میدانم که در مالت هستم، اما دارم وظیفهام را انجام میدهم و از قهرمانیهای اجدادمان تعریف میکنم. امیدوارم روزی شما آنها را بخوانید، از آنها تقلید کنید و بدانید که چرا به این وضعیت تحقیر و ننگ رسیدهایم. میدانم که از بین هزاران دوست و دنبالکننده، فقط ده یا بیست نفرشان را پیدا میکنم که این پستها را بخوانند.
نبرد وادی المخازن یا نبرد سه پادشاه
نبرد وادی المخازن، که به نبرد سه پادشاه نیز معروف است، در 30 جمادی الآخره 986 هجری قمری (4 اوت 1578 میلادی) بین مراکش و پرتغال رخ داد. انگیزه پرتغالیها از شرکت در این نبرد، اشغال سواحل شمال آفریقا، ریشهکن کردن تدریجی اسلام در آن مناطق و تحت حکومت مسیحیان قرار دادن آنها بود. آنها همچنین با کنترل تنگه جبل الطارق، در پی تقویت کنترل خود بر مسیرهای تجاری، به ویژه ورودی مدیترانه، بودند. در این راستا، آنها تلاش کردند از تجربه بازپسگیری (Reconquista) که اسپانیا علیه حضور اسلامی در آنجا به راه انداخته بود، الهام بگیرند و از تکرار حمله سلسله سعدی، با حمایت عثمانیها، به اندلس جلوگیری کنند. نتیجه این نبرد پیروزی مراکش بود، در حالی که پرتغال پادشاه، ارتش و بسیاری از دولتمردان خود را از دست داد.
علت نبرد سباستین در سال ۱۵۵۷ میلادی بر تخت امپراتوری پرتغال نشست. در آن زمان، نفوذ پرتغال تا سواحل آفریقا، آسیا و آمریکا گسترش یافته بود. او آرزوی بیرون راندن شمال آفریقا از دست مسلمانان را در سر میپروراند. او با عمویش، فیلیپ دوم، پادشاه اسپانیا، تماس گرفت و از او دعوت کرد تا در یک جنگ صلیبی جدید علیه مغرب شرکت کند، تا از تکرار حمله خاندان سعدی به اندلس، با کمک عثمانیها، جلوگیری کند. حاکمان سعدی شریف مراکش از نوادگان محمد بن نفس زکیه از خاندان پیامبر هستند. پس از دولت مرابطون، دولت موحدان، سپس دولت مرینی، سپس دولت وطاس و سپس دولت سعدی شریف پدید آمد. این دولت در سال ۹۲۳ هجری قمری / ۱۵۱۷ میلادی بر اساس مبارزه با پرتغالیها تأسیس شد. این خانواده توانست بسیاری از سواحل مراکش مشرف به اقیانوس اطلس را که در چندین لشکرکشی توسط اسپانیاییها اشغال شده بود، آزاد کند. این خانواده توانست در سال ۹۳۱ هجری قمری / ۱۵۲۵ میلادی وارد مراکش و سپس در سال ۹۶۱ هجری قمری / ۱۵۵۴ میلادی وارد فاس شود. این آغاز تأسیس آن دولت بود که تا سال ۱۰۱۱ هجری قمری / ۱۶۰۳ میلادی ادامه یافت. هنگامی که عبدالله غالب سعدی، حاکم سلسله سعدی، درگذشت، پسرش محمد متوکل در سال ۹۸۱ هجری / ۱۵۷۴ میلادی به حکومت رسید. او به ظلم و ستم و اعمال خلافش معروف بود، بنابراین عموهایش عبدالملک و احمد علیه او قیام کردند و از عثمانیهایی که در الجزایر حضور داشتند، کمک خواستند. عثمانیها به آنها کمک کردند و آنها توانستند متوکل را در دو نبرد در سال ۹۸۳ هجری / ۱۵۷۶ میلادی شکست دهند. عبدالملک توانست وارد فاس، پایتخت سلسله سعدی، شود و برای خود بیعت بگیرد و شروع به تشکیل ارتشی قوی کرد که شامل اعراب، بربرها، ترکها و عناصر اندلسی بود. شکست المتوکل در برابر عموهایش عبدالملک و احمد باعث نشد که او وضع موجود را بپذیرد، بنابراین به سواحل پرتغال سفر کرد و از پادشاه پرتغال، دون سباستین، درخواست کمک کرد تا در ازای اعطای سواحل مراکش در اقیانوس اطلس به او، به او در بازپس گیری پادشاهی اش کمک کند.
