تامر بدر

زندگی حضرت محمد

ما اینجا هستیم تا دریچه‌ای صادقانه، آرام و محترمانه به سوی اسلام بگشاییم.

حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم خاتم پیامبران است. خداوند او را به حق فرستاد تا بشریت را به راه توحید، رحمت و عدالت هدایت کند.
او در سال ۵۷۱ میلادی در مکه، در محیطی که بت پرستی بر آن حاکم بود، متولد شد. او با اخلاق والا پرورش یافت، تا اینکه خداوند متعال در چهل سالگی وحی را بر او نازل کرد و بدین ترتیب بزرگترین سفر تحول در تاریخ آغاز شد.

در این صفحه، شما را به گشت و گذاری در مراحل زندگی پربرکت ایشان می‌بریم: از تولد و رشد، از نزول وحی، دعوت به اسلام در مکه، هجرت به مدینه، تأسیس دولت اسلامی و تا وفات ایشان.
هر مرحله از زندگی او درس‌های بزرگی در صبر، خرد، شفقت و رهبری دارد.

مختصری از زندگینامه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

فهرست مطالب

نسب و ولادت پیامبر

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - شریف‌ترین مردم از نظر نسب و بزرگترین آنها از نظر مقام و فضیلت بود. او محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان بود.

پدر پیامبر، عبدالله، با آمنه بنت وهب ازدواج کرد و پیامبر، صلی الله علیه و آله و سلم، در روز دوشنبه، دوازدهم ربیع الاول، در سال فیل، سالی که ابرهه برای تخریب کعبه حرکت کرد، اما اعراب در برابر او مقاومت کردند، به دنیا آمد. عبدالمطلب به او اطلاع داد که خانه خدا پروردگاری دارد که از آن محافظت خواهد کرد، بنابراین ابرهه با فیل‌ها حرکت کرد و خداوند پرندگانی را که سنگ‌های آتشین حمل می‌کردند بر آنها فرستاد و آنها را نابود کرد و بدین ترتیب خداوند خانه را از هر آسیبی محافظت کرد. پدرش، طبق نظر صحیح علما، در حالی که هنوز در رحم مادرش بود، درگذشت، بنابراین پیامبر یتیم به دنیا آمد. خداوند متعال فرمود: (آیا تو را یتیم نیافت و پناه نداد؟)

زندگی او در چهل سال قبل از نبوت

شیر دادن به او

محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از آنکه به دنبال دایه‌ای نزد قریش آمد، توسط حلیمه سعدیه شیر خورد. او پسری شیرخوار داشت و چیزی برای سیر کردن گرسنگی او پیدا نمی‌کرد. این به این دلیل بود که زنان بنی سعد از شیر دادن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خودداری می‌کردند زیرا او پدرش را از دست داده بود، زیرا فکر می‌کردند که شیر دادن به او هیچ خیر و پاداشی برای آنها نخواهد داشت. به همین دلیل، حلیمه سعدیه به برکتی در زندگی خود و خیر بزرگی دست یافت که قبلاً هرگز ندیده بود. محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برخلاف سایر جوانان از نظر قدرت و صلابت بزرگ شد. وقتی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دو ساله بود، او با مادرش به مکه بازگشت و از او اجازه خواست تا محمد را نزد خود نگه دارد، زیرا می‌ترسید که در مکه بیمار شود. او با او بازگشت.

حمایت مالی او

مادر پیامبر، آمنه بنت وهب، هنگامی که او شش ساله بود، درگذشت. او با پیامبر از منطقه ابواء، منطقه‌ای بین مکه و مدینه، که در آنجا به دیدار عموهای مادری پیامبر از بنی عدی از بنی نجار رفته بود، بازمی‌گشت. سپس پیامبر به سرپرستی پدربزرگش، عبدالمطلب، که از او بسیار مراقبت می‌کرد و به او به عنوان فردی خوب و با اهمیت بسیار اعتقاد داشت، نقل مکان کرد. سپس پدربزرگش هنگامی که پیامبر هشت ساله بود، درگذشت و پیامبر به سرپرستی عمویش، ابوطالب، که او را در سفرهای تجاری خود با خود می‌برد، نقل مکان کرد. در یکی از این سفرها، راهبی به او گفت که محمد از اهمیت بالایی برخوردار خواهد شد.

او به عنوان چوپان کار می‌کند

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان چوپان برای مردم مکه کار می‌کرد. ایشان (صلی الله علیه و آله و سلم) در این مورد فرمودند: «خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر اینکه گوسفند چرانی می‌کرد.» اصحاب ایشان پرسیدند: «و شما چطور؟» ایشان فرمودند: «بله، من آنها را به ازای قیراط (بخشی از دینار یا درهم) برای مردم مکه می‌چراندم.» بنابراین، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در امرار معاش الگو بودند.

کارش تجارت است

خدیجه بنت خویلد (رضی الله عنها) ثروت زیادی و نسب شریفی داشت. او به تجارت مشغول بود و وقتی شنید که محمد مردی راستگو، امین و خوش اخلاق است، او را مأمور کرد تا با پولش به همراه برده‌اش به نام میسره، در ازای دریافت مبلغی، به تجارت برود. پس او (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان تاجر به شام رفت و در راه، زیر سایه درختی نزدیک راهبی نشست. راهب به میسره گفت: کسی که زیر آن درخت آمده، پیامبری بیش نیست و میسره آنچه راهب گفته بود را برای خدیجه تعریف کرد و همین باعث شد که خدیجه از پیامبر خواستگاری کند. عمویش حمزه از او خواستگاری کرد و آنها ازدواج کردند.

مشارکت او در ساختن کعبه

قریش تصمیم گرفتند کعبه را بازسازی کنند تا آن را از ویرانی در اثر سیل محافظت کنند. آنها شرط کردند که باید با پول خالص و عاری از هرگونه ربا یا بی‌عدالتی ساخته شود. ولید بن مغیره جرأت کرد و آن را ویران کرد و سپس کم کم شروع به ساختن آن کردند تا اینکه به محل حجرالاسود رسیدند. بین آنها اختلاف شد که چه کسی آن را در جای خود قرار دهد و آنها موافقت کردند که قضاوت اولین کسی را که وارد می‌شود، یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، بپذیرند. او به آنها توصیه کرد که حجرالاسود را روی پارچه‌ای قرار دهند که هر قبیله از یک طرف آن را حمل کند تا آن را در جای خود قرار دهد. آنها قضاوت او را بدون اختلاف پذیرفتند. بنابراین، نظر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عاملی در عدم اختلاف بین قبایل قریش و اختلاف بین خودشان بود.

آغاز وحی

پیامبر - که درود خدا بر او باد - در ماه رمضان در غار حرا خلوت می‌کرد، همه اطرافیانش را ترک می‌کرد، از همه باطل دوری می‌جست، سعی می‌کرد تا حد امکان به همه حق نزدیک شود و در خلقت خدا و تدبیر او در جهان هستی تأمل می‌کرد. دیدگاه او واضح و بدون ابهام بود و در حالی که در غار بود، فرشته‌ای نزد او آمد و گفت: (بخوان)، پس پیامبر پاسخ داد: (من خواننده نیستم) و این درخواست سه بار تکرار شد و فرشته در آخرین بار گفت: (بخوان به نام پروردگارت که آفرید)، پس او با ترس شدید از آنچه برایش اتفاق افتاده بود، نزد خدیجه بازگشت و خدیجه او را آرام کرد.

در این زمینه، ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها روایت کرده است: «اولین وحی که رسول خدا صلی الله علیه و آله با آن آغاز کرد، رؤیای حقیقی در خواب بود. او رؤیایی نمی‌دید مگر اینکه مانند سپیده دم به او می‌رسید. بنابراین به حراء می‌رفت و شب‌های زیادی را در آنجا به عبادت می‌گذراند و برای آن توشه تهیه می‌کرد. سپس نزد خدیجه برمی‌گشت و خدیجه همان توشه را برایش فراهم می‌کرد تا اینکه حقیقت در حالی که او در غار حراء بود به او رسید. سپس فرشته نزد او آمد و گفت: بخوان. پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود: گفتم: نمی‌توانم بخوانم. پس مرا گرفت و مرا پوشاند تا اینکه خسته شدم. سپس مرا رها کرد و گفت: بخوان. گفتم: نمی‌توانم بخوانم. پس مرا گرفت و بار دوم مرا پوشاند تا اینکه خسته شدم. سپس مرا رها کرد و گفت: بخوان. گفتم: نمی‌توانم بخوانم. پس مرا گرفت و بار سوم مرا پوشاند تا اینکه خسته شدم. خسته شدم. سپس مرا رها کرد. گفت: {بخوان به نام پروردگارت که آفرید} [علق: ۱] - تا رسید به - {به انسان آنچه را که نمی‌دانست آموخت} [علق: ۵].

سپس خدیجه (رضی الله عنها) او را نزد پسرعمویش ورقه بن نوفل برد، که پیرمردی نابینا بود و انجیل را به زبان عبری می‌نوشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ماجرا را برایش تعریف کرد و ورقه گفت: «این قانونی است که بر موسی نازل شده است. ای کاش من در آن تنه درخت جوانی بودم تا وقتی قوم تو تو را بیرون می‌کنند، زنده باشم.» رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «آیا مرا بیرون می‌کنند؟» ورقه گفت: «بله. هیچ مردی هرگز چیزی مانند آنچه تو آورده‌ای، بدون اینکه مورد توجه قرار گیرد، نیاورده است. اگر من زنده بمانم و روز تو را ببینم، با پیروزی قاطع از تو حمایت خواهم کرد.»

سپس ورقه درگذشت و وحی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مدتی قطع شد. گفته می‌شود که این مدت فقط چند روز بود. هدف از این کار، اطمینان خاطر پیامبر و اشتیاق او برای وحی دوباره بود. با این حال، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از گوشه‌گیری در غار حرا دست نکشید، بلکه به این کار ادامه داد. روزی، صدایی از آسمان شنید که جبرئیل (علیه السلام) بود. او با کلام خداوند متعال نازل شد: «ای جامه به خود پیچیده! برخیز و هشدار بده! و پروردگارت را تسبیح بگو! و لباست را پاک کن! و از پلیدی دوری کن.» بنابراین، خداوند متعال به پیامبرش دستور داد که به یگانگی او دعوت کند و تنها او را بپرستد.

