
اذان در مالت
۹ مه ۲۰۲۰ اذان در مالت گفته میشود. ضربالمثلی قدیمی که برای توصیف کسی به کار میرود که صحبت میکند، نصیحت میکند یا پیشنهادی میدهد اما کسی را نمیبیند که به حرفهایش گوش دهد. ریشه این ضربالمثل به چندین داستان برمیگردد.

۹ مه ۲۰۲۰ اذان در مالت گفته میشود. ضربالمثلی قدیمی که برای توصیف کسی به کار میرود که صحبت میکند، نصیحت میکند یا پیشنهادی میدهد اما کسی را نمیبیند که به حرفهایش گوش دهد. ریشه این ضربالمثل به چندین داستان برمیگردد.

۱۴ آوریل ۲۰۲۰ رؤیای رد کتاب من، «نامههای مورد انتظار»، توسط الازهر در ۲۲ فوریه ۲۰۲۰، تقریباً همه چیز در ۲۳ مارس ۲۰۲۰، پس از رد کتاب من توسط الازهر، به حقیقت پیوست.

۲۹ مارس ۲۰۲۰ این تعبیر رؤیای من در مورد ممنوعیت چاپ کتاب و اهدای آن به عنوان خیریه است. دو رؤیایی که مرا از رد کتاب «نامههای مورد انتظار» توسط الازهر و اهدای آن به عنوان خیریه مطلع کرد، به حقیقت پیوستهاند.

۵ فوریه ۲۰۲۰ رابطه بین کتاب «پیامهای مورد انتظار» و رؤیاهایی که دیدم بسیاری گمان میکردند که کتاب «پیامهای مورد انتظار» من تفسیر رؤیاهایی از نشانههای قیامت است و من از رؤیاها استفاده کردهام.

من ارتش مسلمانان را دیدم که برای آزادسازی فلسطین آماده میشدند و ارتش اشغالگر صهیونیستی در مقابل آنها قرار داشت. بنابراین برای اولین بار فریاد الله اکبر سر دادم، اما ارتش مسلمانان پس از من پاسخی نداد. سپس یک بار دیگر فریاد زدم:

من پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدم که در جنگ احد با شمشیرش می جنگید و با او سرورمان ابوبکر و سرورمان عمر رضی الله عنهما بودند. و هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله از جنگ خسته شد، نشست.

دیدم که دارم برای مردم خطبه دینی میخوانم و به آنها میگویم که پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمود: من راه رسیدن به خدا هستم، پس هر که میخواهد به آن برسد...

دو ردیف سرباز مصری را دیدم که لباسهای استتار به تن داشتند و در دو ردیف منظم، حدود ده نفر، ایستاده بودند و به دو ردیف، یکی پشت سر دیگری، تقسیم شده بودند و آن دو ردیف، هر کدام

خواب عجیبی دیدم. نمیدانم رؤیا بود یا خواب واقعی. خواب دیدم که یک فیل جوان مرا به عقد هفت دختر زیبای سومالیایی درآورد. بعد از اینکه با آنها ازدواج کردم، او مرا به عقد سه نفر دیگر هم درآورد.

دیدم که دارم مردم را به یک درس دینی اسلامی یا چیزی شبیه به آن دعوت میکنم، و یک یهودی پیش من آمد و در حالی که به سخنرانی دینی اسلامی من گوش میداد، روبرویم نشست.

دیدم که سوار یک ماشین ترابری نظامی هستم که حدود پنج سرباز هم همراهش هستند. ماشین راننده نداشت، اما داشت به جلو حرکت میکرد و یک افسر که میشناختم کنارم نشسته بود.

دیدم که در زمان بیعت با مهدی، روبروی کعبه هستم و مردم در محراب زیاد تکرار میکردند: «الله اکبر، الله اکبر». سپس این صحنه مرا به دیدن رژیم صهیونیستی برد.