اتحاد صلیبی پادشاه جوان پرتغال میخواست ضعف و سستیای را که در دوران سلطنت پدرش بر تخت سلطنت پرتغال سایه افکنده بود، از بین ببرد. او همچنین میخواست جایگاه خود را در میان پادشاهان اروپا ارتقا دهد. این فرصت زمانی به او رسید که متوکل در ازای واگذاری تمام سواحل مراکش به او، از او در برابر پیروان کورکورانه و مردم خود کمک خواست. سباستین از عمویش، پادشاه اسپانیا، کمک خواست. پادشاه اسپانیا قول داد که کشتیها و نیروهای کافی برای کنترل شهر عرائش در اختیارش قرار دهد، زیرا معتقد بود که این شهر به اندازه تمام بنادر دیگر مراکش ارزش دارد. سپس بیست هزار سرباز اسپانیایی را در اختیار او قرار داد. سباستین پیش از این دوازده هزار سرباز پرتغالی را با خود بسیج کرده بود و ایتالیاییها سه هزار نفر و تعداد مشابهی از آلمان و بسیاری دیگر برای او فرستاده بودند. پاپ چهار هزار نفر دیگر را به همراه هزار و پانصد اسب و دوازده توپ برای او فرستاد. سباستین حدود هزار کشتی برای حمل این نیروها به مرز مراکش جمعآوری کرده بود. پادشاه اسپانیا برادرزادهاش را از عواقب نفوذ به مراکش آگاه کرده بود، اما او به آنها توجهی نکرد. اطلاعات عثمانی در الجزایر توانست این ارتباطات بین المتوکل و پرتغالیها را زیر نظر بگیرد و حسن پاشا، امیر امیران الجزایر، پیام مهمی در این زمینه برای سلطان عثمانی فرستاد. عثمانیها در استانبول از آنچه در اروپا میگذشت آگاه بودند، زیرا اطلاعاتی در مورد تماسهایی داشتند که پاپ روم و دوک فرانسه چندین ماه با هدف جمعآوری سرباز و آمادهسازی کشتیها و بارگیری آنها با جنگندهها برای کمک به پرتغال در حمله به سواحل مراکش انجام میدادند. اطلاعات عثمانی ارتباطات بین شاه سباستین پرتغال و عمویش، شاه فیلیپ دوم اسپانیا را زیر نظر داشت، اما نتوانست حقیقت توافقی را که بین آنها صورت گرفته بود، تعیین کند. با این حال، اطلاعاتی که آنها زیر نظر داشتند تأیید کرد که شاه اسپانیا حدود ده هزار سرباز را برای کمک به پرتغال در تنبیه عبدالملک سعدی، شاه فاس، جمعآوری کرده است. در مورد دولت سعدی، کشتیهای آن توانستند سفارتی را که المتوکل به پرتغال فرستاده بود و از آنها خواسته بود در ازای اعطای سواحل مراکش در اقیانوس اطلس به آنها، برای بازپسگیری پادشاهیاش مداخله کنند، تصرف کنند. بنابراین، سعدیها شروع به آمادهسازی برای جنگ آینده از نظر تدارکات نظامی، بسیج سربازان و تماس با عثمانیها در الجزایر کردند تا حمایت آنها را در جنگ آینده علیه پرتغالیها و اسپانیاییها جلب کنند.