دوران مکه

تماس مخفی

دعوت به اسلام در مکه به دلیل گسترش بت‌پرستی و شرک پایدار نبود. بنابراین، در ابتدا دعوت مستقیم به توحید دشوار بود. رسول خدا چاره‌ای جز پنهان نگه داشتن دعوت نداشت. او با دعوت خانواده‌اش و کسانی که در آنها اخلاص و اشتیاق به شناخت حقیقت می‌دید، شروع کرد. همسرش خدیجه، آزاد شده‌اش زید بن حارثه، علی بن ابی طالب و ابوبکر صدیق اولین کسانی بودند که به دعوت او ایمان آوردند. سپس ابوبکر از دعوت پیامبر حمایت کرد و افراد زیر به دست او به اسلام گرویدند: عثمان بن عفان، زبیر بن عوام، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص و طلحه بن عبیدالله. سپس اسلام کم کم در مکه گسترش یافت تا اینکه پس از سه سال پنهان نگه داشتن دعوت، آن را آشکارا اعلام کرد.

آغاز فراخوان عمومی

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - با دعوت آشکار قبیله خود آغاز کرد. خداوند متعال فرمود: (و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن)، پس رسول از کوه صفا بالا رفت و قبایل قریش را به توحید خدا دعوت کرد. آنها او را مسخره کردند، اما رسول در دعوت تردید نکرد، و ابوطالب حفظ رسول را بر عهده گرفت، و به سخنان قریش در مورد رویگردانی رسول از دعوتش توجهی نکرد.

تحریم

قبایل قریش توافق کردند که پیامبر و کسانی را که به او ایمان آورده بودند، تحریم کنند و آنها را در وادی بنی هاشم محاصره کنند. این تحریم شامل عدم معامله با آنها در خرید و فروش، علاوه بر عدم ازدواج با آنها یا ازدواج نکردن با آنها بود. این شرایط بر روی لوحی ثبت و بر دیوار کعبه آویزان شد. محاصره به مدت سه سال ادامه یافت و پس از مشورت هشام بن عمرو با زهیر بن ابی امیه و دیگران در مورد پایان دادن به محاصره، پایان یافت. آنها در شرف پاره کردن سند تحریم بودند، اما متوجه شدند که به جز «به نام تو، ای خدا» هیچ چیز دیگری وجود ندارد و بدین ترتیب محاصره برداشته شد.

سال غم و اندوه

خدیجه که سه سال قبل از هجرت رسول خدا (ص) به مدینه از او حمایت می‌کرد، درگذشت. در همان سال، ابوطالب که رسول خدا (ص) را از آسیب قریش محافظت می‌کرد، به شدت بیمار شد. قریش از بیماری او سوءاستفاده کردند و شروع به آزار و اذیت شدید رسول خدا (ص) کردند. وقتی بیماری ابوطالب شدت گرفت، گروهی از اشراف قریش نزد او رفتند و از او خواستند که رسول خدا (ص) را متوقف کند. ابوطالب خواسته‌های آنها را به او گفت، اما او آنها را نادیده گرفت. قبل از وفات ابوطالب، رسول خدا (ص) سعی کرد او را وادار به خواندن شهادتین کند، اما او پاسخی نداد و همانطور که بود، درگذشت. مرگ او و مرگ خدیجه (رضی الله عنها) رسول خدا (ص) را به شدت اندوهگین کرد، زیرا آنها پشتیبان، حامی و محافظ او بودند. آن سال، سال اندوه نامیده شد.

ندای بیرون از مکه

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - پس از مرگ عمو و همسرش، برای دعوت قبیله ثقیف به توحید به طائف رفت. او مورد آزار و اذیت قریش قرار گرفت و از قبیله ثقیف درخواست حمایت و حفاظت و ایمان به آنچه آورده بود، کرد، به این امید که آن را بپذیرند. با این حال، آنها پاسخی ندادند و با تمسخر و استهزا با او روبرو شدند.

مهاجرت به حبشه

رسول خدا (ص) یارانش را به خاطر شکنجه و آزاری که در حبشه متحمل می‌شدند، به مهاجرت به سرزمین حبشه ترغیب کرد و به آنها خبر داد که در آنجا پادشاهی وجود دارد که به کسی ظلم نمی‌کند. بنابراین آنها به عنوان مهاجر از آنجا خارج شدند و این اولین مهاجرت در اسلام بود. تعداد آنها به هشتاد و سه نفر رسید. وقتی قریش از مهاجرت مطلع شدند، عبدالله بن ابی ربیعه و عمرو بن عاص را با هدایا و تحفه‌ها نزد نجاشی، پادشاه حبشه، فرستادند و از او خواستند که مسلمانان مهاجر را بازگرداند و به آنها اعتراض کردند که از دین خود برگشته‌اند. اما نجاشی به آنها پاسخی نداد.

نجاشی از مسلمانان خواست تا موضع خود را بیان کنند. جعفر بن ابی طالب از طرف آنها صحبت کرد و به نجاشی گفت که پیامبر آنها را به راه خیر و حقیقت، دور از راه فحشا و فساد، هدایت کرده است، بنابراین آنها به او ایمان آورده‌اند و به همین دلیل در معرض آسیب و شر قرار گرفته‌اند. جعفر ابتدای سوره مریم را برای او خواند و نجاشی به شدت گریست. او به فرستادگان قریش اطلاع داد که هیچ یک از آنها را تحویل نخواهد داد و هدایای آنها را به آنها بازگرداند. با این حال، آنها روز بعد به نجاشی بازگشتند و به او اطلاع دادند که مسلمانان در حال تفسیر گفته مربوط به عیسی بن مریم هستند. او از مسلمانان نظر آنها را در مورد عیسی شنید و آنها به او گفتند که او بنده خدا و پیامبر اوست. بنابراین، نجاشی مسلمانان را باور کرد و درخواست عبدالله و عمرو را برای تحویل مسلمانان به آنها رد کرد.

اسراء و معراج

روایت‌های مختلفی در مورد تاریخ اسراء و معراج وجود دارد. برخی می‌گویند که این سفر در شب بیست و هفتم رجب در سال دهم بعثت بوده است، در حالی که برخی دیگر می‌گویند پنج سال پس از بعثت بوده است. در این سفر، رسول خدا سوار بر حیوانی به نام براق، به همراه جبرئیل علیه السلام، از خانه خدا در مکه به اورشلیم منتقل شد.

سپس به آسمان دنیا برده شد و در آنجا با آدم علیه السلام ملاقات کرد. سپس به آسمان دوم رفت و در آنجا با یحیی بن زکریا و عیسی بن مریم علیهما السلام ملاقات کرد. سپس به آسمان سوم رفت و یوسف علیه السلام را دید. سپس در آسمان چهارم با ادریس علیه السلام، در آسمان پنجم با هارون بن عمران علیه السلام، در آسمان ششم با موسی بن عمران و در آسمان هفتم با ابراهیم علیه السلام ملاقات کرد و بین آنها صلح برقرار شد و به نبوت محمد صلی الله علیه و آله وسلم اقرار کردند. سپس محمد صلی الله علیه و آله وسلم به درخت سدر حد بالا برده شد و خداوند پنجاه نماز بر او فرض کرد، سپس آن را به پنج نماز کاهش داد.

بیعت اول و دوم عقبه

دوازده نفر از انصار نزد رسول خدا آمدند تا با او به یگانگی خداوند متعال بیعت کنند و از دزدی، زنا، گناه و دروغ پرهیز کنند. این بیعت در مکانی به نام عقبه انجام شد؛ بنابراین، آن را بیعت عقبه اول نامیدند. رسول خدا مصعب بن عمیر را با آنها فرستاد تا به آنها قرآن بیاموزد و مسائل دین را برایشان بیان کند. سال بعد، در موسم حج، هفتاد و سه مرد و دو زن نزد رسول خدا آمدند تا با او بیعت کنند و بدین ترتیب بیعت عقبه دوم انجام شد.

هجرت به مدینه

مسلمانان برای حفظ دین و خودشان و ایجاد سرزمین امنی که بتوانند در آن طبق اصول دعوت زندگی کنند، به مدینه مهاجرت کردند. ابوسلمه و خانواده‌اش اولین کسانی بودند که مهاجرت کردند و پس از او صهیب پس از آنکه تمام ثروت خود را به خاطر توحید و هجرت به خاطر او به قریش بخشید، مهاجرت کرد. بدین ترتیب، مسلمانان یکی پس از دیگری مهاجرت کردند تا اینکه مکه تقریباً از مسلمانان خالی شد و این باعث شد که قریش از عواقب مهاجرت مسلمانان بترسد. گروهی از آنها در دارالندوه جمع شدند تا راهی برای خلاص شدن از شر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیدا کنند. آنها در نهایت از هر قبیله‌ای جوانی را گرفتند و با یک ضربه به پیامبر صلی الله علیه و آله زدند تا خون او بین قبایل تقسیم شود و بنی هاشم نتوانند از آنها انتقام بگیرند.

در همان شب، خداوند به پیامبرش اجازه هجرت داد، بنابراین ابوبکر را به عنوان همراه خود برد، علی را در رختخواب خود خواباند و به او دستور داد تا امانت‌هایی را که نزد او بود به صاحبانشان برگرداند. پیامبر، عبدالله بن اریقط را برای راهنمایی خود در راه مدینه استخدام کرد. پیامبر به همراه ابوبکر به سمت غار ثور حرکت کردند. وقتی قریش از شکست نقشه خود و هجرت پیامبر مطلع شدند، به جستجوی او پرداختند تا اینکه یکی از آنها به غار رسید. ابوبکر برای پیامبر بسیار ترسید، اما پیامبر او را آرام کرد. آنها سه روز در غار ماندند تا اوضاع آرام شد و جستجوی آنها متوقف شد. سپس سفر خود را به مدینه از سر گرفتند و در سال سیزدهم بعثت، در روز دوازدهم ماه ربیع الاول به آنجا رسیدند. او چهارده شب نزد بنی عمرو بن عوف اقامت کرد و در این مدت مسجد قبا، اولین مسجد ساخته شده در اسلام، را تأسیس کرد و پس از آن شروع به تأسیس پایه‌های دولت اسلامی نمود.

