دیدم که جلوی کتابخانه کوچکی ایستادهام و در میان کتابهای جلوی من، قرآنی بود که به حدود ده جلد (کمی بیشتر یا کمی کمتر) تقسیم شده بود. مجلدات قرآن به ترتیب روی هم قرار گرفته و تزیین شده بودند و در عطف مجلدات قرآن (قرآن کریم) تقریباً مانند تصویر پیوست نوشته شده بود، با این تفاوت که تعداد مجلدات بیشتر از تصویر بود و روی هم قرار گرفته بودند. جلد اول، جزء اول قرآن را برداشتم، آن را باز کردم و شروع به ورق زدن صفحات قرآن کردم. چشمم به یکی از صفحات افتاد و نام تامر را بین آیات قرآن دیدم. شروع به ورق زدن همان جلد کردم و دوباره نام خودم را بین آیات قرآن دیدم. شگفتزده شدم و جلد اول قرآن را بستم و دوباره آن را به ترتیب روی بقیه جلدهای قرآن جلوی خودم گذاشتم. اما متوجه شدم جلد جلدی که باز کردم پاره و قدیمی و در اثر استفاده مکرر در وضعیت بدی قرار دارد. با بقیه قسمتهای قرآن که در زیر آن قرار داشت و در وضعیت خوبی بودند، متفاوت بود. گفتم جلد این جلد اول که خواندم نیاز به چسب یا روکش مجدد دارد تا وضعیت آن به خوبی بقیه اجزا و جلدهای قرآن باشد.