حرکت دو سپاه به سوی وادی المخازن ارتش پرتغال: کشتیهای صلیبی در ۲۴ ژوئن ۱۵۷۸ میلادی / ۹۸۶ هجری قمری از بندر لیسبون به سمت مراکش حرکت کردند. آنها چند روزی در لاگوس ماندند، سپس به سمت قادس حرکت کردند و یک هفته کامل ماندند. سپس در طنجه پهلو گرفتند، جایی که سباستین با متحد خود المتوکل ملاقات کرد. سپس کشتیها به مسیر خود به سمت اصیله ادامه دادند، جایی که سباستین یک روز در طنجه ماند و سپس به ارتش او پیوست. ارتش مراکش: فریاد در سراسر مراکش این بود: «به وادی المخازن بروید تا در راه خدا بجنگید.» مردم گرد آمدند و مشتاق پیروزی یا شهادت بودند. عبدالملک از مراکش به سباستین نوشت: «قدرت تو با خروج از سرزمینت و عبور از دشمن آشکار شده است. اگر تا زمانی که به تو حمله کنیم، مقاومت کنی، مسیحی واقعی و شجاعی. در غیر این صورت، تو کلب بن کلب هستی.» وقتی نامه را دریافت کرد، عصبانی شد و با یارانش مشورت کرد. آنها به او توصیه کردند که پیشروی کند و تطاوین، عرائش و قصر را تصرف کند و تجهیزات و پادگان خود را جمع کند. سباستین با وجود توصیه افرادش، مردد بود. عبدالملک به برادرش احمد نوشت که با سربازان فاس و اطراف آن بیرون برود و برای نبرد آماده شود. بنابراین، مردم مراکش و جنوب مراکش به رهبری عبدالملک راهپیمایی کردند و برادرش احمد با مردم فاس و اطراف آن راهپیمایی کرد. این درگیری در نزدیکی منطقه قصر الکبیر رخ داد.
نیروهای هر دو حزب ارتش پرتغال: ۱۲۵۰۰۰ جنگجو و تجهیزات لازم آنها، و کمترین چیزی که در مورد تعداد آنها گفته شده هشتاد هزار نفر بوده است، و در میان آنها ۲۰۰۰۰ اسپانیایی، ۳۰۰۰ آلمانی، ۷۰۰۰ ایتالیایی، با هزاران اسب و بیش از چهل توپ، تحت فرماندهی پادشاه جوان سباستین بودند، و متوکل با گروهی بین ۳۰۰۰ تا حداکثر ۶۰۰۰ نفر با آنها بود. ارتش مراکش: به رهبری عبدالملک المعتصم بالله، تعداد مسلمانان مراکشی به ۴۰۰۰۰ جنگجو میرسید. آنها سوارهنظام برتر و تنها ۳۴ توپ داشتند، اما روحیه آنها بالا بود زیرا قبلاً پرتغالیها را شکست داده و کنترل سرزمینهای آنها را به دست گرفته بودند. آنها میدانستند که نتیجه نبرد سرنوشت کشورشان را تعیین میکند و به این دلیل که نیروهای مردمی در میدان نبرد حضور داشتند و در تقویت و افزایش روحیه تأثیر داشتند، که توسط شیوخ و علما نمایندگی میشدند.