ساخت مسجد

رسول خدا دستور ساخت مسجد را در زمینی که از دو پسر یتیم خریداری کرده بود، صادر کرد. پیامبر و یارانش شروع به ساخت مسجد کردند و قبله (جهت نماز) به سمت بیت المقدس قرار داده شد. این مسجد از اهمیت زیادی برخوردار بود، زیرا علاوه بر یادگیری علوم اسلامی و تقویت روابط و پیوندها بین مسلمانان، محل اجتماع مسلمانان برای نماز و انجام سایر فرایض دینی بود.

اخوان المسلمین

رسول خدا صلی الله علیه و آله بین مسلمانان مهاجر و انصار بر اساس عدالت و برابری برادری برقرار کرد. هیچ دولتی برقرار نمی‌شود مگر اینکه افراد آن متحد شوند و بین خود بر اساس عشق به خدا و رسولش و فداکاری در راه اسلام رابطه برقرار کنند. بنابراین، رسول خدا صلی الله علیه و آله برادری آنها را به ایمانشان پیوند داد و برادری به افراد مسئولیت یکدیگر را اعطا کرد.

سند مدینه

مدینه به چیزی نیاز داشت که آن را سازماندهی کند و حقوق مردمش را تضمین کند. بنابراین پیامبر سندی نوشت که به عنوان قانون اساسی برای مهاجران، انصار و یهودیان عمل می‌کرد. این سند از اهمیت زیادی برخوردار بود، زیرا به عنوان قانون اساسی بود که امور داخلی و خارجی دولت را تنظیم می‌کرد. پیامبر مواد آن را مطابق با احکام شریعت اسلام وضع کرد و از نظر رفتار با یهودیان عادلانه بود. مواد آن چهار حکم ویژه شریعت اسلام را نشان می‌داد که عبارتند از:

اسلام دینی است که برای وحدت و انسجام مسلمانان تلاش می‌کند.

جامعه اسلامی تنها از طریق حمایت و همبستگی متقابل همه افراد می‌تواند وجود داشته باشد، و هر کس مسئولیت خود را بر عهده دارد.

عدالت به طور جزئی و در جزئیات تجلی پیدا می کند.

مسلمانان همواره به سوی حکومت خداوند متعال، آنگونه که در شریعت او آمده است، بازمی‌گردند.

یورش‌ها و لشکرکشی‌ها

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با هدف برقراری عدالت و دعوت مردم به توحید خداوند متعال و از بین بردن موانعی که مانع گسترش پیام اسلام می‌شد، به فتوحات و نبردهای متعددی دست زد. شایان ذکر است که فتوحاتی که پیامبر انجام داد، نمونه‌ای عملی از جنگجوی پرهیزگار و احترام او به بشریت بود.

این اتفاق پس از آن رخ داد که روابط بین رسول خدا در مدینه و قبایل خارج از آن رو به وخامت گذاشت و منجر به درگیری‌های متعددی بین طرف‌های مختلف شد. جنگی که پیامبر شاهد آن بود، غزوه نامیده می‌شد و جنگی که شاهد آن نبود، غزوه مخفی نامیده می‌شد. در ادامه، برخی از جزئیات غزواتی که پیامبر - صلی الله علیه و آله - با مسلمانانی که با او بودند، انجام داد، آمده است:

جنگ بدر

این جنگ در سال دوم هجری، در هفدهم رمضان رخ داد. علت آن، راهیابی کاروان قریش به مکه توسط مسلمانان به رهبری ابوسفیان بود. قریش برای محافظت از کاروان آنها شتافت و جنگ بین مسلمانان آغاز شد. تعداد مشرکان به هزار جنگجو رسید، در حالی که تعداد مسلمانان سیصد و سیزده نفر بود. این جنگ با پیروزی مسلمانان به پایان رسید که هفتاد نفر از مشرکان را کشتند و هفتاد نفر دیگر را اسیر کردند که با پول آزاد شدند.

جنگ احد

این جنگ در سال سوم هجری، روز شنبه، پانزدهم شوال، رخ داد. دلیل آن، تمایل قریش برای انتقام گرفتن از مسلمانان به خاطر آنچه در روز بدر بر آنها گذشته بود، بود. تعداد مشرکان به سه هزار جنگجو رسیده بود، در حالی که تعداد مسلمانان حدود هفتصد نفر بود که پنجاه نفر از آنها در پشت کوه قرار گرفتند. وقتی مسلمانان گمان کردند که پیروز شده‌اند، شروع به جمع‌آوری غنایم کردند. خالد بن ولید (که در آن زمان مشرک بود) از فرصت استفاده کرد، مسلمانان را از پشت کوه محاصره کرد و با آنها جنگید که منجر به پیروزی مشرکان بر مسلمانان شد.

نبرد بنی نضیر

بنی نضیر قبیله‌ای یهودی بودند که پیمان خود را با رسول خدا شکستند. رسول خدا دستور داد آنها را از مدینه بیرون کنند. عبدالله بن ابی، رهبر منافقان، به آنها گفت که در ازای حمایت جنگجویان، در جای خود بمانند. این غزوه با بیرون راندن مردم از مدینه و خروج آنها از آن پایان یافت.

نبرد کنفدراسیون‌ها

این جنگ در سال پنجم هجری رخ داد و توسط رهبران بنی‌نضیر که قریش را به جنگ با پیامبر خدا ترغیب می‌کردند، آغاز شد. سلمان فارسی به پیامبر توصیه کرد که خندق حفر کند؛ بنابراین، این جنگ، جنگ خندق نیز نامیده می‌شود و با پیروزی مسلمانان به پایان رسید.

نبرد بنی قریظه

این غزوه پس از جنگ احزاب است. این غزوه در سال پنجم هجری رخ داد. علت آن شکستن عهد یهودیان بنی قریظه با رسول خدا و هم‌پیمان شدن با قریش و تمایل آنها به خیانت به مسلمانان بود. بنابراین رسول خدا با سه هزار جنگجوی مسلمان به سوی آنها رفت و آنها بیست و پنج شب آنها را محاصره کردند. وضعیتشان دشوار شد و تسلیم فرمان رسول خدا شدند.

نبرد حدیبیه

این اتفاق در سال ششم هجرت، در ماه ذی القعده، پس از آنکه رسول خدا در خواب دید که او و همراهانش در امنیت و با سرهای تراشیده به بیت الله الحرام می‌روند، رخ داد. او به مسلمانان دستور داد تا برای انجام عمره آماده شوند و آنها از ذوالحلیفه احرام بستند و چیزی جز سلام مسافر با خود نبردند تا قریش بداند که آنها قصد جنگ ندارند. آنها به حدیبیه رسیدند، اما قریش مانع ورود آنها شدند. رسول خدا عثمان بن عفان را نزد آنها فرستاد تا حقیقت ورود آنها را به آنها اطلاع دهد و شایع شد که او کشته شده است. رسول خدا تصمیم گرفت که آنها را آماده کند و با آنها بجنگد، بنابراین سهیل بن عمرو را فرستادند تا با آنها در مورد پیمان صلح توافق کند. پیمان صلح با جلوگیری از جنگ به مدت ده سال منعقد شد و اینکه مسلمانان هر کسی را که از قریش به آنها بیاید، بازگردانند و قریش هر کسی را که از مسلمانان به آنها بیاید، برنگردانند. مسلمانان از احرام خود رها شدند و به مکه بازگشتند.

نبرد خیبر

این واقعه در سال هفتم هجری، در پایان ماه محرم، رخ داد. این واقعه پس از آن رخ داد که رسول خدا تصمیم گرفت اجتماعات یهودیان را از بین ببرد، زیرا آنها تهدیدی برای مسلمانان بودند. رسول خدا در واقع برای رسیدن به هدف خود اقدام کرد و ماجرا به نفع مسلمانان تمام شد.

نبرد موته

این جنگ در سال هشتم هجری، در ماه جمادی الاولی، رخ داد و ناشی از خشم پیامبر از کشته شدن حارث بن عمیر ازدی بود. پیامبر زید بن حارثه را به فرماندهی مسلمانان منصوب کرد و توصیه کرد که اگر زید کشته شد، جعفر به فرماندهی منصوب شود و پس از جعفر، عبدالله بن رواحه به فرماندهی منصوب گردد. او از آنها خواست که قبل از شروع جنگ، مردم را به اسلام دعوت کنند و جنگ با پیروزی مسلمانان پایان یافت.

فتح مکه

این واقعه در سال هشتم هجری، در ماه رمضان، که همان سالی بود که فتح مکه اتفاق افتاد، رخ داد. دلیل این فتح، حمله بنی بکر به بنی خزاعه و کشته شدن تعدادی از آنها بود. رسول خدا و همراهانش آماده حرکت به سمت مکه شدند. در آن زمان، ابوسفیان اسلام آورد. رسول خدا به پاس قدردانی از جایگاه او، به هر کسی که وارد خانه‌اش می‌شد، امان می‌داد. پیامبر با ستایش و شکرگزاری خداوند به خاطر فتح آشکار، وارد مکه شد. او کعبه مقدس را طواف کرد، بت‌ها را شکست، دو رکعت نماز در کعبه خواند و قریش را بخشید.

نبرد حنین

این جنگ در روز دهم شوال سال هشتم هجری رخ داد. دلیل آن این بود که اشراف قبایل هوازن و ثقیف معتقد بودند که پیامبر پس از فتح مکه با آنها خواهد جنگید، بنابراین تصمیم گرفتند جنگ را آغاز کنند و برای این کار حرکت کردند. رسول خدا و همه کسانی که اسلام آورده بودند به سوی آنها رفتند تا اینکه به وادی حنین رسیدند. در ابتدا پیروزی از آن هوازن و ثقیف بود، اما پس از پایداری رسول خدا و همراهانش، پیروزی به مسلمانان رسید.

جنگ تبوک

این جنگ در سال نهم هجری، در ماه رجب، به دلیل تمایل رومیان برای از بین بردن دولت اسلامی در مدینه رخ داد. مسلمانان برای جنگ بیرون رفتند و حدود بیست شب در منطقه تبوک ماندند و بدون جنگ برگشتند.

مکاتبات با پادشاهان و امرا

رسول خدا تعدادی از اصحاب خود را به عنوان پیام رسان فرستاد تا پادشاهان و امرا را به سوی یگانگی خداوند - تعالی - دعوت کنند و برخی از پادشاهان به اسلام گرویدند و برخی بر دین خود باقی ماندند. از جمله آن دعوت ها عبارتند از:

عمرو بن امیه الدمری به نگوس پادشاه حبشه.