دیدم که قبل از انفجار آتشفشان عظیم یولستون، در یکی از شهرهای آمریکا نزدیک محل آن بودم و آن هم در ساعات اولیه صبح، بعد از سپیده دم و قبل از طلوع آفتاب.

دیدم که با برادرم طارق نشستهام و تلویزیون جلوی ماست و داریم یک آهنگ فلسطینی به نام «الجنائز» را از کانال فلسطین تماشا میکنیم که صحنههایی از آهنگ درباره مقاومت فلسطینیها در برابر اشغالگری صهیونیستی بود.

خواهر موکا احمد رویایی دید که در آن گفت: «برادر خوبم، تامر بدر، را دیدم که وارد اتاقم شد و من روی تخت نشسته بودم. تخت آنقدر بلند بود که تامر بدر...»

دیدم که دارم از بهشت دیدن میکنم و از بالا به بخش کوچکی از بهشت نگاه میکردم، جایی که ساحلی با آب آبی شفاف و شنهای بسیار سفید دیدم.

خواهرم آمال را دیدم که با من تماس گرفت و گفت که دولت در نتیجه همهگیری کرونا حمایت پزشکی ارائه داده است و از من خواست که برای رزرو نوبت به واحد پزشکی بروم.

دیدم که سرور ما عیسی علیه السلام از قبری ناشناس بیرون آمد و بر تختی دراز کشیده بود و مردم دورش جمع شده بودند و از زندگی گذشتهاش میپرسیدند و او بیدار بود و میگفت:

در رؤیا تلفنی را دیدم که به من میگفت اپیدمی کرونا یک علامت هشدار دهنده است که توسط خداوند متعال هنگام توبه مردم آشکار خواهد شد و اینکه این

دیدم که در اتاقی دربسته و متوسط با تعدادی مرد جنگجو هستم، گویی در جلسه جنگی هستیم. سپس سرور ما عیسی علیه السلام بر ما وارد شد، پس به او خوشامد گفتم و نصیحتش کردم.

در رویایی که امروز دیدم، فکر میکنم به کتابم مربوط باشد. امیدوارم بتوانید آن را تعبیر کنید. دیدم که کالاهایی شامل انواع ماهی خام در سوپرمارکت فروخته میشود. توجه داشته باشید که...

دیدم که با لباس عادی وارد مسجد الحسین در قاهره شدم و نماز میخواندم، اما دیدم که برخی با لباس احرام وارد مسجد میشوند، بنابراین از نحوه ورود مردم تعجب کردم.

این رؤیایی است که وقتی دیدمش، در انتشارش تردید داشتم. شک داشتم که رؤیا باشد، چون فکر میکردم فقط یک فکر است، اما شتاب رویدادهایی که اکنون در آن زندگی میکنیم باعث میشود احساس کنم که...

من مهدی را دیدم که ایستاده بود و در مقابل او سرورمان جبرئیل علیه السلام ایستاده بود، اما سرورمان جبرئیل علیه السلام برای من قابل مشاهده نبود، اما او و سرورمان را حس میکردم.

خودم را دیدم که داشتم صفحات فیسبوک را با تلفن همراهم ورق میزدم تا اینکه به یک کلیپ ویدیویی از برنامه عمر ادیب رسیدم که تصویر جلد کتابم را نشان میداد.

من معتقدم که این رؤیا ارتباط مستقیمی با رؤیایی دارد که پریروز در مورد شکافتن ماه در ۱۴ فوریه ۲۰۲۰ دیدم. رؤیایی که دیدم این بود که شهروندان استرالیا پس از ... به اسلام گرویده بودند.

دیدم که به زندان رفتم و شخص دیگری هم در سلول بود، بنابراین از یکی از آنها پرسیدم که چرا به زندان رفتی؟ او به من گفت که به خاطر شرکتم در انقلاب ژانویه است. از من پرسید که چه

ماه را دیدم که از بالا تا پایین، شکافی در آن به صورت طولی وجود داشت و من الله اکبر میگفتم و در حالی که گریه میکردم، سوره قمر را تا انتها خواندم و سپس نگاه کردم.