قبل از نبرد پرتغالیها فکر میکردند که در سواحل مراکش به پیکنیک میروند و این موضوع را بسیار ساده گرفتند. آنها به یک پیروزی آسان اطمینان داشتند، به طوری که صلیبهایی برای آویزان کردن بر روی مساجد بزرگ مراکش در فاس و مراکش آماده شده بود. حتی برنامههایی برای تبدیل قبله مسجد معروف قرویین به محراب کلیسا وجود داشت. برخی از زنان پرتغالی از طبقات بالای جامعه میخواستند ارتش را برای تماشای نبرد همراهی کنند و برخی از پرتغالیها لباسهای خیرهکننده و آراستهای پوشیده بودند، گویی در یک مسابقه یا جشنواره شرکت میکنند. کشتی های پرتغالی و اسپانیایی در ۱۹ ربیع الثانی ۹۸۶ ق / ۲۴ ژوئن ۱۵۷۸ م از بندر لیسبون حرکت کردند و در ساحل بندر اصیله که آن را اشغال کرده بودند، پیاده شدند. سباستین با کمال تعجب متوجه شد که تعداد نیروهای المتوکل بسیار کم است. سعدیان نقشه خود را بر این اساس بنا نهادند که مدت زمانی را که نیروهای پرتغالی بدون نفوذ به خاک مراکش در ساحل میمانند، افزایش دهند تا سعدیان بتوانند نیروهای خود را جمع کرده و آنها را به نبرد سوق دهند. سپس سعدیان شروع به تلاش برای ترغیب پرتغال به ترک ساحل و نفوذ به سرزمینهای بیابانی مراکش کردند تا آنها را خسته کرده و از مراکز تدارکاتی خود در سواحل اقیانوس دور کنند. نقشه عبدالملک موفقیتآمیز بود و او توانست نیروهای پرتغالی و اسپانیایی را برای پیشروی به داخل مراکش ترغیب کند و به دشت وسیعی به نام دشت قصر الکبیر یا دشت وادی المخازن، در نزدیکی رودخانه لوکوس، برسد. تنها یک پل روی رودخانه برای عبور به داخل دره وجود داشت. نقشه جنگی عبدالملک این بود که نیروهای پرتغالی از پل عبور کرده و به دره بروند و سپس نیروهای مراکشی این پل را منفجر کنند تا مسیر بازگشت پرتغالیها قطع شود. این کار باعث میشد که در طول نبرد، رودخانه پشت سر آنها باقی بماند و سربازان پرتغالی در هنگام شدت گرفتن نبرد، راه دیگری برای فرار نداشته باشند، به این معنی که با توجه به آهن و زرهی که حمل میکردند، در رودخانه غرق میشدند. دو ارتش با توپخانه، به دنبال آن کمانداران پیاده نظام و در جناحین سواره نظام با یکدیگر روبرو شدند. ارتش مسلمانان علاوه بر یک گروه سواره نظام ذخیره که در زمان مناسب حمله می کردند، نیروهای داوطلب مردمی نیز داشت.
نبرد صبح روز دوشنبه، 30 جمادی الآخره 986 هجری قمری، مطابق با 4 آگوست 1578 میلادی، سلطان عبدالملک برخاست و ارتش را به جنگ ترغیب کرد. کشیشان و راهبان از هیچ تلاشی در برانگیختن شور و شوق سربازان صلیبی دریغ نکردند و به آنها یادآوری کردند که پاپ، ارواح کسانی را که در این جنگها کشته شدهاند، از گناهانشان مبرا کرده است. دهها تیر از هر دو طرف شلیک شد که نشان از آغاز نبرد داشت. با وجود وخامت حال سلطان عبدالملک که در مسیر مراکش به کاخ بزرگ به بیماری مبتلا شده بود، خود برای دفع حمله اول بیرون رفت، اما بیماری بر او غلبه کرد و به تخت خود بازگشت. لحظاتی بعد، او جان باخت و در حالی که انگشت اشارهاش را روی دهانش گذاشته بود، درگذشت و اشاره کرد که تا زمان پیروزی، موضوع را مخفی نگه دارند و مزاحم نشوند. و چنین نیز شد، زیرا هیچ کس جز پیشکار و برادرش احمد المنصور از مرگ او خبر