حطاب بن ابی بلطعه به مقوقیس حاکم مصر.

عبدالله بن حذفة السهمی به خسرو پادشاه ایران.

دحیه بن خلیفه کلبی به قیصر، پادشاه روم.

علاء بن الحضرمی به المندیر بن ساوی پادشاه بحرین.

سلیط بن عمرو الامری به هذه بن علی حاکم یمامه.

شجاع بن وهب از بنی اسد بن خزیمه به حارث بن ابی شمر غسانی، حاکم دمشق.

عمرو بن عاص به پادشاه عمان، جعفر و برادرش.

هیئت‌های نمایندگی

پس از فتح مکه، بیش از هفتاد هیئت نمایندگی از قبایل، نزد رسول خدا آمدند و اسلام آوردن خود را اعلام کردند. از جمله آنها عبارتند از:

وفد عبدالقیس که دو بار آمدند؛ بار اول در سال پنجم هجرت، و بار دوم در سال وفدها.

هیئت دوس که در آغاز سال هفتم هجری، زمانی که رسول خدا در خیبر بود، آمدند.

فروة بن عمرو جودهمی در سال هشتم هجری.

هیئت اعزامی صداع در سال هشتم هجری.

کعب بن زهیر بن ابی سلمه.

وفد عذرا در ماه صفر سال نهم هجری.

هیئت وفد ثقیف در ماه رمضان سال نهم هجری.

رسول خدا همچنین خالد بن ولید را به مدت سه روز نزد بنی حارث بن کعب در نجران فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت کند. تعدادی از آنها اسلام آوردند و خالد شروع به آموزش مسائل دین و معارف اسلامی به آنها کرد. رسول خدا همچنین ابوموسی و معاذ بن جبل را قبل از حجة الوداع به یمن فرستاد.

زیارت وداع

رسول خدا اشتیاق خود را برای انجام حج ابراز کرد و نیت خود را برای انجام آن آشکار ساخت. او مدینه را ترک کرد و ابودجانه را به عنوان والی آن منصوب نمود. او به سمت بیت عتیق حرکت کرد و خطبه‌ای ایراد کرد که بعدها به خطبه وداع معروف شد.

خطبه وداع که توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در تنها سفر حج خود ایراد شد، یکی از بزرگترین اسناد تاریخی است که پایه‌های جامعه نوپای اسلامی را بنا نهاد. این خطبه چراغ راه مسلمانان در زمان صلح و جنگ بود و از آن ارزش‌های اخلاقی و اصول رفتار نمونه را استخراج کردند. این خطبه شامل اصول جامع و احکام اساسی در سیاست، اقتصاد، خانواده، اخلاق، روابط عمومی و نظم اجتماعی بود.

این خطبه مهم‌ترین نشانه‌های تمدنی جامعه اسلامی، مبانی اسلام و اهداف بشریت را در بر می‌گرفت. این خطبه واقعاً فصیح بود و خیر دنیا و آخرت را در بر می‌گرفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را با ستایش و شکر خداوند آغاز کرد و امت خود را به ترس و اطاعت از خدا و انجام کارهای نیک بیشتر توصیه نمود. ایشان به نزدیک شدن مرگ و جدایی خود از عزیزانش اشاره کردند و فرمودند: «سپاس از آن خداست، او را ستایش می‌کنیم، از او یاری می‌جوییم و از او طلب آمرزش می‌کنیم. ای مردم، به آنچه می‌گویم گوش فرا دهید، زیرا نمی‌دانم، شاید پس از این سال، دیگر هرگز شما را در این شرایط ملاقات نکنم.»

سپس خطبه خود را با تأکید بر حرمت خون، مال و آبرو آغاز کرد و حرمت آنها را در اسلام توضیح داد و از تجاوز به آنها برحذر داشت. ایشان فرمودند: «ای مردم، خون، مال و آبروی شما برای شما محترم است، همانطور که حرمت این روز شما (عرفه) در این ماه شما (ذی الحجه) در این سرزمین شما (سرزمین مقدس). آیا من پیام را ابلاغ نکردم؟» سپس مؤمنان را به روز قیامت و حسابرسی خداوند از همه مخلوقات و لزوم احترام به امانت و ادای آن به صاحبانش و برحذر داشتن از ضایع کردن آنها یادآوری کردند. ادای امانت شامل موارد زیر است: حفظ واجبات و احکام اسلامی، تسلط بر کار، حفظ مال و آبروی مردم و غیره. ایشان فرمودند: «و به راستی شما پروردگارتان را ملاقات خواهید کرد و او از شما درباره اعمالتان خواهد پرسید و من [پیام را] ابلاغ کردم. پس هر که امانتی بر عهده دارد، باید آن را به کسی که آن را به او سپرده است، ادا کند.»

سپس، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمانان را از بازگشت به آداب و رسوم و اخلاق بد دوران جاهلیت برحذر داشت و برجسته‌ترین آنها را ذکر کرد: انتقام، ربا، تعصب، دستکاری در احکام و تحقیر زنان... و غیره. او با اعلام جدایی کامل از دوران جاهلیت، فرمود: «آگاه باشید که هر چیزی از امور جاهلیت زیر پای من باطل است و خون جاهلیت باطل است... و ربا جاهلیت باطل است.» کلمه «فویل» به معنای باطل و باطل است. سپس او از حیله‌های شیطان و پیروی از گام‌های او برحذر داشت که خطرناک‌ترین آنها کوچک شمردن گناهان و اصرار بر آنها است. او فرمود: «ای مردم، شیطان از اینکه در این سرزمین شما پرستش شود، ناامید شده است، اما اگر در غیر این صورت از او اطاعت شود، به آنچه از اعمال خود می‌ترسید، راضی است، پس برای دین خود از او برحذر باشید.» یعنی چه بسا از بازگشت شرک به مکه پس از فتح آن ناامید شده باشد، اما در میان شما با شایعه سازی، تحریک و دشمنی تلاش می کند.

سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به پدیده نسی که در دوران جاهلیت وجود داشت، اشاره کرد تا مسلمانان را از دستکاری احکام الهی و تغییر معانی و نام‌های آنها، به منظور حلال کردن آنچه خداوند حرام کرده یا حلال کردن آنچه خداوند حلال کرده، آگاه سازد، مانند اینکه ربا، بهره و رشوه (هدیه) را مقدمه‌ای برای حلال کردن آنها بنامند. او فرمود: «ای مردم، کبیسه گرفتن فقط افزایش کفر است و به این وسیله کافران گمراه می‌شوند...» سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ماه‌های حرام و احکام شرعی آنها را ذکر کرد، یعنی ماه‌هایی که اعراب آنها را گرامی می‌داشتند و در آنها قتل و تجاوز ممنوع بود. او فرمود: «تعداد ماه‌ها نزد خداوند دوازده ماه است که چهار ماه از آنها حرام است، سه ماه پشت سر هم، و رجب مضر که بین جمادی و شعبان قرار دارد.»

زنان نیز سهم عمده‌ای از برنامه‌ی وداع را دریافت کردند. پیامبر، صلی الله علیه و آله و سلم، جایگاه زنان را در اسلام توضیح داد و از مردان خواست که با آنها به خوبی رفتار کنند. او حقوق و وظایف آنها و لزوم رفتار مهربانانه با آنها به عنوان شریک در روابط زناشویی را به آنها یادآوری کرد و بدین ترتیب دیدگاه پیش از اسلام در مورد زنان را باطل کرد و بر نقش خانوادگی و اجتماعی آنها تأکید ورزید. او فرمود: «ای مردم، در رفتار با زنان از خدا بترسید، زیرا شما آنها را به عنوان امانتی از جانب خدا گرفته‌اید و من عورت آنها را به کلام خدا برای شما حلال کرده‌ام. با زنان به خوبی رفتار کنید، زیرا آنها برای شما مانند اسیرانی هستند که چیزی برای خود ندارند.»

سپس به توضیح اهمیت و وجوب تمسک به کتاب خدا و سنت پیامبرش و عمل به احکام و اهداف والای موجود در آنها پرداخت، زیرا آنها راه نجات از گمراهی هستند. او فرمود: «من در میان شما چیزی را به جا گذاشته‌ام که اگر به آن چنگ بزنید، هرگز گمراه نخواهید شد: امری روشن: کتاب خدا و سنت پیامبرش.» سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اصل برادری بین مسلمانان تأکید کرد و از هتک حرمت‌ها، خوردن مال مردم به ناحق، بازگشت به تعصب، جنگ و ناسپاسی نسبت به نعمت‌های خداوند برحذر داشت. فرمود: «ای مردم، سخنان مرا بشنوید و بفهمید. بدانید که هر مسلمانی برادر مسلمان دیگر است و مسلمانان با هم برادرند. برای هیچ کس جایز نیست که مال برادرش را بگیرد، مگر با رضایت خودش. پس به خودتان ستم نکنید. خدایا، آیا من پیام را رساندم؟ و شما پروردگارتان را ملاقات خواهید کرد، پس پس از من کافر نشوید و گردن یکدیگر را نزنید.»

سپس، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با تأکید بر «وحدت بشریت»، مسلمانان را به اعتقاد به توحید و منشأ نخستین آنها یادآوری کرد. او نسبت به معیارهای ناعادلانه اجتماعی مانند تبعیض بر اساس زبان، مذهب و قومیت هشدار داد. بلکه تبعیض میان مردم بر اساس تقوا، دانش و عمل صالح است. او فرمود: «ای مردم، پروردگار شما یکی است و پدر شما یکی است. همه شما از آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده است. گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست. عرب هیچ برتری بر غیر عرب ندارد مگر به تقوا. آیا من پیام را نرسانده‌ام؟ خدایا، گواه باش.»

در پایان، خطبه به برخی از احکام ارث، وصیت، نسب قانونی و ممنوعیت فرزندخواندگی اشاره کرد. او گفت: «خداوند سهم هر وارثی را از ارث تقسیم کرده است، بنابراین هیچ وارثی وصیتی ندارد... فرزند متعلق به بستر ازدواج است و زناکار سنگسار می‌شود. هر کس پدری غیر از پدر خود ادعا کند یا کسی غیر از ولی خود را بگیرد، لعنت خدا بر اوست...» اینها مهمترین نکات این خطبه بزرگ بود.