من عکرمه بن ابی جهل را دیدم که در راه خدا در نبرد میجنگید تا اینکه شمشیری به شکمش خورد. تعبیر خواب در این ویدیو آمده است.

دیدم که جلوی یک کتابخانه کوچک ایستادهام و در میان کتابهای جلوی من، قرآنی بود که به حدود ده جلد (کمی بیشتر یا کمتر) تقسیم شده بود و جلدهای قرآن ...

دیدم که در بیابانی خشک و بیآب هستم و افراد زیادی درخواست آب دارند. از آنها یک سطل آب خواستم و آنها به من دادند. من آب را روی آن ریختم.

یکی از دوستانم بعد از خواندن نماز صبح، مرا در خواب دید. او مرا در حالی دید که عمامه سفید زیبایی، ردای سفید و عبای سفیدی که با طلا گلدوزی شده بود، بر سر داشتم. با این حال، متوجه شد...

بعد از اینکه دو بار نماز استخاره خواندم و بارها از خداوند متعال خواستم که مرا به راهی که باید انتخاب کنم هدایت کند، آیا اوضاع به همین منوال باقی خواهد ماند؟

دیدم که به اتاقی زیرزمینی به سمت قبر مسلمانان معاصر رفتم. اتاق دری داشت و مردگان در آن پیچیده شده بودند، هر کدام در کفن سفیدی، و روی هم چیده شده بودند.

من نتانیاهو را در جلسهای دیدم که با تعدادی از اسرائیلیها میخندید، زیرا از اینکه یک عرب با آنها هماهنگ صحبت میکند خوشحال بود. سپس دیدم که انگار به تمام زمین نگاه میکنم.

دیدم که نشستهام و سرورمان جبرئیل علیه السلام پشت سرم ایستاده است، اما توجهی به او نکردم تا اینکه دو بار به شانه چپم زد و دو بار به من گفت: «تو امر کن».

من سرور ما ابراهیم علیه السلام را دیدم که با قلم در هوا نقاشی می کرد و هر چیزی که با قلم در هوا می کشید، قسمتی از نقاشی او را نشان می داد که روی آن تصویر دختری فوق العاده زیبا بود.

دیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به زندگی دنیوی بازگشت و چهرهاش بسیار سفید و گونههایش سرخ شده بود. از او پرسیدم که چرا گونههایش سرخ است. او به من پاسخ داد، اما پاسخ را به خاطر نمیآورم. سپس

خودم را داخل یک اتاق قبر زیرزمینی دیدم، یادم نیست که باز بود یا نه، و به پشت دراز کشیده بودم و کاملاً با یک کفن سفید پوشانده شده بودم، یادم نیست که بود یا نه...

دیدم که پیامبر، صلی الله علیه و آله و سلم، در عصر ما به این زندگی دنیوی بازگشته است تا مسلمانان را در جهاد رهبری کند، بنابراین با شور و شوق فراوان از او استقبال کردم و به او گفتم: «فکر میکردم قبل از ... خواهم مرد.»

من شروع به نوشتن کتاب «پیامهای مورد انتظار» کردم، کتابی که به نشانههای اصلی قیامت میپردازد، و احساس کردم که این کتاب ممکن است دری به روی مشکلات به روی من باز کند.

دیدم که با ماشینم برگشتم و جلوی خانهام در شهرک ششم اکتبر متوقفش کردم و تعجب کردم که همزمان ماشینی کنار من رسیده و جلوی خانهام هم توقف کرده است.

دیدم که بالای یک ماشین پلیس ضد شورش هستم و یک افسر پلیس در میان گروهی از افسران پلیس مسلح به سلاحهای سنگین هستم و یک ماشین پلیس کوچک با یک فرمانده جلوی ما در حال حرکت است.

دیدم که زمین از جاذبه خورشید فرار کرده و خیلی از آن دور شده و بیشتر سطح زمین به دریاها و اقیانوس ها تبدیل شده است. سپس دیدم که ماه به خورشید نزدیک شده است.

