرت ادامه دارد. برخی از اقوام در آخرت مورد آزمایش الهی قرار می گیرند، همانطور که در حدیث شریف آمده است.

پروردگار جهانیان مردم را بر اساس اعمال و کردار بدشان مجازات می‌کند. او یا در این دنیا عذاب آنها را تسریع می‌کند یا تا آخرت به تأخیر می‌اندازد. این بستگی به شدت عمل، توبه یا عدم توبه، و میزان تأثیر و آسیب آن به محصولات، فرزندان و سایر موجودات دارد. خداوند فساد را دوست ندارد.

امت‌های پیشین، مانند قوم نوح، هود، صالح، لوط، فرعون و دیگران که پیامبران را تکذیب کردند، به دلیل اعمال زشت و ستمگری‌هایشان در این دنیا مورد عذاب الهی قرار گرفتند. آنها نه تنها از شرارت خود دست نکشیدند، بلکه بر آن اصرار ورزیدند. قوم هود در زمین ستم کردند، قوم صالح شتر ماده را کشتند، قوم لوط به فحشا ادامه دادند، قوم شعیب در فساد و تضییع حقوق مردم در اوزان و کیل‌ها ادامه دادند، قوم فرعون در ظلم و ستم و دشمنی از قوم موسی پیروی کردند و پیش از آنها قوم نوح در شرک ورزیدن به عبادت پروردگار جهانیان اصرار ورزیدند.

خداوند متعال فرمود:

«هر که کار شایسته‌ای انجام دهد، به سود خود کرده و هر که بدی کند، به زیان خود کرده است. و پروردگار تو به بندگانش ستمکار نیست.» [327] (فصلت: 46)

«پس هر یک را به گناهش گرفتیم. از آنها کسانی بودند که طوفانی از سنگ بر آنها فرستادیم، و از آنها کسانی بودند که فریاد سهمگین آنها را فرا گرفت، و از آنها کسانی بودند که زمین آنها را فرو برد، و از آنها کسانی بودند که غرق کردیم، و خدا به آنها ستم نکرد، بلکه آنها به خودشان ستم می‌کردند.» [328] (عنکبوت: 40).

سرنوشت خود را تعیین کنید و به امنیت برسید

حق انسان است که به دنبال دانش باشد و افق‌های این کیهان را کاوش کند. خداوند متعال این عقل‌ها را در درون ما قرار داده است تا از آنها استفاده کنیم، نه اینکه آنها را از کار بیندازیم. هر کسی که بدون استفاده از عقل خود و بدون تفکر و تحلیل این دین، از دین اجداد خود پیروی کند، بدون شک به خود ظلم کرده، خود را حقیر شمرده و این نعمت بزرگی را که خداوند متعال در درون او قرار داده است، یعنی عقل، کوچک شمرده است.

چه بسیارند مسلمانانی که در خانواده ای توحیدی بزرگ شده اند و سپس با شرک به خدا از راه راست منحرف شده اند؟ و کسانی هستند که در خانواده ای مشرک یا مسیحی بزرگ شده اند که به تثلیث اعتقاد داشته و این عقیده را رد کرده و گفته اند: خدایی جز الله نیست.

داستان نمادین زیر این نکته را نشان می‌دهد. زنی برای شوهرش ماهی پخت، اما قبل از پختن آن، سر و دم ماهی را برید. وقتی شوهرش از او پرسید: «چرا سر و دم ماهی را بریدی؟» او پاسخ داد: «مادرم این‌طور می‌پزد.» شوهر از مادر پرسید: «چرا وقتی ماهی می‌پزی، دم و سر ماهی را می‌بری؟» مادر پاسخ داد: «مادرم این‌طور می‌پزد.» سپس شوهر از مادربزرگ پرسید: «چرا سر و دم ماهی را بریدی؟» مادربزرگ پاسخ داد: «دیگ خانه کوچک بود و من مجبور شدم سر و دم ماهی را ببرم تا ماهی در دیگ جا شود.»

واقعیت این است که بسیاری از وقایعی که در دوران‌های پیش از ما رخ داده‌اند، گروگان زمان و عصر خود بوده‌اند و عللی داشته‌اند که به آنها مرتبط بوده است. شاید داستان قبلی این را نشان دهد. واقعیت این است که زندگی در زمانی که زمان ما نیست و تقلید از اعمال دیگران بدون تفکر یا پرسش، علیرغم تفاوت شرایط و تغییر زمانه، یک فاجعه انسانی است.

خداوند متعال فرمود:

«...در حقیقت، خداوند حال هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد تا زمانی که آنها حال خود را تغییر دهند...» [329]. (الرعد: 11)

خداوند متعال به آنها ستم نخواهد کرد، بلکه آنها را در روز قیامت آزمایش خواهد کرد.

کسانی که فرصت درک کامل اسلام را نداشته‌اند، عذری ندارند. همانطور که اشاره کردیم، نباید از تحقیق و تأمل غافل شوند. اگرچه اثبات و اعتبارسنجی شواهد دشوار است، اما هر فرد متفاوت است. جهل یا عدم ارائه شواهد، عذر است و این موضوع در آخرت به خدا بستگی دارد. با این حال، احکام دنیوی بر اساس ظواهر بیرونی است.