خانه پیامبر

پیامبر، صلی الله علیه و آله، در اخلاق والا و سخاوتمندانه و برخوردهای والا با همسران، فرزندان و یارانش، الگویی نمونه بود. بدین ترتیب، او، صلی الله علیه و آله، توانست اصول و ارزش‌ها را در روح مردم القا کند. خداوند در جهان، ازدواج را بین زن و مرد برقرار کرده و رابطه بین آنها را بر اساس عشق، رحمت و آرامش قرار داده است. خداوند متعال می‌فرماید: «و از نشانه‌های او این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید. و بین شما مودت و رحمت قرار داد. در این، نشانه‌هایی است برای مردمی که می‌اندیشند.»

پیامبر معانی ذکر شده در آیه قبلی را به کار برد و یارانش را به زنان سفارش کرد و دیگران را به رعایت حقوق آنها و رفتار نیک با آنها ترغیب نمود. او - که خداوند او را رحمت کند - همسرانش را دلداری می‌داد، غم‌هایشان را تسکین می‌داد، احساساتشان را درک می‌کرد، آنها را مسخره نمی‌کرد، آنها را ستایش و تمجید می‌کرد. همچنین در کارهای خانه به آنها کمک می‌کرد، با آنها از یک ظرف غذا می‌خورد و برای افزایش پیوند عشق و محبت با آنها به گردش می‌رفت. پیامبر با یازده همسر ازدواج کرده بود که عبارتند از:

خدیجه بنت خویلد:

او اولین همسر پیامبر بود و پیامبر هیچ همسر دیگری نداشت. همه پسران و دخترانش از او بودند، به جز پسرش ابراهیم که از ماریه قبطی به دنیا آمد. القاسم اولین فرزند پیامبر بود و به او لقب قاسم داده شد. سپس زینب، سپس ام کلثوم، سپس فاطمه و در نهایت عبدالله به او بخشیده شد که لقب الطیب الطاهر به او داده شد.

سوده بنت زمعه:

او همسر دوم او بود و به خاطر عشق به پیامبر - صلی الله علیه و آله - روزی خود را به عایشه بخشید و عایشه آرزو داشت مانند او باشد و از راه و روش او پیروی کند. سوده در زمان عمر بن خطاب درگذشت.

عایشه بنت ابی بکر صدیق:

او پس از خدیجه محبوب ترین همسران پیامبر بود و صحابه او را مرجع می دانستند، چرا که از آگاه ترین افراد به علوم شریعت اسلامی بود. یکی از فضایل او این بود که وحی بر رسول خدا در حالی که در دامان او بود، نازل می شد.

حفصه بنت عمر بن خطاب:

رسول خدا در سال سوم هجرت با او ازدواج کرد و او هنگام جمع‌آوری قرآن، آن را حفظ کرد.

زینب بنت خزیمه:

او را به دلیل توجه فراوانش به سیر کردن فقرا و برآوردن نیازهایشان، مادر فقرا می‌نامیدند.

ام سلمه هند بنت ابی امیه:

رسول خدا پس از مرگ شوهرش، ابوسلمه، با او ازدواج کرد. برای او دعا کرد و فرمود که او از اهل بهشت است.

زینب بنت جحش:

پیامبر به فرمان خدا با او ازدواج کرد و او اولین همسری بود که پس از وفات رسول خدا درگذشت.

جویریه بنت حارث:

رسول خدا پس از آنکه او در جنگ بنی مصطلق به اسارت گرفته شد، با او ازدواج کرد. نام او برّه بود، اما رسول خدا او را جویریه نامید. او در سال ۵۰ هجری درگذشت.

صفیه بنت حوی بن اخطب:

رسول خدا پس از جنگ خیبر، با مهریه آزادی او، با او ازدواج کرد.

ام حبیبه رمله بنت ابی سفیان:

او از نظر نسب، نزدیک‌ترین همسر به رسول خدا، نسبت به جدشان عبد مناف، است.

میمونه بنت حارث:

رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از اتمام عمره قضا در ذی قعده سال هفتم هجری با او ازدواج کرد.

ماریه قبطی:

پادشاه مقوقس او را در سال هفتم هجری به همراه حاطب بن ابی بلتعه نزد پیامبر اکرم فرستاد. او اسلام را به او پیشنهاد داد و او مسلمان شد. اهل سنت معتقدند که پیامبر او را به عنوان کنیز گرفت و با او پیمان زناشویی نبست. با این حال، آنها معتقدند که او پس از وفات پیامبر اکرم - بدون اینکه جزو آنها محسوب شود - مقام امهات المؤمنین را به دست آورد.

ویژگی‌های پیامبر

ویژگی‌های فیزیکی او

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - دارای صفات اخلاقی متعددی بودند، از جمله:

مربع؛ یعنی نه بلند و نه کوتاه.

گرفتگی صدا؛ به معنی خشن شدن صدا.

اظهر اللون؛ به معنی سفید مایل به سرخی.

خوش‌قیافه، خوش‌قیافه؛ به معنی زیبا و خوش‌قیافه.

ابروی ازج ؛ به معنی باریک در درازا.

تیره چشم.

ویژگی‌های اخلاقی او

خداوند متعال رسولش صلی الله علیه و آله را فرستاد تا مکارم اخلاق را برای مردم بیان کند، نیکوکاران را برجسته سازد و فاسدان را اصلاح کند. او بزرگترین و کاملترین مردم در اخلاق بود.

از جمله ویژگی‌های اخلاقی ایشان:

صداقت او در کردار، گفتار و نیاتش با مسلمانان و دیگران، و گواه آن لقب او به «راستگو و امین» است، زیرا دروغگویی از ویژگی‌های نفاق است.

بردباری و گذشت او از مردم و عفو و گذشت از آنها تا جایی که می‌توانست. از جمله داستان‌هایی که در این زمینه نقل شده است، بخشش او از مردی است که می‌خواست او را در خواب بکشد. او - که خداوند او را رحمت کند - فرمود: «این مرد شمشیرش را به روی من کشید در حالی که من خواب بودم، و من بیدار شدم و شمشیر را در دستش دیدم که از غلاف بیرون آمده بود. او گفت: چه کسی تو را از من محافظت می‌کند؟ من سه بار گفتم: «الله» و او او را مجازات نکرد و نشست.»

سخاوت، بخشش و بخشش او. از عبدالله بن عباس، رضی الله عنهما، روایت شده است که: «پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، سخاوتمندترین مردم در کارهای نیک بود و در ماه رمضان، هنگامی که جبرئیل علیه السلام به ملاقاتش می‌آمد، سخاوتمندترین بود. جبرئیل علیه السلام هر شب در ماه رمضان تا پایان ماه رمضان به ملاقاتش می‌آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را بر او تلاوت می‌کرد. هنگامی که جبرئیل علیه السلام به ملاقاتش می‌آمد، در کارهای نیک از باد وزنده سخاوتمندتر بود.»

فروتنی او، عدم تکبر و غرور نسبت به مردم، یا بی‌ارزش جلوه دادن آنها، همانطور که خداوند متعال به او دستور داده بود. فروتنی یکی از اسباب جلب قلوب و نزدیک کردن آنها به یکدیگر است. او در میان اصحاب می‌نشست، بدون اینکه خود را به چیزی متمایز کند و به هیچ یک از آنها به چشم حقارت نگاه کند. در تشییع جنازه‌ها شرکت می‌کرد، به عیادت بیماران می‌رفت و دعوت‌ها را می‌پذیرفت.

زبانش را کنترل می‌کرد و سخنان بد و زشت نمی‌گفت. از انس بن مالک رضی الله عنه روایت شده است که: «رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ناسزا نمی‌گفت، دشنام نمی‌داد و ناسزا نمی‌گفت. هرگاه کسی او را می‌رنجاند، می‌گفت: او را چه شده که پیشانی‌اش به خاک نشسته است؟»

احترامش به سالمندان و شفقتش به خردسالان. او - که خداوند او را رحمت کند - کودکان را می‌بوسید و با آنها مهربان بود.

شرم و حیا از ارتکاب اعمال زشت، و بدین ترتیب بنده مرتکب هیچ عملی که عواقب بدی داشته باشد، نمی‌شود.

وفات پیامبر

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز دوشنبه، دوازدهم ربیع الاول، در سال یازدهم هجری، درگذشت. این پس از آن بود که ایشان بیمار شده و درد شدیدی را تحمل می‌کردند. ایشان از همسرانشان خواسته بودند که در خانه‌ی ام المؤمنین، عایشه، اقامت کنند. رسم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در طول بیماری‌شان این بود که به درگاه خداوند متعال دعا می‌کردند و بر خود رقیه می‌خواندند و عایشه نیز این کار را برای ایشان انجام می‌داد. در طول بیماری‌شان، حضرت به آمدن دخترش، فاطمه زهرا، اشاره کردند و دو بار مخفیانه با ایشان صحبت کردند. فاطمه زهرا بار اول گریه کرد و بار دوم خندید. عایشه (رضی الله عنها) از ایشان در این مورد پرسید و ایشان پاسخ دادند که حضرت در بار اول به ایشان گفته بودند که روحشان قبض خواهد شد و بار دوم به ایشان گفته بودند که ایشان اولین نفر از خانواده‌شان هستند که به ایشان ملحق می‌شوند.

در روز وفاتش، در حالی که مسلمانان برای نماز صف کشیده بودند، پرده اتاقش بالا رفت. او لبخندی زد و خندید. ابوبکر فکر کرد که می‌خواهد با آنها نماز بخواند، اما پیامبر به او توصیه کرد که نماز را تمام کند و سپس پرده را پایین آورد. روایات در مورد سن او در هنگام وفاتش متفاوت است. برخی گفته‌اند: شصت و سه سال، که رایج‌ترین است، و برخی دیگر گفته‌اند: شصت و پنج یا شصت. او در محل وفاتش در گودالی که زیر تختش کنده شده بود و در مدینه در آن درگذشت، دفن شد.