من خود را در آسمان دیدم و سرورمان سلیمان علیه السلام را دیدم که آیات مختلفی از قرآن را که در وصف خداوند متعال است، تلاوت میکرد و آنها این بود: «خداوند نور آسمانهاست».

خودم را در میان جمعیت زیادی از مردم در روستایی در مصر دیدم و بر سر سوار شدن به یک مینیبوس دعوایی درگرفت. یکی از کشاورزان به طبقه اول یک ساختمان رفت.

قبل از طلوع آفتاب، در رؤیایی دیدم که در آن به شکل زنی صالح مجسم شدم که هویتش برایم ناشناخته بود و او را در واقعیت نمیشناختم. متوجه ویژگیهای چهرهاش نشدم و اینکه درونم فرو رفت.

دیدم که به شهر تالا در استان منوفیه نقل مکان کردم و در مقابل تپهای دایرهای شکل سفید ایستادم و چیزی از آن گرفتم، اما آن را به خاطر نمیآورم و از خواب بیدار شدم. تعبیر خواب

من دیدم که در روز قیامت پس از دمیده شدن در صور، برانگیخته شدم و سرورمان موسی علیه السلام را در حال سجده دیدم. سپس سرورمان محمد صلی الله علیه و آله را نیز در حال سجده دیدم، سپس...

دیدم که به زمان صحابه رضی الله عنهم در مکه منتقل شده ام، اما متوجه کعبه نیستم و جنگ در اطراف حرم بین صحابه و مشرکان در جریان است.

من مردی را دیدم که در میان خبرنگاران در یک کنفرانس مطبوعاتی در مصر حضور داشت، اما برایم مشخص نبود که چه کسی در کنفرانس مطبوعاتی صحبت میکرد.

دیدم که به دوران پس از فتح مصر منتقل شدهام و در مسجدی در مصر هستم و اولین مسلمانان مصری ایستادهاند، سپس زنی محجبه از جلوی من عبور کرد و به سمت ... رفت.

من سرورمان محمد صلی الله علیه و آله و سلم و در سمت چپش سرورمان موسی علیه السلام را دیدم که بر فراز زمین، به پشت دراز کشیده بودند و با دو کفن جداگانه و باز پوشیده شده بودند و رنگشان به قهوهای متمایل بود و...

دیدم که تلفنی به من رسید که میگفت: (خداوند متعال تو را به ازدواج مریم درآورده است، پس خدا را شکر کن) پس برای قضای حاجت و وضو گرفتن به دستشویی رفتم و در حین قضای حاجت متوجه چیزی شدم...

دیدم که با حضرت مریم سلام الله علیها ازدواج کردم و با او در جاده قدم میزدم و او در سمت راست من بود، به او گفتم: امیدوارم خداوند از تو فرزندی به من عطا کند، و او به من گفت:

دیدم که از مصر به سینا حرکت کردم و ارتش مصر را در حالت آمادهباش برای جنگ با رژیم صهیونیستی یافتم که فقط در دو ردیف، نه بیشتر، در امتداد ... صف کشیده بودند.

من توله شیر مردهای را در خانهام دیدم و فرزندانم از مرگ او بسیار ناراحت شدند، پس من آن را حمل کردم و سر و پشتش را نوازش کردم و به اذن خداوند متعال او را زنده کردم، پس با من بازی کرد و من او را رها کردم.

دیدم که در روز رستاخیز در برابر میدانی بسیار بزرگ ایستادهام و در آن، گروههایی پراکنده از مردم بودند. هر گروهی، پیامبری بود که پیروانش گرد او جمع شده بودند.

خودم را در یکی از خیابانهای مرکز شهر قاهره دیدم که ایستاده بودم و در مقابلم جمعیتی از پرسنل نظامی بودند که از من حمایت میکردند. سپس سرلشکر احمد وصفی به عنوان فرستادهای از سوی رهبری سیاسی نزد من آمد تا مرا تهدید کند که دست از این کار بردارم.