نداشت. پیشکار او به سربازان گفت: «سلطان دستور میدهد که فلانی به فلان مکان برود، فلانی پرچم را محکم بگیرد، فلانی پیشروی کند و فلانی عقبنشینی کند.» در روایتی دیگر، متوکل قبل از نبرد، عمویش عبدالملک را مسموم کرد تا در نبرد بمیرد و در اردوگاه مراکشیها درگیری رخ دهد. احمد المنصور، طلایهدار ارتش را علیه عقبردیبان پرتغالیها رهبری کرد و باروت آنها را آتش زد. موجی از حمله، کمانداران آنها را نیز هدف قرار داد، اما پرتغالیها از شدت شوک به خود نیامدند. پرتغالیها سعی کردند از میدان نبرد فرار کنند و به ساحل بازگردند، اما متوجه شدند که پل وادی المخازن منفجر شده است. سربازان، از جمله سباستین، خود را به آب انداختند و او و بسیاری از سربازانش غرق شدند. بقیه در میدان نبرد کشته یا اسیر شدند. در مورد بقیه کسانی که زنده ماندند و به دریا رفتند، حاکم الجزایر، حسن پاشا، و فرمانده او، رئیس سنان، توانستند کشتیهای آنها را رهگیری و بیشتر آنها را اسیر کنند. 500 نفر اسیر شدند. متوکل خائن سعی کرد به شمال فرار کند، اما در رودخانه وادی المخازن غرق شد. جسد او را در حالی که روی آب شناور بود پیدا کردند، بنابراین پوستش را کندند، با کاه پر کردند و در اطراف مراکش چرخاندند تا اینکه تکه تکه و متلاشی شد. نبرد چهار ساعت و ربع طول کشید و پیروزی تصادفی نبود، بلکه نتیجه روحیه بالا، احساس مسئولیت و یک نقشه دقیق و حساب شده بود.
نتیجه نبرد نتیجه این نبرد، پیروزی جاودانهای در تاریخ اسلام و مرگ سه پادشاه بود: یک صلیبی شکستخورده، سباستین، پادشاه بزرگترین امپراتوری روی زمین در آن زمان؛ یک خائن غرقشده و پوستکنده، محمد متوکل؛ و یک شهید قهرمان، عبدالملک معتصم، که روحش از بدنش جدا شد. تاریخ برای همیشه به وفاداری، خرد، شجاعت و جوانمردی او افتخار خواهد کرد. در آن ساعات، پرتغال پادشاه، ارتش و دولتمردان خود را از دست داد. تنها یک عضو از خانواده سلطنتی باقی ماند. فیلیپ دوم اسپانیا از فرصت استفاده کرد و پرتغال را در سال ۹۸۸ هجری / ۱۵۸۰ میلادی به تخت خود ضمیمه کرد. احمد المنصور تاج و تخت سعدی را در فاس به ارث برد و سفیری نزد سلطان عثمانی فرستاد و پیشنهاد داد که دولت او را به خلافت عثمانی ملحق کند.
دلایل پیروزی ۱- درد مسلمانان از سقوط غرناطه، از دست دادن اندلس و دادگاههای تفتیش عقاید، زخمهایی هستند که هنوز التیام نیافتهاند و پیش روی آنها قرار دارند. ۲- یک نقشه دقیق و حسابشده، کشاندن دشمن به میدانی که اسبها در آن پرسه میزنند و حمله میکنند، قطع مسیرهای تدارکاتی او و سپس منفجر کردن تنها پل روی رودخانه وادی المخازن. ۳- مشارکت مؤثر نیروهای مردمی به رهبری علما و شیوخ سرشار از ایمان، عشق به شهادت و روحیه بالا برای دستیابی به پیروزی، تا جایی که برخی با داس و چوب می جنگیدند. ۴- توپخانه مراکشی با مهارت در هدف گیری و دقت، بر توپخانه ارتش پرتغال برتری داشت. ۵- مسلمانان اسبهای بیشتری نسبت به مسیحیان داشتند و دشتی که سلطان برای نبرد انتخاب کرده بود، برای آنها مناسب بود. ۶- سباستین در یک طرف و مشاوران و مردان ارشدش در طرف دیگر بودند.
چرا ما عالی بودیم کتاب (روزهای فراموش نشدنی... صفحات مهم از تاریخ اسلام) نوشته تامر بدر