نبوت حضرت محمد (ص) در تورات و انجیل

اشاره قرآن به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در تورات و انجیل

خداوند متعال در کتابش فرمود: {و به یاد آورید هنگامی را که عیسی بن مریم گفت: «ای بنی‌اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم، تورات را که پیش از من آمده است، تصدیق می‌کنم و به پیامبری که پس از من می‌آید و نامش احمد است، بشارت می‌دهم.» اما هنگامی که او با دلایل روشن به سراغشان آمد، گفتند: «این سحری آشکار است.» {صف: ۶}

خداوند متعال فرمود: {کسانی که از فرستاده، پیامبر درس‌نخوانده‌ای که نامش را در تورات و انجیل نزد خود نوشته می‌یابند، پیروی می‌کنند. او آنها را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را برایشان حلال و چیزهای ناپاک را حرام می‌کند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود، از دوششان برمی‌دارد. پس کسانی که به او ایمان آوردند و او را گرامی داشتند و یاریش کردند و از نور پیروی کردند - ﴿الَّذِینَ انْزَلَ بِهِمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ [الأعراف: ۱۵۷]

این دو آیه دلالت دارند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تورات و انجیل ذکر شده است، هر چقدر هم که یهودیان و مسیحیان ادعا کنند که چنین نیست، زیرا کلام خداوند متعال بهترین گفتار و راستگوترین است.

اگرچه ما مسلمانان معتقدیم که اصل تورات و انجیل از بین رفته است و آنچه از آنها به عنوان یادگار باقی مانده است، حداقل به مدت یک قرن (مانند اناجیل) تا چندین قرن (مانند تورات) به صورت شفاهی منتقل شده است، و با وجود اینکه آنچه به صورت شفاهی منتقل شده توسط دستان ناشناخته انسانی که نه پیامبر بودند و نه رسول، نوشته شده است، و با وجود اضافه شدن حروف بسیاری که هیچ ارتباطی با وحی آسمانی ندارند به آنچه نوشته شده است، و با وجود جمع‌آوری همه اینها در قرن هفدهم میلادی تحت عنوان (عهد عتیق و جدید) و بررسی ترجمه‌های آنها به زبان انگلیسی به دستور شاه جیمز بریتانیا (نسخه شاه جیمز از کتاب مقدس).

با وجود ویرایش‌های متعدد این نسخه و سایر نسخه‌ها (۱۵۳۵ میلادی تا به امروز)، و با وجود اضافات، حذف‌ها، اصلاح‌ها، تغییرات، تحریف‌ها، تغییرات و ویرایش‌های فراوان پس از ویرایش، باقی ماندن آنچه در تمام این نوشته‌ها به نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله گواهی می‌دهد، تلاش‌هایی را که برای تضعیف مقام والای ایشان صورت گرفته، رد می‌کند.

پیشگویی‌های رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله در کتب پیشینیان

اول: در عهد عتیق

  1. در سفر پیدایش (باب ۴۹/۱۰) آمده است: «عصای سلطنت از یهودا و فرمانروا از پای‌هایش جدا نخواهد شد تا زمانی که شیلوه بیاید و امت‌ها از او اطاعت خواهند کرد.»

در ترجمه دیگری از همان متن (خانه کتاب مقدس - بیروت)، آمده است: «عصای سلطنت از یهودا و نه فرمانروایی از میان پاهای او دور نخواهد شد تا زمانی که شیلوه بیاید. اطاعت مردم از او خواهد بود.»

در تفسیر این متن، مرحوم استاد محترم عبدالاحد داوود - رحمه الله - در کتاب خود با عنوان: (محمد در کتاب مقدس) ذیل عنوان: «محمد همان شیلوه است» ذکر کرده است که این پیشگویی به وضوح به پیامبر مورد انتظار اشاره دارد، زیرا یکی از معانی این کلمه در زبان عبری شیلوه، صاحب عصا و پادشاه است و از جمله معانی آن می‌توان به آرام، صلح‌آمیز، امین و مهربان اشاره کرد و شکل آرامی (سریانی) این کلمه شیله به معنای امین است و حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - قبل از بعثت مبارکش با عنوان صادق و امین شناخته می‌شد.

  1. در کتاب تثنیه

  • در کتاب تثنیه عهد عتیق، موسی، پیامبر خدا، خطاب به قوم خود گفت: (تثنیه ۱۸: ۱۵-۲۰) ترجمه این است: «خداوند، خدای شما، پیامبری مانند من را از میان شما، از برادرانتان، برای شما برخواهد انگیخت. شما به او گوش فرا دهید، مطابق هر آنچه که من در روز اجتماع از خداوند، خدای خود، در حوریب خواستم و گفتم: «دیگر صدای خداوند، خدای خود را نشنوم و این آتش بزرگ را دیگر نبینم، مبادا بمیرم.» خداوند به من گفت: «ایشان نیک گفته‌اند. من پیامبری مانند تو را از میان برادرانشان برای آنها برخواهم انگیخت و سخنان خود را در دهانش خواهم گذاشت و او هر آنچه را که به او فرمان می‌دهم به آنها خواهد گفت. هر که به سخنان من که به نام من می‌گوید گوش ندهد، از او خواهم خواست. اما پیامبری که جسارت کند و به نام من سخنی بگوید که من به او فرمان نداده‌ام بگوید، یا به نام خدایان دیگر سخن بگوید، آن پیامبر خواهد مرد.»» پیامبری که خداوند متعال برای هدایت برانگیخت مردمی از برادران یهود (که اعراب هستند) و کسی که شبیه موسی است، بر پیامبر ما و بر او درود خدا باد، سرور ما محمد صلی الله علیه و آله و سلم است.

  • به همین ترتیب، در ابتدای فصل سی و سوم کتاب تثنیه (تثنیه ۳۳:۱) چنین ترجمه شده است: «و این برکتی است که موسی، مرد خدا، قبل از مرگش، بنی‌اسرائیل را با آن برکت داد. او گفت: «خداوند از سینا آمد و از سعیر بر آنها طلوع کرد. او از کوه فاران درخشید. او با ده هزار چیز مقدس آمد و در دست راستش آتشی برای شریعت آنها بود.» کوه‌های فاران یا فاران، همانطور که در کتاب پیدایش (پیدایش ۲۱:۱۲) آمده است، بیابانی است که اسماعیل (علیه السلام) و مادرش هاجر (که خدا از او راضی باشد) به آنجا مهاجرت کردند.

بیشتر تفاسیر کتاب مقدس بیان می‌کنند که نام (فاران) یا (باران) به کوه‌های مکه اشاره دارد و درخشش خداوند متعال از کوه فاران اشاره‌ای به آغاز وحی این وحی به حضرت محمد (ص) در غار حرا بر فراز کوه‌های مکه است و آمدن خداوند متعال از ده تپه اورشلیم با آتش شریعت برای آنها در سمت راست خود - پیش‌بینی سفر اسراء و معراج است که خداوند متعال حضرت محمد (ص) را با آن گرامی داشت، همانطور که توسط کاهن هدایت‌شده عبدالاحد داوود (رحمه الله) به پایان رسیده است.

  1. در کتاب اشعیا

  • کتاب اشعیا (اشعیا ۱۱:۴) حضرت محمد را به عنوان کسی توصیف می‌کند که فقرا را با عدالت داوری خواهد کرد و برای فقرای زمین با انصاف حکومت خواهد کرد و زمین را با چوب دهانش مجازات خواهد کرد و شریران را با نفس لب‌هایش خواهد کشت، زیرا او پارسایی را بر تن خواهد کرد و کمربند صداقت را خواهد بست. اینها همه صفات حضرت محمد است که قومش قبل از رسالت مبارکش او را به عنوان «راستگو و امین» توصیف می‌کردند.

  • اشعیا ۲۱:۱۳-۱۷ نیز حاوی پیشگویی در مورد مهاجرت پیامبر است که به این صورت ترجمه شده است: «پیامبری درباره عربستان: در جنگل‌های عربستان، ای کاروان‌های دان، آب را به استقبال تشنگان بیاورید، ای ساکنان سرزمین تیما، برای فراریان نان بیاورید، زیرا از شمشیرها، از شمشیر کشیده شده، از کمان خمیده، از شدت جنگ گریخته‌اند. زیرا خداوند به من چنین می‌گوید: ظرف یک سال، مطابق سال‌های مزدوران، تمام جلال قیدار از بین خواهد رفت و بقیه تعداد مردان شجاع پسران قیدار کم خواهد شد، زیرا خداوند گفته است.» تنها پیامبری که از کوه‌های مکه به نزدیکی تیما مهاجرت کرد، حضرت محمد (ص) است که خداوند او را رحمت کند و به او آرامش عطا کند.

  • در کتاب حبقوق (حبقوق ۳:۳) اینگونه ترجمه شده است: (خدا از تیمان آمد و قدوس از کوه فاران. سلاه = دعای جلال او آسمان‌ها را پوشاند و زمین از ستایش او پر شد. درخششی مانند نور وجود داشت. از دست او پرتوی از نور آمد و قدرت او در آنجا پنهان بود.) اگر کوه فاران کوه مکه (و بکه) است، پس چه کسی از پیامبران خدا غیر از حضرت محمد (ص) از مکه به نزدیکی تیما (که در شمال مدینه است) مهاجرت کرد؟

  • در مزامیر منسوب به داوود: مزمور هشتاد و چهارم عهد عتیق (1-7) می‌گوید: «ای خداوند لشکرها، خانه‌های تو چه زیباست! جان من مشتاق خانه خداوند است، بلکه حتی از شوق نیز بیزار است! قلب و جسم من از خدای زنده می‌سراید! حتی گنجشک خانه‌ای و عقاب لانه‌ای برای خود می‌یابد تا جوجه‌های خود را در آن بگذارد. قربانگاه‌های تو، ای خداوند لشکرها، پادشاه و خدای من هستند! خوشا به حال کسانی که در خانه تو ساکنند؛ آنها تو را تا ابد ستایش خواهند کرد.» سلاه = دعا.

 خوشا به حال کسانی که از تو نیرو می‌گیرند، دل‌هایشان از راه‌های خانه‌ات لبریز است، آنان که از وادی بکاء عبور می‌کنند و آن را به چشمه تبدیل می‌کنند و موره را با برکت می‌پوشانند.

در ترجمه انگلیسی آنچه که به عنوان کتاب مقدس مرجع تامپسون چین شناخته می‌شود و در سال ۱۹۸۳ در ایالت‌های ایندیانا و میشیگان در ایالات متحده آمریکا منتشر شد، متن فوق به شرح زیر است:

 (ای خداوند متعال، چه زیباست مسکن تو، حتی سال‌ها روح من برای صحنهای خداوند بی تابی می‌کند... ای خداوند متعال، پادشاه من و خدای من، خوشا به حال کسانی که در خانه تو ساکنند و همیشه تو را ستایش می‌کنند. سلاه (صلاح) خوشا به حال کسانی که قدرتشان در توست، کسانی که دل به زیارت سپرده‌اند، هنگامی که از وادی بکاء عبور می‌کنند، آن را به مکانی برای بهار تبدیل می‌کنند، باران‌های پاییزی نیز آن را با برکه‌های برکت می‌پوشانند.)