مهدی را دیدم که روی توالت نشسته بود و از آشکار شدن عورت خود می ترسید، چنانکه در میدانی باز قرار داشت و در مقابلش رؤسای جمهور و پادشاهان کشورهای اسلامی بودند و او آنها را به اتحاد فرا می خواند.

دیدم که در میدانی بزرگ و در میان جمعیت زیادی هستم. من آنها را از وقوع قریبالوقوع علامت دود که یکی از نشانههای بزرگ قیامت است، برحذر میداشتم و به آنها توصیه میکردم که به سوی خداوند متعال بازگردند تا...

دیدم که شبانه از کوه طور بالا رفتم و به قلهاش رسیدم، سپس از آن به ارتفاعی کمی پایینتر، در جایی که شبیه درهای بود، کمی پایینتر از قله، پایین آمدم و به پشت دراز کشیدم و ...

دیدم که با ماشینم از سوئز به طابا و شرم الشیخ و الطور به جنوب سینا سفر کردم، سپس در کوه الطور مدام در رفت و آمد بودم که با ... مواجه شدم.

دیدم که به ارتش برگشتهام و در یک اردوگاه ارتش در جنوب سینا کار میکنم. از اینکه مصر تیران و صنافیر را از دست داده بود، ناراحت بودم و انبارهای سوخت را در این دو جزیره پیدا کردم.

دیدم که مأموران مرا دستگیر کردند، سپس مرا به اتاق شکنجه بردند. وسایل و ابزار شکنجه را پیدا کردم، بنابراین از خدا خواستم که مرا از شکنجه نجات دهد و مأمورانی را که ...

جمعیت زیادی از غیرنظامیان و سربازان را در کنار هم، نه در مقابل هم، در میدانی بزرگ، شبیه به یک انقلاب، دیدم. سپس یک ساعت دیواری که به دیوار آویزان بود، در نظرم ظاهر شد.

دیدم که در یک عروسی معروف هستم و برادر عروس به سمت خواهرش آمد و خنجری را بالا برد و با آن به صورت خواهرش زد. سپس عروسی تبدیل به رقص و پایکوبی با چاقو و مردم شد.

دیدم که در یک اردوگاه نظامی هستم و دارم فیلمی را از تلویزیون تماشا میکنم، ناگهان فرشتهای از جانب پروردگارمان، سبحانه و تعالی، نزد من و اطرافیانم آمد.

من این صحنه را دیدم: من به عیادت یک خانم بیمار در بیمارستان رفته بودم. من این خانم را در واقعیت نمیشناسم. آن خانم روی تخت اتاقش دراز کشیده بود. من یک پرده در ... پیدا کردم.

من در نوشتن این دیدگاه تردید داشتم زیرا به ناامیدی از ارتش رسیدهام، که باعث میشود احساس کنم هدف آزادسازی الاقصی دیگر جزو اولویتهای آن نیست، اما...

دیدم که در دامنه کوهی بسیار بلند و سنگی که هیچ گیاهی روی آن نبود، گیر افتادهام و مشرف به ساحلی هستم که آن هم هیچ گیاهی نداشت. ارتفاع بسیار زیاد بود و دریا

عجیبترین موردی که تاکنون با دوستان فیسبوکیام مواجه شدهام، مورد زیر در دسامبر ۲۰۱۸ است، پس از اینکه تعداد رؤیاهایی که دیدم افزایش یافت و من دیگر...

ما در صفحه من یک خواهر داریم که خواب من را دیده است. خدا ما را حفظ کند و خوب باشد. امیدوارم یکی که تعبیر بلد است، آن را برای ما تعبیر کند، چون من معتقدم که این خواب پیامی را به همراه دارد.

من در ماه اکتبر، در قطعه زمینی بیابانی درست روبروی خانهام، چشمه آبی را دیدم که فوران میکرد و چند نفر از آن نوشیدند، بنابراین از نوشیدن آنها شگفتزده شدم.