و اینکه خداوند متعال آنها را به عذاب محکوم کرده است، پس از این همه حجت‌هایی که از عقل، غریزه، پیام‌ها و نشانه‌های موجود در جهان و درون خودشان علیه آنها اقامه کرده، ناعادلانه نیست. کمترین کاری که قرار بود در ازای همه اینها انجام دهند، شناخت خداوند متعال و ایمان به یگانگی او بود، در حالی که به ارکان اسلام به عنوان حداقل پایبند بودند. اگر این کار را می‌کردند، از عذاب ابدی جهنم نجات می‌یافتند و به سعادت دنیا و آخرت می‌رسیدند. آیا فکر می‌کنید این کار سختی است؟

حق خداوند بر بندگانش که آفریده این است که تنها او را بپرستند، و حق بندگان بر خداوند این است که کسانی را که چیزی را با او شریک نمی‌سازند، عذاب نکند. مسئله ساده است: اینها سخنانی هستند که انسان می‌گوید، به آنها ایمان دارد و به آنها عمل می‌کند و برای نجات از آتش کافی است. آیا این عدالت نیست؟ این حکم خداوند قادر متعال، عادل، مهربان و آگاه است، و این دین خداوند تبارک و تعالی است.

مشکل واقعی این نیست که انسان اشتباه می‌کند یا گناهی مرتکب می‌شود، زیرا اشتباه کردن طبیعت انسان است. هر فرزند آدم اشتباه می‌کند و بهترین خطاکاران کسانی هستند که توبه می‌کنند، همانطور که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به ما خبر داده‌اند. بلکه مشکل در اصرار بر گناه و پافشاری بر آن است. همچنین نقص زمانی است که به انسان نصیحت شود اما به نصیحت گوش ندهد و به آن عمل نکند، یا وقتی به او تذکر داده شود اما تذکر به او سودی نبخشد، یا وقتی به او موعظه شود اما توجه نکند، نیندیشد، توبه نکند و استغفار نکند، بلکه اصرار ورزد و با تکبر روی برگرداند.

خداوند متعال فرمود:

«وَ إِذَا تُتْلى عَلَیْهِ آیاتُنَا فَتُعْرِضُ عَلَیْهِ مُتَکْبِرًا کَأَنَّمَا سَمِیَهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ» [330] (لقمان: 7).

پایان سفر زندگی و رسیدن به امنیت در این آیات خلاصه شده است.
خداوند متعال فرمود:
«و زمین به نور پروردگارش روشن می‌شود و نامه اعمال گذاشته می‌شود و پیامبران و گواهان آورده می‌شوند و میان آنها به حق داوری می‌شود و به آنها ستم نخواهد شد. و به هر نفسی پاداش کامل اعمالش داده می‌شود و او به آنچه انجام می‌دهند داناتر است. و کسانی که کافر شدند، گروه گروه به سوی جهنم رانده می‌شوند تا وقتی که به آن می‌رسند، درهای آن گشوده می‌شود و نگهبانان آن به آنها می‌گویند: «آیا فرستادگانی برای شما نیامدند؟» از شما کسانی هستند که آیات پروردگارتان را برای شما می‌خوانند و شما را از ملاقات این روزتان هشدار می‌دهند. می‌گویند: «چرا، اما فرمان عذاب بر کافران حتمی شده است.» گفته می‌شود: «از درهای جهنم وارد شوید و در آن جاودانه بمانید، زیرا جایگاه متکبران بد است.» و کسانی که از پروردگارشان پروا داشتند، گروه گروه به سوی بهشت رانده می‌شوند، تا وقتی که به آنجا می‌رسند و درهای آن گشوده می‌شود، درهای بهشت و نگهبانانش به آنها می‌گویند: «سلام بر شما، کار خوبی کردید، پس در آن وارد شوید تا جاودانه بمانید.» و می‌گویند: «حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که به وعده خود به ما وفا کرد و زمین را به ما ارث داد. هر جا که بخواهیم در بهشت ساکن می‌شویم. چه نیکو پاداشی برای عمل‌کنندگان!» [331] (زمر: 69-74).

گواهی می‌دهم که معبودی جز خداوند نیست، یگانه و بی‌شریک است

گواهی می‌دهم که محمد بنده و فرستاده اوست.

گواهی می‌دهم که فرستادگان خدا راست می‌گویند

گواهی می‌دهم که بهشت حق است و جهنم حق است.

منبع: کتاب (پرسش و پاسخ درباره اسلام) نوشته فاتن صبری

پرسش و پاسخ ویدیویی

دوست خداناباورش ادعا می‌کند که قرآن از کتب تاریخی باستانی کپی شده است و از او می‌پرسد: چه کسی خدا را آفریده است؟ - ذاکر نایک

آیا نسخه فعلی کتاب مقدس همان نسخه اصلی است؟ دکتر ذاکر نایک

چطور ممکن است محمد خاتم پیامبران باشد و عیسی در آخرالزمان بازگردد؟ - ذاکر نایک

یک مسیحی برای کوتاه کردن فاصله‌ها، درباره مصلوب شدن مسیح طبق روایت اسلامی می‌پرسد

با ما تماس بگیرید

اگر سوال دیگری دارید برای ما ارسال کنید، به خواست خدا در اسرع وقت به شما پاسخ خواهیم داد.

    fa_IRFA