تفاوت بین ترجمه‌های عربی و انگلیسی به روشنی خورشید در نیمروز است و گواه تحریفی است که بر هیچ عاقلی پوشیده نیست.

دوم: در عهد جدید 

  • در کتاب مکاشفه:

کتاب مکاشفه عهد جدید (مکاشفه ۱۹/۱۵، ۱۱) می‌گوید: «آنگاه آسمان را گشوده دیدم و اسبی سفید دیدم که سوارش «حق و امین» نامیده می‌شود، کسی که به عدالت داوری و جنگ می‌کند.»

توصیف «راستگو و امین» به حضرت محمد (ص) اطلاق می‌شود، زیرا مردم مکه پیش از بعثت شریفش، دقیقاً همین توصیف را به او داده بودند.

  • در انجیل یوحنا آمده است:

شاید مهمترین این بشارت‌ها، همان چیزی باشد که پیامبر خدا، حضرت عیسی علیه السلام، به آن اشاره کرده و یوحنا آن را در کتاب خود آورده است، هنگامی که درباره فرمان عیسی به شاگردانش سخن می‌گوید:

«اگر مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه خواهید داشت. و من از پدر خواهم خواست و او دیگری را به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند - روح راستی که جهان نمی‌تواند او را بپذیرد، زیرا او را نمی‌بیند و نمی‌شناسد. اما شما او را می‌شناسید، زیرا او با شما ساکن است و در شما خواهد بود... اگر کسی مرا دوست داشته باشد، کلام مرا نگاه خواهد داشت. و پدرم او را دوست خواهد داشت و ما نزد او خواهیم آمد و با او مسکن خواهیم گزید. هر که مرا دوست ندارد، کلام مرا نگاه نمی‌دارد و کلامی که می‌شنوید از من نیست، بلکه از پدری است که مرا فرستاده است. من این چیزها را به شما گفته‌ام و با شما هستم. اما مدافع، روح‌القدس، که پدر او را خواهد فرستاد، همه چیز را به شما خواهد آموخت و هر آنچه را که به شما گفته‌ام به یاد شما خواهد آورد... من اکنون قبل از وقوع به شما گفته‌ام تا وقتی که اتفاق بیفتد ایمان آورید. دیگر زیاد با شما صحبت نخواهم کرد، زیرا رئیس این جهان می‌آید و او در من چیزی ندارد.» (یوحنا 14:30)

در فصل بعد، مسیح شاگردانش را نصیحت می‌کند و از آنها می‌خواهد که فرامین او را حفظ کنند. سپس می‌گوید: «چون آن یاور که از جانب پدر نزد شما می‌فرستم، یعنی روح راستی که از پدر صادر می‌شود، بیاید، او درباره من شهادت خواهد داد. و شما نیز شهادت خواهید داد، زیرا از ابتدا با من بودید. این چیزها را به شما گفتم تا آزرده خاطر نشوید. شما را از کنیسه‌ها بیرون خواهند کرد. و علاوه بر این، ساعتی می‌آید که هر که شما را بکشد، گمان خواهد کرد که به خدا خدمت می‌کند... غم و اندوه دل‌های شما را پر کرده است، اما من حقیقت را به شما می‌گویم: رفتن من برای شما مفید است. زیرا اگر من نروم، یاور نزد شما نخواهد آمد. اما اگر بروم، او را نزد شما خواهم فرستاد. و چون او آید، جهان را به گناه و عدالت و داوری محکوم خواهد کرد. به گناه، زیرا به من ایمان نمی‌آورند؛ به عدالت، زیرا من نزد پدر می‌روم و دیگر مرا نخواهید دید؛ به داوری، زیرا بر حاکم این جهان داوری شده است. هنوز چیزهای زیادی دارم که به شما بگویم، اما اکنون نمی‌توانید آنها را تحمل کنید. با این حال، وقتی او، ای روح راستی، او می‌آید و شما را به سوی تمام حقیقت هدایت خواهد کرد؛ زیرا او از جانب خود سخن نخواهد گفت، بلکه هر چه بشنود، همان را خواهد گفت. «و از امور آینده به شما خبر خواهد داد. او مرا جلال خواهد داد، زیرا آنچه را که از آن من است خواهد گرفت و به شما اعلام خواهد کرد.» - یوحنا ۱۵:۲۶ - ۱۶:۱۴

این اشاره ای که اینجا از زبان عیسی علیه السلام و یوحنا پس از او به آنچه (تسلی دهنده) می نامید، اشاره ای به محمد صلی الله علیه و آله است و کلمه (تسلی دهنده) ترجمه جدیدی از کلمه دیگری است که در قرون گذشته جایگزین شده است و کلمه قدیمی (پاراکلیط) است که کلمه ای عبری و از اصل به معنای وکیل، مدافع است.

آنچه در کتاب یوحنا درباره تسلی‌دهنده آمده، بشارت مسیح درباره حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله است. این موضوع از چند چیز آشکار می‌شود، از جمله کلمه «تسلی‌دهنده» که کلمه‌ای مدرن است و ترجمه‌های جدید عهد جدید جایگزین آن شده‌اند، در حالی که ترجمه‌های قدیمی عربی (۱۸۲۰ میلادی، ۱۸۳۱ میلادی، ۱۸۴۴ میلادی) کلمه یونانی (پاراکلیط) را به همین صورت استفاده می‌کردند، کاری که بسیاری از ترجمه‌های بین‌المللی انجام می‌دهند. در توضیح کلمه یونانی «پاراکلیط» می‌گوییم: این کلمه که ریشه یونانی دارد، بدون یکی از دو حالت نیست.

اولی «باراکلی توس» است که به معنی: تسلی‌دهنده، یاور و سرپرست است.

دومی «پیروکلتوس» است که از نظر معنی به محمد و احمد نزدیک است.

در این متون، مسیح درباره ویژگی‌های کسی که پس از او می‌آید (حضرت محمد) صحبت می‌کند.

پاراکلیت یک پیامبر انسانی است، نه روح القدس، آنطور که برخی ادعا می‌کنند!

صرف نظر از معنای پاراکلیت - احمد یا تسلی‌دهنده - توصیفات و معرفی‌هایی که مسیح برای پاراکلیت ارائه می‌دهد، مانع از آن می‌شود که آن روح‌القدس باشد و تأیید می‌کند که او انسانی است که خدا به او نبوت عطا می‌کند. این امر از تأمل در متون یوحنا در مورد پاراکلیت آشکار می‌شود. یوحنا در این جمله خود که «هر چه می‌شنود، همان را می‌گوید» از افعال حسی (گفتار، شنیدن و سرزنش) استفاده می‌کند. این توصیفات فقط می‌تواند در مورد یک انسان صدق کند. در مورد زبان‌های آتش که در روز پنطیکاست بر شاگردان دمید، زیرا گزارش نشده است که زبان‌ها در آن روز چیزی گفته‌اند، و روح در نهایت چیزی است که با الهام قلب انجام می‌شود، و در مورد گفتار، یک ویژگی انسانی است، نه یک ویژگی روحانی. مسیحیان اولیه گفته یوحنا را به عنوان اعلام یک انسان می‌دانستند و مونتانوس در قرن دوم (187 میلادی) ادعا کرد که او پاراکلیتِ آینده است و مانی نیز در قرن چهارم همین کار را کرد، بنابراین ادعا کرد که او پاراکلیت است و شبیه مسیح است، بنابراین دوازده شاگرد و هفتاد اسقف را انتخاب کرد که آنها را به کشورهای شرق فرستاد. اگر آنها پاراکلیت را به عنوان اقنوم سوم می‌دانستند، جرأت نمی‌کردند این ادعا را مطرح کنند.

یکی از ویژگی‌های کسی که پس از رفتن مسیح از این جهان می‌آید این است که مسیح و آن رسول، تسلی‌دهنده، در این جهان با هم جمع نمی‌شوند. این بار دیگر تأیید می‌کند که تسلی‌دهنده نمی‌تواند روح‌القدس باشد که در طول زندگی مسیح از او حمایت کرد، در حالی که تسلی‌دهنده تا زمانی که مسیح در این جهان است به این جهان نمی‌آید: «اگر من نروم، تسلی‌دهنده نزد شما نخواهد آمد.» روح‌القدس پیش از مسیح وجود داشت و قبل از رفتن مسیح در شاگردان حضور داشت. او در خلقت آسمان‌ها و زمین شاهد بود (به پیدایش ۱:۲ مراجعه کنید). او همچنین در تولد عیسی نقش داشت، زیرا مادرش «از روح‌القدس حامله یافت شد» - متی ۱:۱۸. آنها همچنین در روز غسل تعمید مسیح، زمانی که «روح‌القدس به شکل جسمانی مانند کبوتری بر او نازل شد» (لوقا ۳:۲۲) با هم جمع شدند. روح‌القدس با مسیح و قبل از او حضور دارد. در مورد تسلی‌دهنده، «اگر من نروم، او نزد شما نخواهد آمد»، او روح‌القدس نیست.

آنچه که نشان دهنده انسانیت روح القدس است این است که او از همان نوع مسیح است که انسان بود. مسیح درباره او می‌گوید: «و من از پدر خواهم خواست و او یاوری دیگر به شما خواهد داد.» در اینجا متن یونانی از کلمه allon استفاده می‌کند که برای اشاره به دیگری از همان نوع استفاده می‌شود، در حالی که کلمه hetenos برای اشاره به دیگری از نوع متفاوت استفاده می‌شود. اگر بگوییم منظور از این، پیام‌آور دیگری است، گفته ما منطقی می‌شود. اگر بگوییم منظور از این، روح القدس دیگری است، این منطقی بودن را از دست می‌دهیم، زیرا روح القدس یکی است و متعدد نیست.