خودم را دیدم که در اتاقی با سقف باز در خانه مادرم در منیال الروضه در قاهره، به پشت در رختخواب دراز کشیدهام و به آسمان نگاه میکنم و از خداوند متعال طلب کمک میکنم.

دیدم که من و مادرم در طول روز روی پشت بام یک ساختمان ایستاده بودیم و من خورشید را میدیدم و ناگهان خورشید شروع به کسوف تدریجی کرد تا اینکه کسوف کاملاً کامل شد و خورشید ظاهر نشد.

دیدم که در میان جمعیت زیادی از مردم هستم و سرورمان عیسی علیه السلام بر من ظاهر شد. او نیز در میان جمعیت مردم بود، اما از من دور بود. سپس به دلیل جمعیت زیاد ناپدید شد.

شبی کودکی را در آغوش گرفتم و با او به مسجدی روباز که دیوار و سقفی نداشت رفتم. وقتی وارد مسجد شدم، دو رکعت سنت خواندم و در حین نماز...

در خواب دیدم که تلفنی به من رسید و گفت: «بعد از چهل روز.» من با زنی در بیابان راه میرفتم، بعد از گذشت چهل روز یا ماه، که سرورمان موسی مرا ملاقات کرد.

من رؤیایی دیدم که در آن پیامبر صلی الله علیه و آله در خواب دو مسلمان: مردی از شرق جهان اسلام و مردی از غرب جهان اسلام، به خوابشان آمد و نام مهدی را به آنها گفت.

در رؤیایی دیدم که در خیابانها و میدانها قدم میزدم و به دنبال تعبیر رؤیایی بودم که در آن پیامبران موسی، ایوب و یوحنا را دیدم. سرورمان ابراهیم را دیدم که جلوی من راه میرفت، اما ...

دیدم که ساختمانهای قاهره شبها با تزئیناتی شبیه تزئینات ماه رمضان تزیین میشدند و مردم برای آمادگی ظهور مهدی شروع به آویزان کردن تزئینات کرده بودند و مردم نمیدانستند مهدی کیست.

دیدم که در طول نبرد حماسی بزرگ آزادسازی شام توسط مسلمانان، در فلسطین بودم. جنگ بسیار شدیدی بود و من در این جنگ شرکت داشتم و تمام وقایع آن را تماشا میکردم. او گفت:

در خواب دیدم که با گروهی از مردم هستم و بالای سرم گروهی از ابرها را دیدم که به سرعت از چپ به راست عبور میکردند و بالای سر آنها گروه دیگری از ابرها نیز در حال عبور بودند.

دیدم که شمشیری در دست دارم و با آن به سمت دجال میدوم تا او را بکشم، پس با شمشیرم به او ضربه زدم تا از فرق سرش تا ناحیه لگن به دو نیم تقسیمش کنم، اما شمشیر فرو نرفت.

این هشتمین باری است که من پیامبر، صلی الله علیه و آله و سلم، را در خواب دیدهام و در حال حاضر در شهر ششم اکتبر، واقع در...، ساکن هستم.

دیدم که با سرورمان موسی علیه السلام در مسیری در بهشت قدم میزنیم، سپس وارد جایی شدیم که شبیه مجلس پیامبران بود که در آنجا با یکدیگر ملاقات میکردند.

مردی را دیدم که گمان میکردم مهدی است و در مصر فریاد میزد: «الله اکبر» اما در ابتدا مردم به او توجهی نکردند. سپس سربازان به سمت او رفتند.

دیدم که در مسجد سیده زینب قدم میزنم و قبر پیامبر صلی الله علیه و آله اکنون در آن است، گویی مسجد سیده زینب مانند مسجد پیامبر شده است.

در خواب دیدم که با سرورمان محمد صلی الله علیه و آله نماز میخوانم و در کنار ایشان، جایی که امام جماعت حضور داشت، نماز میخوانم و هیچ کس دیگری آنجا نبود و من در حین نماز با ایشان به شدت گریه میکردم.