سپس کسی که می‌آید در معرض انکار یهودیان و شاگردان قرار می‌گیرد، بنابراین مسیح بارها به آنها دستور می‌دهد که به او و پیروانش ایمان بیاورند و به آنها می‌گوید: «اگر مرا دوست دارید، احکام مرا نگه دارید» و می‌گوید: «من قبل از وقوع آن به شما گفتم، تا وقتی که اتفاق بیفتد ایمان بیاورید.» او با گفتن این جمله که «او از جانب خود سخن نخواهد گفت، بلکه هر چه بشنود، خواهد گفت» بر حقانیت خود تأکید می‌کند. اگر کسی که می‌آید روح القدس باشد، که به شکل زبان‌های آتش نازل شده و تأثیر او بر روح آنها، دانستن زبان‌های مختلف بوده است، همه این احکام بی‌معنی هستند. چنین شخصی برای ایمان آوردن به او و تأیید حقانیت او نیازی به دستور ندارد. علاوه بر این، روح القدس یکی از اعضای تثلیث است و طبق آموزه‌های مسیحی، شاگردان باید به او ایمان داشته باشند، پس چرا به آنها دستور داد که به او ایمان بیاورند؟ روح القدس، به گفته مسیحیان، خدایی است که در الوهیت خود با پدر برابر است و بنابراین می‌تواند با اقتدار خود سخن بگوید، و روح حقیقتِ در حال ظهور «با اقتدار خود سخن نخواهد گفت، بلکه هر چه بشنود، خواهد گفت.»

متن یوحنا نشان می‌دهد که زمان آمدن پاراکلیت به تأخیر افتاده است. مسیح به آنها گفت: «من هنوز چیزهای زیادی برای گفتن به شما دارم، اما شما اکنون نمی‌توانید آنها را تحمل کنید. اما وقتی او، روح راستی، بیاید، شما را به تمام حقیقت هدایت خواهد کرد» (یوحنا ۱۶:۱۳). چیزهایی وجود دارد که این پیامبر به شاگردان می‌گوید که شاگردان نمی‌توانند آنها را درک کنند، زیرا بشریت به بلوغ در درک این دین کامل که شامل جنبه‌های مختلف زندگی است، نرسیده است. غیرمنطقی است که برداشت‌های شاگردان در طول ده روز پس از عروج مسیح به آسمان تغییر کرده باشد. هیچ چیزی در متون وجود ندارد که نشان دهنده چنین تغییری باشد. بلکه، مسیحیان گزارش می‌دهند که پس از نزول روح بر آنها، بسیاری از احکام شریعت را کنار گذاشتند و چیزهای ممنوعه را مجاز شمردند. برای آنها، کنار گذاشتن احکام آسان‌تر از افزایشی است که در زمان مسیح نمی‌توانستند تحمل و تحمل کنند. فارقلیط قانونی با مقرراتی می‌آورد که برای افراد ضعیف و مسئولیت‌پذیر سنگین است، همانطور که خداوند فرموده است: «إِنَّا سَأُلْقِی عَلَیْکَ کَلِمَةً ثَقِیلًا» (مزمل: ۵).

عیسی مسیح، که درود خدا بر او باد، همچنین فرمود که «پیش از آمدن فارقلیط، شما را از کنیسه‌ها بیرون خواهند کرد. در واقع، زمانی فرا خواهد رسید که هر که شما را بکشد، گمان می‌کند که به خدا خدمت می‌کند» (یوحنا ۱۶:۲). این اتفاق پس از پنطیکاست رخ داد و آزار و اذیت پیروان مسیح ادامه یافت تا اینکه یکتاپرستان قبل از ظهور اسلام کمیاب شدند.

یوحنا اشاره کرد که مسیح به شاگردانش در مورد توصیف پاراکلیت که توسط روح القدس بر شاگردان در روز پنطیکاست نشان داده نشده بود، گفت. او شاهدی است که شهادتش به شهادت شاگردان در مسیح اضافه می‌شود: «او بر من شهادت خواهد داد و شما نیز شهادت خواهید داد» (یوحنا ۱۵:۱۶). پس روح القدس کجا برای مسیح شهادت داد؟ و به چه چیزی شهادت داد؟ در حالی که می‌بینیم رسول خدا، که درود خدا بر او باد، به بی‌گناهی مسیح از کفر و ادعای الوهیت و فرزندی خدا شهادت داد. او همچنین به بی‌گناهی مادرش از آنچه یهودیان او را به آن متهم کرده بودند، شهادت داد. خداوند فرمود: «و به سبب کفرشان و گفتارشان علیه مریم، تهمت بزرگی است» (نساء: ۱۵۶). و مسیح از تجلیل کسی که نزد او می‌آید، سخن گفت و گفت: «او مرا تجلیل خواهد کرد، زیرا آنچه را که از آن من است، خواهد گرفت و به شما اعلام خواهد کرد» (یوحنا ۱۶:۱۴). هیچ‌کس که پس از او ظهور کرد، مسیح را آن‌گونه که پیامبر اسلام او را ستایش کرد، ستایش نکرد. او او را ستود و برتری او را بر همه جهانیان نشان داد. هیچ‌یک از کتاب‌های عهد جدید به ما نگفته‌اند که روح‌القدس در روز پنطیکاست، هنگامی که به شکل زبانه‌های آتش نازل شد، مسیح را ستایش یا او را ستایش کرد.

و مسیح فرمود که پاراکلیت برای همیشه باقی خواهد ماند، یعنی دین و شریعت او، در حالی که می‌بینیم قدرت‌هایی که در روز پنطیکاست به شاگردان داده شد - اگر درست باشد - با مرگ آنها ناپدید شد و چیزی شبیه به آن از مردان کلیسا پس از آنها گزارش نشده است. در مورد رسول ما، که خداوند او را رحمت کند، او برای همیشه با هدایت و پیام خود باقی خواهد ماند و هیچ پیامبری پس از او یا پیامی نخواهد بود، همانطور که پاراکلیت «هر آنچه را که به شما گفته‌ام به شما یادآوری خواهد کرد» (یوحنا 14:26). پس از عروج او ده روز بعد، نیازی به چنین یادآوری نیست. عهد جدید گزارش نکرده است که روح القدس چیزی را به آنها یادآوری کرده است. بلکه، نوشته‌ها و نامه‌های آنها را می‌یابیم که در آنها شواهدی از گذشت زمان و فراموش کردن برخی جزئیات ذکر شده توسط دیگران توسط نویسنده وجود دارد، در حالی که رسول خدا، محمد، که خداوند او را رحمت کند، هر آنچه را که بشریت از دستورات خدا که به پیامبرانش، از جمله مسیح، علیه السلام، فرستاده بود، فراموش کرده بود، ذکر کرده است.

پاراکلیت وظایفی دارد که روح القدس در روز پنطیکاست انجام نداد، زیرا «وقتی او بیاید، جهان را در مورد گناه و عدالت و داوری ملزم خواهد کرد» (یوحنا ۱۶:۸). روح القدس در روز پنطیکاست کسی را سرزنش نکرد، اما این کاری است که رسول خدا، که خداوند او را رحمت کند، با بشر کافر انجام داد. پروفسور عبدالاحد داوود معتقد است که سرزنش در مورد عدالت توسط مسیح توضیح داده شده است، زمانی که او پس از آن گفت: «در مورد عدالت، زیرا من نزد پدر می‌روم و شما مرا نمی‌بینید» (یوحنا ۱۶:۱۰). این بدان معناست که او کسانی را که می‌گویند او مصلوب شده و فرار او از توطئه دشمنانش را انکار می‌کنند، سرزنش خواهد کرد. او به آنها گفت که او را جستجو خواهند کرد و او را نخواهند یافت، زیرا او به آسمان صعود خواهد کرد. «فرزندان من، اندک زمانی دیگر با شما هستم؛ مرا خواهید جست. و همانطور که به یهودیان گفتم، 'جایی که من می‌روم، شما نمی‌توانید بیایید'، اکنون به شما می‌گویم...'» (یوحنا ۱۳:۳۲). پیامبر آینده همچنین شیطان را سرزنش خواهد کرد و با هدایت و مکاشفه‌ای که منتشر می‌کند، او را محکوم خواهد کرد. در مورد داوری، زیرا حاکم این جهان محکوم شده است.

توصیف سرزنش با کسی که تسلی‌دهنده نامیده می‌شود، سازگار نیست. گفته می‌شود که او نزد شاگردان آمد تا آنها را برای از دست دادن استاد و پیامبرشان تسلی دهد. تسلی فقط در مواقع مصیبت داده می‌شود و مسیح به آنها مژده رحلت خود و آمدن کسی را که قرار بود بیاید، می‌داد. تسلی در زمان مصیبت و کمی بعد از آن داده می‌شود، نه ده روز بعد (زمان نزول روح‌القدس بر شاگردان). پس چرا تسلی‌دهنده‌ای که می‌آمد به مادر مسیح تسلی نداد، زیرا او سزاوارتر بود؟ علاوه بر این، مسیحیان مجاز نیستند کشته شدن مسیح بر روی صلیب را یک مصیبت بدانند، زیرا به نظر آنها این امر باعث نجات و سعادت ابدی برای بشریت است. وقوع آن شادی بی‌نظیری بود و اصرار مسیحیان مبنی بر اینکه شاگردان به تسلی روح‌القدس نیاز داشتند، آموزه رستگاری و نجات را بی‌اعتبار می‌کند. با بررسی موارد فوق، ثابت می‌شود که روح‌القدس پاراکلیت نیست. تمام صفات فارقلیط، صفات پیامبری است که پس از عیسی خواهد آمد و او پیامبری است که موسی علیه السلام به او بشارت داده بود. فارقلیط «از جانب خود سخن نمی‌گوید، بلکه هر چه می‌شنود، می‌گوید.» و کسی که موسی به او بشارت داده بود نیز چنین است: «کلام خود را در دهانش می‌گذارم و هر چه به او فرمان دهم به آنها خواهد گفت.» این توصیف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، همانطور که خداوند فرمود: «و از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید. این فقط وحیی است که وحی می‌شود. {4} او را کسی که بسیار قدرتمند است آموخت.» (نجم: 3-5)

بلکه هر آنچه در مورد فارقلیط ذکر شده، در قرآن و سنت شواهدی دارد که می‌گوید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کسی است که این پیشگویی را انجام داده است، زیرا او شاهد مسیح است و کسی است که از غیب خبر می‌دهد و پس از او پیامبری نخواهد آمد و خداوند دین او را تا روز قیامت به عنوان دین پذیرفته است.

فیلم‌هایی درباره زندگی حضرت محمد (ص)

پیام (۱۹۷۶) – کیفیت فول اچ‌دی | داستان حماسی اسلام

fa_IRFA